ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
منطق مجسمه ها را درک نمی کنم.
خیل قرص و محکم به نظر می رسند. اما اصلا کلی ایراد اساسی دارند.
خانه و زندگی درست و حسابی ندارند و الا توی این سرما می رفتند خانه شان. حالا خانه و زندگی هیچ، مجسمه ها اهل هیچ انگاری هستند. یعنی همه چیز را به هیچ می گیرند. شاید خیلی هاشان ترویج اباهه گریی و لاادری گری و خیلی گری گوریهای دیگر باشند. مجسمه ها طعم دهانشان چیست؟ زیاد به نظر نمی رسد اصراری بر این زمینه ها داشته باشند و برایشان فرقی داشته باشد که طعم دار هم باشند و تنوع ایجاد کنند. مجسمه ها بهترین نمونه های غیر اجتماعی هستند. چطور یک آدم بعد ها مجسمه می شود و از حالت اجتماعی اشتراکی خارج می شود؟ مجسمه ها به نظر متناقض ترین مراحل تکاملی انسان را طی می کنند. از وسط نرمی و رافت به مجسمه ای بی تبصره تبدیل می شوند. مجسمه های اهل هیچ کاری نیستند.
7- مجسمه ها اصولا خلوت و شلوغی، بارشان نیست و در هیچ شرایطی قرار نیست حرفی برای گفتن داشته باشند.
کی گفته که مجسمهها حرفی برای گفتن ندارن!
بدبختها توی گرما و سرما ایستاده اند تا موضوعی را به ما بفهمانند!