360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

اثر پنهان فشار خون بر روی بچه ها

درسته من پزشک نیستم ولی به بچه ها خیلی علاقه مندم. بچه هایی که به دست بزرگترها به کلی فراموش شده اند. این روزها مورد خشم و دعوا و بی مهری پدر و مادرهاشون قرار میگیرن و صد البته گاهی برای جبران ، پدر یا مادر کارتشون رو در اختیار بچه قرار میدن تا بچه  بره خرید کنه جاش خوب شه. کریس و برادلی اوئینگ در جولای ۲۰۲۳ در حال تعطیلات نزدیک دریاچه میشیگان بودند که پسر ۱۵ ساله‌شان، نیت، شروع به گفتن کرد که قلبش تند می‌تپد و او "احساس راحتی نمی‌کند." نیت که به همراه خواهر دوقلویش، کاته، از اتیوپی به فرزندی پذیرفته شده بود، قرار بود به دبیرستان برود و در تیم فوتبال امتحان بدهد. یکی از الگوهای او، لبران "برونی" جیمز جونیور ۱۸ ساله، به تازگی دچار ایست قلبی شده و در حین تمرین بسکتبال به زمین افتاده بود. این خبر در همه شبکه‌های اجتماعی پخش شده بود.

  ادامه مطلب ...

خاطرات کرونا ویروس در دوره مصدق

 پدر بزرگ: تو که این قدر خاطره داری الان بگو این کولونا شجره نومچه‌اش چیه؟ از کجا اومده؟
من: پدر بزرگ این ویروس کاملا جدیده. اسمش کروناست. کرونا.
پدر بزرگ: جدید چیه؟ من یادمه اینا زمان ما هم بود. همه هم می‌گرفتن اون موقع. دوره‌ی مصدق بود.
من: نه پدربزرگ دارین اشتباه می‌کنین. پزشکا میگن تازه اومده.
پدر بزرگ: پزشکا اگه راست میگن هزار و میلیون رو چپکی نمیگن. اونم وزیر وزرا.
من: ولی این یکی قوی‌تره. این جدیدیه. جهش یافته است. از ترکیب چند تا از اون قدیمی باحالا دراومده.
پدر بزرگ در حالی که چای دارچینش را سر می‌کشد، انگار یواشکی ازم می‌پرسد: عقیم که نمیکنه؟
من: نه. شنیدم. قُربانی فعال‌تر هم میشه. دنبال یک جفت کرونایی دیگه می‌گرده.
پدر بزرگ: یه چیزایی داره یادم میاد.
هیچی دیگه الان من و پدر بزرگ داریم خاطره میگیم. من که از دهه‌ی هفتاد می‌گم که اگه طرف از نیم متری ما رد می‌شد می‌گفتیم حتما این خانم ایمانش کَج شده و پدر بزرگ از دوره‌ی مصدق میگه که خانمهایی کرونا گرفته، یهو گُر میگرفتن و نزدیک می‌شدند. من هم از شوق این خاطرات پدر بزرگ در حال گریه هستم. پدر بزرگ دلداریم میده و می‌‌گه : ناراحت نباش، خجالت هم نکش، تاریخ یه روزی تکرار میشه.

به وقت واکسن ویروس کرونا

کمی طول کشید تا افراد مسلح به دستکش و ماسک شوند. دوتا پیرمرد توی مترو دستکش دست کرده‌اند. اما به نظرشان این دستکش بوکس است. برای همین هر از چند گاهی با شوخی به هم مشت می‌‌زنند. یکی از پیرمردها سرفه می‌کند. دیگر کسی حتی حوصله ندارد چپ چپ نگاهشان کند. یکی از پیرمردها مثل جوان‌ترها دستش را انداخته روی گردن لُخت دوستش. عده‌ای دستکش دستشان هست ولی ترجیح می‌دهند همان یکبار هم آنرا مصرف نکنند برای همین حرکات موج سوارها را تقلید می‌کنند. یکی شان خسته می‌شود و به میله‌ی کنار مترو تکیه می‌دهد. عده‌ی زیادی از دستفروشها و دیگران خودشان را به راحتی به همه جا می‌مالند. کف مترو می‌نشینند، سیب پوست می‌گیرند و می‌خورند. تخمه خوردن با دستکش و بدون آن، به تمدد اعصاب توی فضاهای عمومی کمک می‌کند. کارگزاری تامین اجتماعی کارمندانش را از ارباب رجوع ایزوله کرده است. یک نایلون ضخیم بزرگ کشیده‌اند که رویش یک شکاف برای دریافت مدارک وجود دارد. متصدی در فاصله‌ی یک متری شکاف شیلد و ماسک و گاهی عینک به چشم دارد. با دستکش مدارک را می‌گیرد و همان ویروس کرونایی را که از نفر 232 گرفته است به تمام شماره‌های بعدی انتقال می‌دهد. بانکی‌ها هم همینطوری عمل می‌کنند. من هم وسواس شده‌ام. آب وایتکس روی میز اداره را به جای الکل به کارت بانکی‌ام زده‌ام و حالا بخش مغناطیسی‌اش رفته است. توی نانوایی کسی بقیه‌ی پولش را نمی‌گیرد. برای همین یکهو من یک تراول پنجاهی نان می‌خرم و با یک بغل خیس و سنگین می‌روم خانه. شرکتهای شیک اسپری ضد عفونی غیر قابل آشامیدن برای پرسنلشان درست کرده‌اند. مردم حتی هیاتی‌ها هم دیگر باورشان شده که باید ویروس کرونا را از هر کجا و به هر هدفی آمده باشد جدی گرفت. مردم مثل عطر مشهدی به خودشان الکل بطری 100 هزار تومانی می‌زنند.  البته شرکت ما هم زحمات زیادی کشیده است. به عنوان نمونه یک جفت دستکش و یک ماسک به ماداده‌اند. البته سه تا لیوان کاغذی هم هست که احتمالا برای روزهای قرنطینه با حرکت دادن سریع روی میز و قایم کردن یک گلوله ی کاغذی، گل یا پوچ بازی کنیم و سرگرم شویم.

بیمارستان گاندی تهران

  شاید به نظرتان عجیب برسد ولی واقعیت دارد. پارسال همین موقع ها پشت در اتاق عمل بیمارستان گاندی یا قول خودشان #هتل_بیمارستان #گاندی بودم و منتظر بودم تا خداوند هدیه ی بی نظیرش را بهم اعطا کند. قبل از اینکه نوزاد را تحویل بگیرم بوی تند سیگار از توی لابی اتاق عمل بیرون می آمد. البته آن شب فقط دو تا زائو داشتند و یک مریض یعنی اتاق عمل خالی بود ولی این دلیل نمی شود کسی توی چنین جایی سیگار بکشد. موضوع را به خانم دکتر گفتم ایشان هم معلوم بود که بارها از این موارد دیده است سریعا خواست تا شکایتی بنویسم. که نوشتم و معلوم است توی اوضاعی که هر پدری دنبال فرزندش است پیگیری نکردم. البته هتل بیمارستان نسبتا محترم گاندی کلی چیز خارج از فاکتور هم با مداد آن پایین نوشته بودند که نهایتا پولش را دادم و فدای یک تار موی دختر عزیزم، ولی عجیب است که چنین بیمارستانهای به ظاهر نمونه ای این همه جای این دارند که نام حرفه ای خود را خراب کنند. #بیمارستان #درمان #پزشکی #وزارت_بهداشت #زایمان #استخدام #کادر_درمان #زایمان