360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

ما آرامیم. شما چطورید؟

ما هر کداممان یک گوشه‌ای مشغول کاری هستیم. یکی دارد طرح می‌زند بعد بعضیها را مثل دراگونهای کلش، یک مرحله می‌برد جلوتر. یکی سریال جدید آمریکایی و تازه هارد به هارد شده می‌بیند. مستندها را من مثل پیرمردهایی که هنوز به سن راز بقا نرسیده‌اند می‌بینم. آن یکی کنکاشی بر جدید‌ترین شخصیتهای سینمایی دنیا دارد و فرق ندارد که خبری از توی یوتیوب باشد و یا توی مجله‌ی 24 سینما. مادر خودش به تنهایی قبل از خواب آخرین کتابهایی که از ما غنیمت گرفته است را با نور چراغ مطالعه‌ی مهتابی‌اش، ضد عفونی می‌کند. ورق به ورق. کلمه به کلمه. پدر گاهی پای تلویزیون یا فیلمی که گذاشته‌ایم و قرار بوده هر شش نفر ببینیم خوابش می‌برد ولی به هر حال درست سر نقطه‌ی عطف دوم به داستان گیر می‌دهد. تیز و هوشیار می‌نشیند و مچ باریک کارگردان را توی دستش فشار می‌دهد. اینطوری نشان می‌دهد فضا آرام است و مهمانهای امشب خیلی استاندارد آمده و رفته‌اند. این اوضاع بخشی از تعطیلات است که بدون موضوع کاملا خیالی ای به نام سینما قطعا هیچ رنگ و بویی نخواهد داشت.

خاطرات کرونا ویروس در دوره مصدق

 پدر بزرگ: تو که این قدر خاطره داری الان بگو این کولونا شجره نومچه‌اش چیه؟ از کجا اومده؟
من: پدر بزرگ این ویروس کاملا جدیده. اسمش کروناست. کرونا.
پدر بزرگ: جدید چیه؟ من یادمه اینا زمان ما هم بود. همه هم می‌گرفتن اون موقع. دوره‌ی مصدق بود.
من: نه پدربزرگ دارین اشتباه می‌کنین. پزشکا میگن تازه اومده.
پدر بزرگ: پزشکا اگه راست میگن هزار و میلیون رو چپکی نمیگن. اونم وزیر وزرا.
من: ولی این یکی قوی‌تره. این جدیدیه. جهش یافته است. از ترکیب چند تا از اون قدیمی باحالا دراومده.
پدر بزرگ در حالی که چای دارچینش را سر می‌کشد، انگار یواشکی ازم می‌پرسد: عقیم که نمیکنه؟
من: نه. شنیدم. قُربانی فعال‌تر هم میشه. دنبال یک جفت کرونایی دیگه می‌گرده.
پدر بزرگ: یه چیزایی داره یادم میاد.
هیچی دیگه الان من و پدر بزرگ داریم خاطره میگیم. من که از دهه‌ی هفتاد می‌گم که اگه طرف از نیم متری ما رد می‌شد می‌گفتیم حتما این خانم ایمانش کَج شده و پدر بزرگ از دوره‌ی مصدق میگه که خانمهایی کرونا گرفته، یهو گُر میگرفتن و نزدیک می‌شدند. من هم از شوق این خاطرات پدر بزرگ در حال گریه هستم. پدر بزرگ دلداریم میده و می‌‌گه : ناراحت نباش، خجالت هم نکش، تاریخ یه روزی تکرار میشه.

به وقت واکسن ویروس کرونا

کمی طول کشید تا افراد مسلح به دستکش و ماسک شوند. دوتا پیرمرد توی مترو دستکش دست کرده‌اند. اما به نظرشان این دستکش بوکس است. برای همین هر از چند گاهی با شوخی به هم مشت می‌‌زنند. یکی از پیرمردها سرفه می‌کند. دیگر کسی حتی حوصله ندارد چپ چپ نگاهشان کند. یکی از پیرمردها مثل جوان‌ترها دستش را انداخته روی گردن لُخت دوستش. عده‌ای دستکش دستشان هست ولی ترجیح می‌دهند همان یکبار هم آنرا مصرف نکنند برای همین حرکات موج سوارها را تقلید می‌کنند. یکی شان خسته می‌شود و به میله‌ی کنار مترو تکیه می‌دهد. عده‌ی زیادی از دستفروشها و دیگران خودشان را به راحتی به همه جا می‌مالند. کف مترو می‌نشینند، سیب پوست می‌گیرند و می‌خورند. تخمه خوردن با دستکش و بدون آن، به تمدد اعصاب توی فضاهای عمومی کمک می‌کند. کارگزاری تامین اجتماعی کارمندانش را از ارباب رجوع ایزوله کرده است. یک نایلون ضخیم بزرگ کشیده‌اند که رویش یک شکاف برای دریافت مدارک وجود دارد. متصدی در فاصله‌ی یک متری شکاف شیلد و ماسک و گاهی عینک به چشم دارد. با دستکش مدارک را می‌گیرد و همان ویروس کرونایی را که از نفر 232 گرفته است به تمام شماره‌های بعدی انتقال می‌دهد. بانکی‌ها هم همینطوری عمل می‌کنند. من هم وسواس شده‌ام. آب وایتکس روی میز اداره را به جای الکل به کارت بانکی‌ام زده‌ام و حالا بخش مغناطیسی‌اش رفته است. توی نانوایی کسی بقیه‌ی پولش را نمی‌گیرد. برای همین یکهو من یک تراول پنجاهی نان می‌خرم و با یک بغل خیس و سنگین می‌روم خانه. شرکتهای شیک اسپری ضد عفونی غیر قابل آشامیدن برای پرسنلشان درست کرده‌اند. مردم حتی هیاتی‌ها هم دیگر باورشان شده که باید ویروس کرونا را از هر کجا و به هر هدفی آمده باشد جدی گرفت. مردم مثل عطر مشهدی به خودشان الکل بطری 100 هزار تومانی می‌زنند.  البته شرکت ما هم زحمات زیادی کشیده است. به عنوان نمونه یک جفت دستکش و یک ماسک به ماداده‌اند. البته سه تا لیوان کاغذی هم هست که احتمالا برای روزهای قرنطینه با حرکت دادن سریع روی میز و قایم کردن یک گلوله ی کاغذی، گل یا پوچ بازی کنیم و سرگرم شویم.

مواجه دولتها با کرونا علی الخصوص دولت ایران

 آمریکا : پرداخت حداقل حقوق و خندیدن به بیست و سی تلویزیون ایران مخصوصا در بخش آخر. خندیدن عمومی به دولت ترامپ و معاونش در کل.
آلمان: پرداخت حقوق، بخشیدن معوقات بانکی شهروندان، ارسال بسته های ویتامین D و پروتئین فشرده (همان عصاره ی آبگوشت که ما ایرانیان از قدیم داشتیم) به درب منازل
اسپانیا: پرداخت حداقل حقوق شهروندان، گندزدایی بالکنهای منازل جهت رقص بالکنی، توزیع رایگان شکر و دستگاه تقطیر جهت استحصال اتانول خانگی.
ایتالیا: پرداخت حداقل حقوق شهروندان، ترغیب پیر مردها برای ماندن در خانه با استفاده از برنامه های نیمه سرگرم کننده. ایجاد بالکنهای جدید برای رقابت حرکات موزون با دیگر کشورهای درگیر در اتحادیه ی اروپا.
ایران: شکست دادن کرونا و باز گشاییای نیمه ی خرداد. ارسال ماسکهای مسجد دوز به ساحل عاج. ارسال الکل طبی تازه استخراج شده به تازه مسلمانهای سواحیلی، ایجاد بازی مربع و ضربدر در اتوبوس و مترو برای سرگرم ساخت شهروندان، تشویق به فرزند آوری بیشتر با ارائه ی سهام عدالت در قالب سهام عدالت استنشاقی. ارائه ی خدمات روضه و ختم مجازی در کلیه ی آرامستانهای کشور، تاسیس اولین آرامستان مجازی دنیا و حمایت انواع سلبریتی ها از این طرح به عنوان جهشی در کارآفرینی ملی، ادغام سازمان زیبا سازی شهرداری تهران با مدیریت پسماند جهت ساخت انواع مبلمان شهری به شکل : ماسک - مجسمه و دستکش - تندیس. راه اندازی اولین مرکز تهاتر ویروس با ملت فهیم لبنان و بقیه ی ملتهای فهیم عالم. الگو سازی پیوسته در ساختن هشتگ فیلان چیز برای جهانیان. ایجاد و بهره برداری از اولین پیروز کرونا در جهان با توجه به دارا بودن اولین محلول فوق اشباع بی اعتمادی در بین کشورهای دنیا.

واکسن رایگان کرونا از جناح رییس جمهور

 ساجده گفت: من وقتی توی باشگاه خبرنگاران بودم می‌گفتند: نذارید طرف توی مصاحبه بگه: برق امام.
آمنه سادات گفت: وا؟ پس باید چی بگه؟
ساجده گفت: بهتره بگه برق غیر مجاز.
آمنه سادات دستی به ابروهایش کشیدوگفت: یعنی برق زیر زمینی؟ اینکه بدتره؟
ساجده تا دیر نشده گفت: نه خواهر من. غیر مجاز داریم زیر زمین. روی زمین،حتی روی پشت بوم که یک چیز سالم نداریم همش غیر مجازه، جز استفاده از هوای آلوده. زیر زمین هم که کلا اینقدر خونه ساخته‌ان که دیگه غیر مجاز نیست. غیر قابل سکونته ولی هستن. تا 10 طبقه زیر زمین که قبلا حتی فکر نمی کردن مرده دفن کنن الان سالن عقد و عروسی دارن.
آمنه سادات دندانهایش را توی آینه دید زد و گفت: ببین دندونم رژی شده؟ بعد بدون اینکه امانش بدهد گفت: همین دیگه. تا یه حرفی میزنیم میره تو غیر مجاز. عقد و عروسی که بره ده طبقه زیر زمین ببین چی می‌خواد ازش درآد؟
ساجده طوری خندید و گفت: به هر حال شغل آدم خبرنگاری باشه سخت میشه بفهمه دیگه باید از چی بگی که جذاب باشه؟
آمنه سادات گفت: خواهر حق داری. واقعا چه خبری برای مردم جدیده؟ جز ظهور دوباره‌ی بن لادن در تهران؟
ساجده گفت: خیلی لوسه فکرشم نکن. بذار همین واکسن رو بگیرن بیارن.
آمنه گفت: اگر برای انتخابات باشه به نظرم باید رییس جمهور آینده وعده‌ی #واکسن #رایگان #کرونا رو بده. حالا نداد دیگه ظرف 100 روز چنان اوضاع واکسن رو دگرگون کنه که هیچ کاندیدایی نتونه باهاش رقابت کنه.
ساجده در حالی که انگشتش توی لیوان دم نوش و انگشتر بزرگ مصنوعی‌اش گیر کرده بود گفت: باید اعتراف کنم که برای اولین بار باهات موافقم عزیزم.