360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

مشکل ازدیاد جمعیت مشکل تربیت

مشکل ازدیاد جمعیت یا پیک جمعیتی چیزی است که واقعا مثل ذرات هوای آلوده هر لحظه توی ذوق می زند. 

گاهی اوقات وقت قدم می زنید و توی خیابان به آدمها مخصوصا نوجوان ها نگاه می کنید، دقیقا جمعیت زیاد را می بینید. جمعیت زیاد یعنی بی حوصلگی در تولید بچه. بی هدف وبی مسئولیتی در موضوعی به نام تربیت، مراقبت، توسعه هر چیزی که اسمش هست. مشکل جمعیت یعنی من و شما مثل سیم خاردار به هم گیر می کنیم و اصلا هیچ چیزمان هم نمی شود. تازه بسیاری از پایه های فرهنگی ما - لااقل آن بخشی از فرهنگ عامه که از تلویزیون ضرغامی سابق علی خوانی کنونی دارد تولید می شود را لمس می کنید.

 به نظرم این طوری حتی گروه های فعال محیط زیستی هم یک سری گروه عصبانی باید باشند که با خودشان می گویند: چرا حتی اینجا هم این همه آدم هست و دست از سر ما برنمی دارد؟ چرا بی تربیتی و بی فرهنگی مثل قره قروت زیر دهن ملت خیس می خورد و کسی گاهی از ترشی زیاد یا شن ریزی ممکن است بخشی را تف کند یا ترش کند ولی همیشه ی تاریخ معاصر این موضوع هست؟ چرا درها باز نمی شود و این گله بیرون از چراگاه دائمی نمی تواند با جهان باز ارتباط داشته باشد. اصلا چرا کسی نمی گوید نفت مال خودتان، توریسم را بدهید همین ملت که دارند بند تنبان هم را می جورند راحت بشوند کشور توریستی؟ بدتر از ترکیه که نخواهند شد. مشکل جمعیت چقدرش با اعتیاد و کارمند پول نفتی حل می شود؟ چقدرش ملت عزب اقلی شپش قاپ بیاندازند و خودشان را باهنر و فرهنگ و گرافیک و آهنگ جدید و فیس بوک، رنگ روغن مالی کنند؟ چقدر بنشینند پای رادیو هفت و  به ریش نوستالژیهایشان بخندند؟ چقدر بایستی کافه نشین چپ فحش زیر شکمی بزند توی صورت میز بغل دستی اش که من، من توده، منی که از همین رعیت های ارباب مزاج ایرانی ام، فوق لیسانس و دکتری علوم انسانی ام به پشم شتر آن یکی بوتیک دار فشن بوی نیازرد؟ تا کی غلاف کنم این شمشیر دانستن را در نیام بی پولی و عاطل و باطل روز بعد و شب بعد بمانم؟  

مشکل جمعیت درست یعنی هر چیزی، هر چیزی را 10 برابر کرده باشی ولی ظرفیتش دست نخورده باشد. خیارشور هم توی ظرف می ریزد بیرون یا اصلا نمی گذارد چیزی جابجا شود. تغییری توی فرهنگ و خرده فرهنگ و آکادمی و کوچه بازار ممکن نیست. حالا جمعیت زیادی را خوش است؟ واقعا کفتر ملقی شده ایم ما ملت که هی یک عده توی بام ایران هوا می دهند تا خودش در راه خودش بال بزند. ملق بزند و ملق بزند و بعد دوباره بنشیند شب سیاه زمستان بچه تولید کند توی دل تابستان سال بعد صاحبش، اربابش، دان بریزد توی قفس و احسنت بگوید و دست بکشد به ریشش که امسال کفترای ما روسفیدمان کردند. جوجه کشیدیم به چه درایت. بیا و ببین 

تنهایی آدمها: آدمهای پربازدید تنهاترند

تنها می خواهید با آدمی که هزار بار دیده اید حرف بزنید و آتش صحبت را بندازید توی دامنش. مثلا همین سوپری خودمان: آقا این زیتون ها خراب نمیشه؟  

بعد شروع می شود. از اینکه وکیوم است. یک چیزهایی - لابد بنزوات سدیم- هم می ریزند تویش و کلی مثال می زند. از چند تا مشتری که فلان و فلانشان خراب شده یا نشده می گوید و تا آخرین اثر روشن از ماده ی سوختنی، می سوزد. البته همینطور معمولی. 
یادم می آید آدمهایی که روزانه با آدمهای زیادتری سر و کار دارند، تنهاتر و تشنه تر هستند. آب نجسته ای از سر و گوششان جوشیده ولی هنوز هم تشنه مانده اند. حتی اگر همین تنهایی را به کسی بگویند، شنونده ناگزیر شفایشان را از درگاه الهی خواهد خواست. آدمهای تنها خیلی به خودشان می رسند. مانند یک مراسم مردن آپارتمانی که کسی با بهترین لباس رسمی اش قرار است توی تخت بخوابد و دیگر بیدار  نشود یا مثل آخر فیلمها نگاهش خیره بماند توی شهر آدمهای تنها. خلاصه هزار جور چیز فانتزی دیگر که تکراری هم هست. آدم تنها جهان ذهنی اش مثل لایه ی تویی تخم مرغ  با اولین نوک زدن یک جوجه پاره می شود. اما بازهم سمت هیچ دره ای نمی رود مگر تنهایی، پادشاه تنهایی بهش امر کند از شیب کوه پایین برود و یکبار دیگر دنیای آدمها را تجربه کند. گوش می دهد و پایین می رود ولی باز هم همان تجربه با کمی تلخی گذر روزگار. این بار یکبار دیگر به اطلس، دارنده‌ی جهان بر روی دوشش نگاه می کند و بی حرف، دست از پا درازتر برمی گردد. می نشیند و ساعت می شمارد تا چیز دیگری مثلا یک بهمن کوهستانی یا یک دوست که اصلا توی خیالش هست و هرگز ندیده، شبیه نوجوانی خودش از لای زوزه ی باد زمستان، صدایش کند. 

رفع مشکل فیس بوک

مشکل فیس بوک ایرانی همانطور که شما قطعا بهتر از بنده خبر دارید، این روزها خیلی شلوغ و سردرگم شده است

این شاید در یک نگاه ساده، به خاطر اهمیت وازده ی رسانه در ایران باشد. تلویزیون در ایران یکی از بزرگترین مهم هایی است که کسی نگاه نمی کند ولی اگر چیزی نشان دهد برایش اهمیت زیادی قایل هستند. در چنین جمعی، جامعه شناس، فیلسوف و آدم اهل فکر یا منبری است که کمتر سراغش می روند یا اصلا چپ و مستقل است که جز دانشجوهایش باید دست به دامن دیگران شود تا حرفهای او را کم کم بشناسند. در بین چنین جماعتی قطع و یقین - سخنان فیس بوکی- مهمترین جایگاه را در رسانه های دیگر پیدا نموده است. برای همین فیس بوک فقط یک زندگی دیگر برای بخش بزرگی از آدمهای جامعه ما از بی کار و باکار و معروف و غیر معروف شده است که در آن هر فرد هویت اجتماعی جدیدی از خودش بروز می دهد. 

. اما شاید به طور خلاصه، فیس بوک ایرانی  حاوی چندین و چند گرافیست در حد قادر متعال باشد که تند و تند صفحات و محتوای گرافیکی و عکسی تولید می کنند و البته خلقی هم تقلید می کنند. شاید چون مرتضی ممیز گفته است: گرافیک یعنی کپی!  

 البته هزاران دلیل دیگر هم برای ضعف محتوایی صفحات وجود دارد. مثلا یکی اش این است که به طور جدی، جذابیت تازه به دوران رسیدگی بر تمام عمق و طول و عرضهای دیگر غالب است. صفحه هایی از فیس بوک مانند : مرد باس- زن باس- غلطنامه کدخدا- تایپوگرافی شعر- سبیلو گرافی- چیزهای کوچک-چیزهای بزرگ و خیلی ها که یادم نیست.  همه از توبره ی گرافیستهای خوب برای بچه های خوب تغذیه می کنند که حرفی تویش نیست. اما یک سری صفحات هم هست مانند روایته داریم  که دقیقا یک جور دورهمی مهم و درست و حسابی برپایه شوخی های عمومی راه انداخته اند. این طور فیس بوکی نشان از نوع تشنگی مجازی و غیر مجازی داشته باشد یک چیز برایم روشن است. تمامش مثل پدیده های جدی تر از روزگار وبلاگ نویسی بگیرید تا فرند فید بازی و گودر، شوخی و جدی، دور همی و کمی جدی نیاز مند یک جور همگرایی جدی هستند. همگرایی یعنی در یک آینده ی کم حجم ولی موازی فضای مجازی در ابعاد صفحات فیس بوکی به سمت و سوی کسب و کاری تمایل خواهند یافت. بعد از یک مدتی دیگر کسی حس و حال ول گشتن ندارد مگر خریدار یا فروشنده ی خدمات یا کالایی باشد. یا به طور جدی تر رسانه ی دیجیتال حرفه ای اداره کند. آن موقع شاید مانند موسیقی زیر زمینی - البته پشت بامی و پنت هاوسی- قهرا  از دل کمیت، کیفیت حاصل خواهد شد. شبیه این مدل تکوینی را می شود در اکثریت مکانیزمهای کسب و کاری و حتی اجتماعی- البته به شکل پیچیده تری- مشاهده نمود. 

سریال شوخی کردم مهران مدیری

سریال شوخی کردم مهران مدیری برای اولین و دومین قسمتی که بیرون آمده است کمی زود قضاوت می شود. چون مهران مدیری اصولا باید زود قضاوت شود. همیشه سریالهای مهران مدیری قسمتهای اولش قابل قضاوت است. بعد از آن می شود حکایت یک سری کارمند نفتی  که همین طور دور همی به تولید هجو می پردازند. اصولا نویسنده ای مثل امیر مهدی ژوله را دوست دارم. از همان زمان کودکی اش در نشریه چلچراغ - تنها نشریه فارسی که عربها به خاطر سخت بودن عنوان نمی خوانند- طوفانی و متفاوت  بود. الان هم متن کاملا متفاوتی را نوشته است که به قول مهران مدیری کاملا شسته و گذاشته است کنار. اما پرونده درست کردن برای موضوعات در سریال شوخی کردم مهران مدیری جالب است. یک جور کار مطبوعاتی هاست که برای هر موضوعی سعی می کنند پرونده درست کنند 

 

عکس: تموم دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم 

 

  مهران مدیری و تیم اش که حالا به اندازه دور تمام میدان ولی عصر تعداد دارند و از تمام هنر پیشه های طنز که روی دوپا می توانستند بیایستند، بازیگر طنز در سریال شوخی کردم اختیار کرده است. اولین قسمت این سریال درباره دروغ در تمام ابعاد و اندازه هایش بود. از دروغ های دکتر احمدی نژاد و مسئولین دوره ایشان بگیر تا روابط عاشقانه‌ی پر از خیانت و دروغ. گاهی به نظر سریال شوخی کردم مهران مدیری از طنز خارج می شود. اما به نظرم به دیدن یک بار و آن هم به صراحت تمام نرم افزارهای پیش بینی آینده  بورس - آینده نگاری 360 درجه بورس- این سریال هم سرنوشتی همگرا به سرنوشت دیگر سریالهای مهران مدیری دارد. پس تا آشی که دایی گرامی - مهران مدیری- پخته و سرد نشده، ملاحظه بفرمایید. از طرف مهران مدیری هنوز بیانیه ای مبنی بر دانلود نکنید. ترا به خدا  سریال شوخی کردم را دانلود نکنید، هنوز صادر نشده است. 

چربی دور قلب

چربی دور قلب چیز خوبی است آدم را نسبت به تمام احساسات ضد ضربه می‌کند

. بالشتک ضربه گیر است. برای مردن در وسط احساسات هم خوب است. جو آدم را در همه چیز بالا می‌برد. مثل یک دور حسابی سوار شدن روی ترن هوایی است. خون باید حسابی مسیر پر پیچ و خمی را دور توده‌های چربی بزند. بعد برود سرجای اولش، اینقدر که نفسش بگیرد و کبود بشود. اینطوری آدم از مرگ برگشته قدر زندگی را خواهد دانست. چربی دور قلب را از هر غذایی که دوست داشتید تهیه کنید. به خودتان منت بگذارید و بهترین نوع چربی دور قلب را برای مهربان ترین آدم دنیا فراهم کنید.  

 

 

 از مهمترین خاطره هایی که یک مرده می تواند با چربی دور قلبش داشته باشد شاید این است که زمانی تمام بدیهای دنیا را توی این نوع چربی حل کرده است. تلخ ترین روزها را هی چربی دور قلب سوزانده است و باز چربی دور قلب تهیه کرده است. چربی دور قلب جایی است که شما را از هر نوع خاطره ای پاک می کند. چربی دور قلب توانایی دارد صدای هیچ رقم فیلم سینمایی را نشنوید. همه اش برایتان یک زبان داشته باشد. شلپ شلپ در جا قدم زدن قلب و لرزش بی امان چربی دور قلب را  در سرمای زمستان و تاریکی شب از دست ندهید. هر طور شده چربی دور قلب را به کار بگیرید و رسانه ای اش کنید. عجیب است که در تاریخ بشر یک روز هم به همین نام نام گذاری نشده است. روز جهانی چربی دور قلب، باید روز مهمی بشود. روز جهانی چربی دور قلب از روز پیشگیری از چربی دور قلب باید معروف تر بشود.  چربی دور قلب راه درستی برای حصار کشیدن دور اتفاق های خشن و تلخ دنیاست. لطفا چربی دور قلب را فراموش نکنید و به آن بپردازید. 


ون سان ونگوگ یا ون کوک اهل چه مکتبی بود؟

ون سان ونگوگ یا گوک یا کوک اهل یکی از سرزمین‌های خداوند بود


 اصلا طبق اصل لانه کبوتر حتما یکی از شما با او در یک روز دنیا آمده‌اید. این مرد بزرگ اهل چه مکتبی بود. او یک نقاش بزرگ  بود طوری که همه جا آثارش به نیکی و دوام یاد می‌شود. اصلا هم بر خلاف امیلیانو زاپاتا یا تاناکورا، شعبه‌ای در بین فروشگاه‌های عظیمی که این‌روزها در تهران و سایر شهرستان‌ها برپا می‌شود‌، ندارد. به سهولت می‌توانید از هر کجا بخواهید زندگینامه‌ی این مرد بزرگ را بخوانید. اما ما یک جور زندگی‌ مکتبی از این مرد سراغ داریم و برایتان‌ بازگو می‌نماییم. ون سان ونگوگ همان‌طور که از ابتدای اسمش پیداست موجودی شبیه ون بود.  


 

 

 ون سان ون‌گوگ یکی از بزرگترین‌و دریا‌دل‌ترین مردمان روزگار بود. طوری که هر خانمی‌می‌توانست در دل او جای لازم و ناکافی پیدا کند. اصلا این موضوع به معنی عاشق‌پیشگی ون‌سان ونگوگ است. طوری که به خاطر این خاصیت بعدها دچار سردردهای میگرنی‌ گردید و  در ادامه به خاطر این نوع سردردها نقاشی‌های بدیعی کشید. او سبک منحصر به فردی از نقاشی را به جهانیان و به خصوص دنیای عاشق‌پیشه‌ها اهدا نمود. ون‌سان جوان طوری که همگان از دریا دلی او مطلع هستند، به دلیل هنر فراوانش درنقاشی مجبور بود برای امرار معاش در یکی از دفاتر رسمی ازدواج و طلاق کار کند. او شب‌ها تا بوق سگ درآن دفتر مشغول بود. ون سان ونگوگ آخرین نفری بود که درآن ناحیه از دفتر ازدواج و طلاق می‌زد بیرون و چراغهای مغازه را او خاموش می‌کرد. شبی متوجه اتفاق نادری شد. ون سان ونگوگ در سرمای خیلی درجه حوالی صفر سانتی‌گراد متوجه شد که تابلوی نئون مغازه‌ یا همان دفتر ازدواج و طلاقی که در آن کار می‌کرد خاموش شده و تنها بخشی از آن یعنی – و طلاق- باقی مانده‌است. به نظرش رسید که این کار باعث شکستن تمام تعدات اجتماعی دفتر ازدواج و طلاق می‌شود. به همین  خاطر تصمیم گرفت هر طور شده آن‌تابلو را درست نماید. به خاطر این موضوع  تا پاسی از شب مشغول ور رفتن با تابلو بود. در آن شب سرد خانمی از اهالی خیابان‌های اطراف در حال گذر از کنار مغازه متوجه این‌کار خداپسندانه‌ی او شد. البته آن خانم به عمد در ابتدای امر اصلا متوجه نشد. به همین دلیل نزدیک ون سان ونگوگ آمد و گفت: سلام آقا. میشه یه کمکی بهم بکنید؟ من حسابی سردمه و از شهرستان‌های دور آمدم. 

ون‌سان‌ونگوگ گفت اختیار دارید. چه کمی از من برمی‌آد؟ من که شما رو نمی‌شناسم. 

خانم فریبا که در آن موقع بسیار شبیه آدم برفی با دماغ قرمز بود گفت: آقا این‌که چیزی نیست. من دوست دارم اسم شما رو بدونم. اینجوری من و تو اهلی می‌شیم. اسم شما چیه؟ 

- من ون سان ونگوگ  هستم. 

- چه جالب و با خود تکرار کرد. ون سان ونکوک. چه جالب یعنی خونوادگی تو کار کک هستید؟ باید می‌دونستم. خدایا ممنونم داشتم از سرما می‌مردم. 

- خانم من نفهمیدم. الان اسم شما چیه؟ تازه اینطوری که شما با هر کسی... 

خانم حرفش را قطع کرد و گفت: نه عزیزم. ون سان ون گوک عزیز! من با هر کسی آشنا نمی‌شم. فقط آدمهای اصیل.

نگاه کنید. آقای شیک پوشی مثل شما توی این شب سرد و تاریک به تورم خورده. تازه از اسمتون معلومه که خانواده خیلی پولدار و مهمی هستید.  

بعد چشمکی زد  و گفت: خوب ینی همینطوری می‌خوای با اون تابلو ور بری؟ نمی‌خوای منو یه نوشیدنی گرم مهمون کنی ون سان؟  بعد کمی هویج قرمز روی دماغش را بادست نوازش کرد و صورتش را توی نور جابجا نمود. در همین حال  گفت: ون سان ون گوک من، فریبا هستم. خوشبختم. 

بعد دستش را دراز کرد. ون سان به ناچار دستش را دراز کرد و با او دست داد و گفت: چرا چرا.  الان که همه  جا بسته است ولی میشه بریم همین کباب  ترکی که سر چهار راه بعدی هست یه چیزی بخوریم. این تابلو هم می‌مونه برای فردا. 

ون سان و فریبا شب خوبی را سپری کردند. البته بر راوی زندگی‌نامه ون سان ون گوگ معلوم نیست که ون سان ونگوگ چنین ماجرایی را در شب سپری کرده است یا کاملا یک روز از مرخصی سر دفتدار، توانسته است چنین تجربه‌ی عاشقانه‌ی غریبی را از سر بگذارند. ولی بخشی از گفتگوی ون سان ونگوگ با فریبا به تواتر موجود است که عینن در این‌جا آورده‌ایم: 

- خوب الان موهات چرا این‌طرف و اون طرف رفته؟ 

- وا... چه سوالیه. تو که نقاشی می‌کنی نمی‌دونی به این می‌گن فشن؟ 

- فشن؟ نه

- ببین. اگه من ازت یه چیزی بخوام ینی تو خر شدی؟ 

- تا چی باشه؟ 

- ببین چرا شما فک می‌کنین تا یه چیزی ازتون بخوان خر شدین؟ 

- والا من عمرا خر نمی‌شم. یعنی من، ون سان ون‌گوگ اصلا توی این سبک‌ها کار نمی‌کنم. من سبک خودمو دارم. وقتی سه بار همین تابلوی پایین مغازه خاموش و روشن بشه، همه تازه یادشون می‌افته من کی‌بودم و سبک کارم چی‌بود!

- عزیزم سبک کارت چی بود؟ نه ولش کن تو اصلا از خودت خونه نداری؟ 

- نه! 

- واقعا که... اسکلی‌ها! توی این سن و سال... راستی نگفتی معنی اسمت چیه؟ 

- معنی؟ خوب همینیه که هست. چه می‌دونم تو هم گیر دادی‌ها یک نصفه شبی

- وا چرا قاطی می‌کنی خوب؟ بد اخلاق... 

بر می‌گردد و از پنجره به بیرون نگاه می‌کند. دفتر تاریک است و با نوری که از خیابان به طبقه دوم می‌آید کمی روشن می‌شود.  

- ها به نظرم فهمیدم.  تو ساعت یک شب به بعد حسابی کوک می‌شی. ون سان وان کوک. 

- چه مزخرفاتی. 

- ون سان! 

- ها

- ون سان! به نظرم شام و نوشیدنیت عالی بود. ولی من سردمه.

- خوب چی‌کار کنم. برو بچسب به بخاری. 

- اصلا تو خیلی بد اخلاقی. به نظرم حتی اسکولی. 

- نمی‌دونم. ولی حاضرم باهات شرط ببندم خیلی تیزم. می‌خوای برم این پلیسه که پایینه رو اسکل کنم؟ بیا نگاش کن. داره با یه یارو قد دکل حرف می‌زنه. اوه اوه قمه تو دستشه چه خطرناک. 

- ولش کن بابا می‌ری یه بلایی سرت می‌آد. 

- من؟ ون سان ونگوگ، بچه پیروزی و ترس؟ 

تا اینجا شواهد و متن گفتگوها به روشنی در منابع متواتر از زندگی نقاش توانمند و صاحب سبک روایت شده است. اما بیش از این را به عهده خواننده می‌گذاریم. در واقع دلیل مهم و مشخصی برای اسکل بودن ایشان و صحت داستان ون گوگ گوش به‌دست نداریم.


بابک زنجانی دانه درشت و آقازاده است؟

بابک زنجانی هم می تواند یک شوخی بی مزه برای امروز ما باشد. 

1- همانطور که سیگار سر صبح واقعا موضوع فرح بخشی برای دوستداران و علاقه مندان این زمینه است، خواندن تیترهای روزنامه ها هم اینقدر خاصیت دارد. در همین راستا تیتر امروز یکی از روزنامه ها چنین بود: 

دانه درشت ها زیر ذره بین

اما از آنجایی که ما بایستی در هر پدیده ای فکر کنیم، انجام دادیم ولی باز هم اتهامات یقه خودمان را گرفت.

 چرا باید دانه درشت ها زیرذره بین قرار بگیرند؟ 

 

تازه اگر قرار گرفتند و بالاخره دیده شدند، چرا باید یک عده از آن سوی ذره بین به ایشان نگاه کنند؟ 

تازه به نظر فقط پلانکتونها و سیتو پلانکتونهایی که مشغول ساختن نفت هستند و برای نسلهای آینده احتمالا نفت خام تولید می کنند نباید زیر ذره بین دیده شوند؟ 

در ضمن این ذره بین یا حتی میکروسکوپ الکترونی را برای دیدن بخشی از مردم روشن بگذارید هم شاید موارد تازه تری ببینید. 

اصلا ما چرا توی این آلودگی هوا داریم هی یک چیزی را می بینیم؟ 


2- کارمند شدن یکی از تنبیهات خداوند برای زمینیان است. به همین مناسبت که تازه یک جایی قرار  است گوش شیطان کر، کارمند به حساب بیاییم، داریم تمام توان نظامی خود را برای استفاده نکردن از فیس بوک به کار می بریم. البته خودشان هم در زمینه توان زیادی مصرف نموده و با بستن پورتهای مورد نظر تمام زمینه های الهی نرفتن را فراهم نموده اند. 

اما این روزها فیس بوک جولانگاه عده ای گرافیست جویای کار است که هر چیزی را به عکس تبدیل می کنند و توی دیوارشان می چینند. خداوند پشت و پناه شما باشد، چون اولین فایده این کار جلوگیری از مصرف کاغذ و قطع درختان و تجمع در کافه و دفاتر طراحی است. 


عروس خانم چیکاره ان؟

عروس خانم چیکاره ان؟

دوره کامل حرکات موزون رو در انجمن ارتعاشات صنعتی ایران سپری می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

-بدون مدیریت منابع پایان ناپذیر میک آپ از زیر لحاف بیرون تشریف نمی آرن! 

عروس خانم چیکاره ان؟

  اندیشه های کاترین بوی میکر رو در نشریات زرد تکذیب می کنند.

عروس خانم چیکاره ان؟

- فروشگاه نخ در بهشت دارند و همچنین دوره کار آفرینی اعتقاد به روح رو در دانشگاه تهران طی می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- به دلیل افزایش تمایلات صرفه جویی در مصرف سوخت دیگه - دختر چوپون- نیستن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- به خاطر مدیریت بحران بینی سرپایین، اشکشون رو از دم مشکشون به ناحیه ای بیابانی لوله کشی می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- در معابر و محافل عمومی اقدام به رونمایی از جزوه و کتاب مورد حمل و نقل می پردازند!

عروس خانم چیکاره ان؟

- برای افزایش مشارکت اجتماعی خانمها، فیلم روشنفکری رو به تعداد دورقمی ملاحظه می کنند. 

عروس خانم چیکاره ان؟

- می خوان برگردن به هیژده سالگی دوباره دندون پزشکی بخونن دیگه بجز داماد با کسی خوب نباشن

عروس خانم چیکاره ان؟

دوره کامل حرکات موزون رو در انجمن ارتعاشات صنعتی ایران سپری می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

-بدون مدیریت منابع پایان ناپذیر میک آپ از زیر لحاف بیرون تشریف نمی آرن! 

عروس خانم چیکاره ان؟

  اندیشه های کاترین بوی میکر رو در نشریات زرد تکذیب می کنند.

عروس خانم چیکاره ان؟

- فروشگاه نخ در بهشت دارند و همچنین دوره کار آفرینی اعتقاد به روح رو در دانشگاه تهران طی می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- به دلیل افزایش تمایلات صرفه جویی در مصرف سوخت دیگه - دختر چوپون- نیستن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- به خاطر مدیریت بحران بینی سرپایین، اشکشون رو از دم مشکشون به ناحیه ای بیابانی لوله کشی می کنن!

عروس خانم چیکاره ان؟

- در معابر و محافل عمومی اقدام به رونمایی از جزوه و کتاب مورد حمل و نقل می پردازند!

عروس خانم چیکاره ان؟

- برای افزایش مشارکت اجتماعی خانمها، فیلم روشنفکری رو به تعداد دورقمی ملاحظه می کنند. 

عروس خانم چیکاره ان؟

- می خوان دوباره هیژده ساله بشن برن از سر دندون پزشکی بخونن

عروس خانم چیکاره ان؟

-  نصف دوستاشون تئاتری ان نصف دیگه هم توی صدا و سیما قدم می زنن

عروس خانم چیکاره ان؟

- اینقدر کتاب فلسفه و داستان خوندن که اسمای هیش کدوم یادشون نیست 

عروس خانم چیکاره ان؟

جیک جیک مستون تشریف بردند و هنوز سن و سالی ندارند تا زمستون 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

از سال 52 که دنیا اومدن هنوز طفلکی و خجالتی هستن همه جا بدون استثناء 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

بجز جامو و کشمیر همه جای دنیا رفتن و دیدن

عروس خانم چیکاره ان؟

اینترنت ندارن ولی وایبر و جی میل و یاهو شون بازه همیشه 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

پست گرجوئیت هستند از فاکولته ی سوربن در نقاشی ولی خوف مخاطب دارن نمایشگاه گروهی هم حتی قسمتشون نشده 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

قهرمان پینگ پونگ بودن ولی پوکی استخوان اجازه نمی ده برن دنبال علاقه شون 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

در طول روز 5 دقیقه سکوت یوگایی دارند 

عروس خانم چیکاره ان؟

تیوب دارن به فصل سرما باهاش می رن جاده چالوس ته دره 

عروس خانم چیکاره ان؟ 

تیچر مقبولی هستن ولی عجقشون  درک درستی از سلامت عاطفی عمه ی گرامی نداره و همیشه مجبور به فحش عمه هستن 

عروس خانم چیکاره ان؟

طلاق عاطفی گرفتن، عکس پروفایلی می گذارن توی فیس بوک در حال شیلنگ گرفتن و خنک شدن 

عروس خانم چیکاره ان؟

پ.ن: عروس خانمها همه خوبند و اینها همش سوء تفاهم است!



آقا داماد چیکاره ان؟

آقا داماد چیکاره ان؟

- تو تبلیغ آب هویج بانک پاسارگاد، حیض بازی درمی آرن با عینک فریم مشکی 

آقا داماد چیکاره ان؟

- تو دست و پای کارشناس های بافت فرسوده شهرداری عکس فردین و عمو اسدالله از دیوار جمع می کنن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- پایه های چرخ دستی پایتخت رو موقع جابجایی، روغن میزنن! 

 

 آقا داماد چیکاره ان؟

 - تو نمایشگاه هویت و فرهنگ ایرانی در بلاد کفر، کیک یزدی می دن دم دهن اجانب

آقا داماد چیکاره ان؟!

- توی هر شعبه -اژدر زاپاتا- راستی آزمایی می کنن. کلن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- توی هر شعبه -اژدر زاپاتا- جوک قومیتی تعریف می کنن برای مکزیک و بقیه قاره جنوب شهر!

آقا داماد چیکاره ان؟

- شعبه مرکزی معجون انار تن درست دارن توی محله چینی ها- جردن سابق-

آقا داماد چیکاره ان؟

- تو تبلیغ ایرانسل، وسط دقیقه های رایگان، اول گوشی رو میزارن!

آقا داماد چیکاره ان؟

- قصد بمب گذاری انتحاری توی اداره هواشناسی دارند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- توی ترانه ابی، ستاره های سربی از آسمون تهران جمع می کنن!

آقا داماد چیکاره ان؟

- با دست چپشون سوسک کش قوی میریزن کف - گروه آموزشی جو دار- !

آقا داماد چیکاره ان؟

- به خاطر عجقشون، آزمون دکتری شرکت می کنند هرسال!

آقا داماد چیکاره ان؟

- درباره سرنوشت اپراتورهای هوشمند اول تا هشتم، اظهار نگرانی می کنن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- نصب پروفایل شعر بی بدیل و ماهواره استانی رو، فقط به عنوان پیشه ی فرهنگی، سرلوحه کارشون قرار دادن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- مسئول کمیته تحقیق و تفحص - ویار و خاویار فرهنگی/هنری هستند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- به خاطرات گذشته یونگ و فروید استناد موضعی می کنند! کلن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- به شکل لایه مرزی، به جز واحد مرکزی خبر، همه جا نشست دارند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- تو مرکز فضایی، از میمون فضانورد استرس زدایی عصبی کلامی می کنند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- بخشی از اراده ملی تحقق یافته در بزرگراه صدر هستند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- با استفاده از تکنولوژی های فایو، همه جا مشترک مورد نظر هستند!

: عباسآقا سلام!

آقا داماد چیکاره ان؟

- تو مرکز ژئو فیزیک دانشگاه تهران، روزهای تعطیل تقویم رو قرمز می کنن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- برای کمک به انتقال پایتخت، هوای تهران رو آلوده می کنن، روی پله های مترو می دوند و به 90 اس ام اس هایده می زنن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- به عنوان موافق به طور متوسط از تریبون هشدار، بالا و پایین می کنن.

آقا داماد چیکاره ان؟

- با پدافند غیر عامل، برای تهران، انار نه، سرمایه گذار پروژه ترا زیست محیطی شکار می کنند!

آقا داماد چیکاره ان؟

- برای فرگام- میمون فضانورد- تلقیات طعمی رو درباره موز چیکیتا و 59 

گونه موز دیگه همسان سازی می کنند.

آقا داماد چیکاره ان؟

- در زمینه فرصتهای هوشمند مطالعاتی پژوهشکده رویان، مکان یابی می کنند با منشی های محترم MFT - مجتمع فنی تهران-

آقا داماد چیکاره ان؟

منطق تندیس و مجسمه ها چیست؟

منطق مجسمه ها را درک نمی کنم. 


خیل قرص و محکم به نظر می رسند. اما اصلا کلی ایراد اساسی دارند.  




 خانه و زندگی درست و حسابی ندارند و الا توی این سرما می رفتند خانه شان. حالا خانه و زندگی هیچ، مجسمه ها اهل هیچ انگاری هستند. یعنی همه چیز را به هیچ می گیرند. شاید خیلی هاشان ترویج اباهه گریی و لاادری گری و خیلی گری گوریهای دیگر باشند.  مجسمه ها طعم دهانشان چیست؟ زیاد به نظر نمی رسد اصراری بر این زمینه ها داشته باشند و برایشان فرقی داشته باشد که طعم دار هم باشند و تنوع ایجاد کنند.  مجسمه ها بهترین نمونه های غیر اجتماعی  هستند. چطور یک آدم بعد ها مجسمه می شود و از حالت اجتماعی اشتراکی  خارج می شود؟  مجسمه ها به نظر متناقض ترین مراحل تکاملی انسان را طی می کنند. از وسط نرمی و رافت به مجسمه ای بی تبصره تبدیل می شوند.  مجسمه های اهل هیچ کاری نیستند. 

7- مجسمه ها اصولا خلوت و شلوغی، بارشان نیست و در هیچ شرایطی قرار نیست حرفی برای گفتن داشته باشند. 

افزایش جمعیت در ایران نیازمند چه دلایلی است؟

 افزایش جمعیت در ایران در برخی از آینده نگاریهای ایرانی سیر نزولی پیدا کرده است و به نظر می رسد در دوره ای به خاطر بازنشسته شدن فراگیر، جمعیت جوان کشور متناسب با نیروی کار در ایران نخواهد بود. 
1- نسل کنونی - دور از جناب شما- دور ریختنی به نظر می رسد و حیف است کلی هزینه برای بهداشت، آموزش و رفاه ایشان فراهم شود، پس با ایجاد نسل جدید، از همین امروز نسل آینده و لایق تر را بر ویرانه های در حال زوال کنونی تعبیه کنیم.  

 2- بزرگترین مشکلات دنیا نه مشکلات سیاسی و نه اقتصادی نیستند، بلکه پیک جمعیتی، هر مشکلی را تولید می کند. به همین منظور و برای تجدید قوا بایستی مشکلات جدید ایجاد نمود. 

3- ما اصلا به آمریکا علاقه نداریم، بنابراین چینی شدن را در دستور کار قرار خواهیم داد. 

4- برخی بخشهای برخی اسناد آینده نگاری و چشم اندازی با گوگل ترانسلیت ترجمه شده و احتیاج به آزمایش و تجدید نظر دارد. 

5- هزینه انتقال پایتخت خیلی زیاد است پس برخی استانهای حاصل خیر می توانند پایتخت جدیدی برای ایران احداث نمایند تا این کار به روش کمترین هزینه- یارانه ای - انجام شود. 

6- نوستر آداموس آدم مزخرفی است و قرار است پوزش را به خاک بمالیم و پیش بینی های خرافی او را نقش بر آب کنیم. 

7- از دل کمیت، کیفیت، بالاخره اتفاق می افتد. مثلا دو خط موازی در دنیای واقعی خسته می شوند و به هم می رسند. 

8- دیوان لاحه برای استرداد بدهی های ایران احتیاج به مقادیر معتدل تری از سرانه دارد و همه ی این پول را یکجا نمی تواند پرداخت کند. 

پ.ن: واقعا از دلایل جمعیت شناختی، آینده نگارانه و نگران کننده شما استقبال می کنیم. منتظر اقامه دیگر دلایل و دعوای هستیم.