ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
کنار عابر بانک پیرمردی دیدم چروکیده و به ظاهر مذهبی با بوی عطر یاس که برای او دوست داشتم. ازم خواست برایش 90 تومان از کارتش بردارم. هیچ پولی نبود. دست کرد دو تا شکلات بهم داد.
پیر که شدم حتما اهل رشوه خواهم بود. رشوه های لذیذ.
یک روز دیگر هم شد که مردی پیر توی مترو داشت به بغل دستی دائمی اش که خسته خسته چادرش را خیلی از وجه و کفین بیشتر جلو کشیده بود می گفت : اینجا یادش رفت بگه مسافرانی که می خوان پیاده شن ولی میگه ایستگاه بعد میگه.