ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
خدا رحمتش کنه. من افتخار این رو داشتم که یه درس اختیاری با ایشون هم کلاس بودم. ایشون و رویا بهشتی که اون موقع پسوند زواره رو داشت. مریم میرزا خانی خیلی شوخ و شنگ و معمولی به نظر میرسید. البته کلکسیون افتخارتش رو خیلی زود پر کرد. یادمه یک سال فرق داشتیم و من سال قبل مصاحبه های اونها رو از مجله بریده بودم و برای خودم نگه می داشتم. خدایش بیامرزد. چون المپیادی و فول مارک جهانی بود خیلی توی چشم بود. جزو معدود دخترهایی بود که آن موقع آرایش میکرد. ساده و صمیمی و فوق العاده بود.
ادامه مطلب ...روزی شیخ در جمعی از بزرگان صنعت آی تی و حتی حضور یکی از ویزیتور (گیر فروش ) های صنعت مبلمان اداری نشسته بود و سنگ ادب بر میز رفاقت می ساییدی. هر دم ساغری از عقیق چشم دوستان زدندی و آبشخور منکر، به پشت دست هموار نمودندی که دوست - گیر فروش - ندا در داد:
این دوست شما حرف هم بلده بزنه؟ چقدر ساکته!
این شد که آنچه نباید می شد. ساغر ادب شکسته شد و کوچه ی رفاقت را فراگرفت...
از آنجایی که پایان حکایت معلوم خواص و ملموس حاضران است از تکرار پرهیز نموده و با این نیمه پایان می بریم:
من پشت میز جمع و دلم جای دیگر است
ورنه سزای گیر فروش پرسَخُن اعمال ساغر است