360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

شبکه من و تو تونل زمان آب گرفته

1- یک صلح و صفا و بی خبری‌ای توی فیلمهای فارسی قدیمی هست که فقط آرامش قبل از طوفان است. هر بار که منو و تو چنین تونلهایی از زمان می‌گذارد حس می‌کنم تونل را آب گرفته و آن بخش را لولو برده است. حتی اگر بروس لی مرحوم هم زنده شود فقط به این فکر می‌کند که یک برند شلوار لی راه بیاندازد تا تویش جفتک بیاندازد و پول در بیاورد. حالا ما داریم نوستالژی بازیهایی می‌کنیم که درد کسی را هم درمان نخواهد بود.
2- شما هم تجربه کردید که، اگر فقط یک کوچولو به فروشنده ای  بگویید فلان را نمیخواهم بیسار را می‌خواهم باهات لج کند و دوبله سوبله جنسی که لازم دارید را بفروشد؟ مخصوصا اینهایی که کار و کاسبیشان گرفته است. اخیرا برای من که زیاد پیش آمده.

3- طرف طوری بود که حتی وقتی میگفت تخم چشم هم نصف جمعیت سرش را بر می‌گرداند چون ممکن بود یک حرف خیلی خیلی رکیک بزند. بعد همین آدم شد مربی تعالی فردی یا همین coach  که همش میگن. 

ماجرای آن رجب ترکیه که ما ایرانیها از چاه به چاله پناه می بریم

رجب طیب اردوغان با خودش گفت: باید یک کاری بکنم. الان اجنه از من بیشتر فعالیت می‌کنند. دستور داد قهوه ترک برایش بیاورند. اینطوری بود که به فکر کودتا افتاد. گفت: یک روز گشاد بازی، باعث می‌شود تمام مخالفها از خاک سر برآورند و بعد من و سربازهام مثل سیلاب می‌ریزیمشان توی دریای سیاه.  مشاور رجب گفت: دریای سرخ عالیجناب. رجب گفت: برگ بده امروز بازی کنیم تا فردا.

البته جنرال جان فدا و بقیه‌ی درجه پایینترها که هنوز شرمنده‌ی مدالهاشان نشده بودند، آن بیرون مشغول کودتا بودند. رجب گفت: برگ بده ببینم.  آدمی که دم دست رجب بود گفت: رجب جان این دفعه تو برگ بده.  رجب گفت: مگه من آدم توام؟

بعد قهر کرد. زنگ زد به مادرش و دو روز و دو شب درباره‌ی این حرکت زشت برادر تنی‌اش که حالا دم دست رجب طیب اردوغان بود صحبت کرد. مادرش گفت: مادر اینقدر جوش نزن. در ضمن تب و سرفه که نداری؟ 

رجب انکار کرد. اینقدر انکار کرد که هوا گرم شد و اوضاع عوض گردید. رجب آن روز دستور داد راه های کل کشور باز شوند. بعد تمام خر و خروتهای زیر دستش رفتند مسافرت به ازمیر و این طرف و آن طرف ترکیه. بعد با نشان دادن دو شاخه ی ویکتوری، پیروزی عثمانی را یادآور شدند. مسئولین زیر عکسشان نوشتند : جوانی کنید و تمام. 

داستان فروشنده‌‌ی تقلبی که مروارید داشت

همه جور مرواریدی داشت. از ریز تا درشت. انواع گردن بند، سینه ریز، دستنبند، پابند و هر بند و ریز دیگر که فکرش را بکنید بساط کرده بود اول پاساژ. گفتم: خانوم اینا همش تقلبیه.

یکهو زد زیر گریه. بین هق هق هایش گفت: راست می‌گی آقا. به هر حال عیالوارم باید بفروشم.

گفتم: بفروش. من کاره‌ای نیستم.

گفت: نه دیگه آقا الان گفتی تقلبی. این همه آدم هم شنیدن. خوب همینه که ازم خرید نمی‌کنن.

گفتم: نه بابا. چه ربطی داره؟ هر کسی یه دلیلی داره که ازت نمی‌خره.

دیدم اوضاع بدتر شد. طوری شد که یک لحظه جلوی دستش را گرفتم تا با سینی جنس به صورت ضربه نزند.

یک پیرمردی دخالت کرده بود و با کلی داد و دعوا طرف را نشانده بود سر جایش. ولی طرف امان نداد دوباره بلند شد به سمت گدایی که با آمپلی فایر و میکروفون ایستاده بود حمله برد. میکروفون را خرکش کرد و آورد دم دهنم و گفت: بیا آقا. بیا همین تو بلند بگو اینا تقلبیه. نکنه با شهرداری چی‌ها ریختین رو هم؟ خدا ازت نگذره. شهرداری چی مخفی هستی؟

گفتم: نه بابا. خیر سرم مهندس نرم افزارم.

گفت: نرم ابزار؟ نرم ابزار دیگه چه کوفتیه؟  بیا من خودم هزارتوش بهت درس میدم.

گفتم: هیچی مهندس الکی. شل و ول.

دلشه به حالم سوخت. وسایلش را جمع می‌کرد و می‌گفت: مهندس نرم ابزار یعنی عاشق پیشه؟

گفتم: نه اینقدر. ولی آره. ما شل‌تر از بقیه‌ی مهندساییم. دیدم آینه‌اش را در آورد و پشت کرد بهم و شروع کرد خط و خطوطش را پر رنگ کردن.

گفتم: آدم به امید زنده است.

دیدم پیر مرد هم گفت: آقا تشریف ببر. صلوات بفرست. نمی‌بینه این دیوانه است؟

گفتم: چشم میرم.

دختر گفت: کجا بره؟ این همه خسارت زده. این را  با مهربانی گفت. دستش را باز کرد انگار مهمان داشته باشد. دوباره هم گفت. گفتم: نه خانم باجی. باید برم کار دارم.

گفت: همین کارای شل ابزاری که داری؟ خوب برو ولی برگرد. گفتم: نه دیگه. من سالی یک دفعه میام تهران. اصلا از این شلوغی و عصبانیت بدم میاد.

چیزی نگفت. مثل آسمان مردد بود که ببارد یا آفتاب بشود که من راهم را گرفتم و دور شدم. 

شباهتهای سریال دراکولای مدیری و آدمهای معمولی رامبد جوان

سریال دراکولای مدیری واقعا افتضاح و تکراری و غیر قابل تعقیب است. داستان تکراری اینکه مدیری سرمایه دارها و تازه به دوران رسیده ها را قبول ندارد ولی خودش هم از این تیپ آدمهاست و شاید خبر ندارد. کلسیون ماشین و ساعت و اسنوکر بازی متعلق به طبقه‌ی متوسط نیست. به خودش مربوط است ولی رامبد  جوان هم دچار همین گرفتاری تکراری در سریال #آدمهای_معمولی شده است. برای اینکه یک سریال جذاب داشته باشیم کافی است که شبنم مقدمی جیغ جیغو بیاید و کل تصویر را با لات بازیهای تکراری‌اش پر کند.  

 همینقدر هم سریال آدمهای معمولی که رامبد جوان درست کرده. نچسب تر از کمند امیر سلیمانی داریم؟ خانم جیغ جیغویی که به لطف شبکه ی خانگی با رژ پر رنگ تر دیده میشود. شاید اگر مرحوم جمیله شیخی نبود هیچ وقت آتیلا پسیانی سکوی تئاتر را پر نمی‌کرد. بعد همینجا توی این سریالهای خانگی هم بی مزه‌تر از همیشه وجود دارد. مشکل چنین سریالهایی این است که فکر می‌کنند به مسایل جدید و جاری می‌پردازند ولی لحن مسخره و لوس این سریالها باعث می‌شود حتی برای 10 ثانیه هم جلوی تصویر توقف نکنیم. این نسل از سریال سازها هیچ وقت نتوانسته‌اند نویسنده‌های حسابی تربیت کنند برای همین دچار مشکل جدی متن و شوخیهای ریز و درشت متنی هستند. دیگر کسی با هیچ کدام از حرکات این نوع سریالها غافلگیر و یا خوشحال نمی‌شود. امتحانش مجانی نیست.  این سریالها احتمالا فقط در جهت برآورده کردن نیازهای شخصی اسپانسرهای برج ساز و بساز بفروش تهیه میشود و لاغیر. 

جزئیات قرار داد 25 ساله ایران و چین- نفت حمل و نقل و نیروی نظامی

گامهای ابتدایی قرار داد ایران و چین سال 2016 قبل از تحریم های آمریکا علیه ایران مصوب شده است. در بخش کنونی قرارداد، جنبه های نظامی به این قرارداد بین ایران و چین و روسیه اضافه شده است. 40 روز دیگر بقیه‌ی قرارداد تصویب میشه. 5 دوره ی 5 ساله داره. سه بخش اصلی دارد. نفت و گاز. گسترش و بازسازی حمل و نقل ایران. حضور نظامی روسیه و چین در ایران.

این قرارداد چیز جدیدی نیست ولی بالاخره به همت مسئولین جمهوری اسلامی  این قرارداد عملی شد. قرار شد چین  280 میلیارد دلار    در زمینه های نفت و گاز خرج نماید. پروژه های نفت و گاز پروژه های متوقف در ایران را اول از همه شرکتهای چینی انجام بدهند. و ما یعنی مهندس و کارگر ارزان ایرانی برای آنها کار کنیم.  چین اختیار دارد تمام یا بخشی از محصولات نفتی ما را مثلا در بخشی از سال بخرد و یا در بخشی از سال نخرد. چین باید بدون قید و شرط 12 درصد تخفیف بگیرد و پرداخت می‌تواند تا دو سال به تعویق بیفتد. قیمت گذاری نفت توسط چین انجام خواهد شد. چین مکلف نیست به ما ارز قوی بدهد.

توافق 25 ساله ایران و چین
توافق 25 ساله ایران و چین

ارز سومالی ترکمنستان و اینها را هم می‌تواند به ما  پرداخت نماید.  ارز ضعیف با 8 تا 12 درصد کسورات،  نقد می‌شود. 6 تا 8 درصد هم کسورات  به خاطر ریسک عملیاتی مربوط به تحریمهای آمریکا از مبلغ برآورد شده توسط چین برای نفت ما کسر خواهد شد. اما زیر ساختهای حمل و نقل: چین از سال 2013 از پروژه ی جاده ابریشم چین به خاور میانه تا آفریقا رو نمایی کرد. قرار است  جاده ابریشم دریایی، خاکی و یخی که بخش آخر آن از روسیه عبور می‌کند، در این پروژه اتفاق بیفتد. در این طرح که هنوز جزییات آن معلوم نیست هم قرار است. کارگر ارزان ایرانی برای چینیها تولید کند و چین از طریق همین جاده‌ی ابریشم به دنیا صادرات داشته باشد. در بخش نظامی هم چین و روسیه  به سپاه کمک می‌کنند تا صنایع حساس خود را گسترش دهد و البته پایگاه‌های مستقل خود را در ایران اسلامی خواهند ساخت. این هم جهش تولید و عبور از مانع ها و چالشها. تورو خدا نگذارید کار چینیها توی اداره جات ما گیر کنه و عقب بیفته. مرسی