11 قانون طلایی در سازمانهای ایرانی برداشتی آزاد از موضوعی به نام سازمان است که می تواند اداره و شرکت یا هر نوع بنگاهی باشد. مطمئن باشید اخلاق حرفه ای و استفاده از قانونهای طلایی، تاکید می کنم فقط قانونهای طلایی، باعث می شود سازمان شما همیشه در صدر باشد.
1- هیچ وقت نمی توانید بگویید به به چه روز با شکوهی و به سکوت محل کارتان گوش فرا دهید. مطمئن باشید اگر بیشتر گوش فرا دهید صدای اره شدن دور و برتان را در اندازه ی خوبی خواهید شنید.
2- هیچ وقت نمی توانید با کسی صمیمی شوید چون صمیمیت طبق نظریات محیط کار، نظریات قرون وسطایی کارگر و کارفرما و توده ی دیگری از نظرات معطوف به داشتن اخلاق حرفه ای است. به همین مناسبت کل ساعت کارتان را مانند یک مغروق با در دست داشتن بینی به زیر آب یا فاضلاب و یا ترکیب آندو بروید.
3- در سازمان شما کسی از کسی عذر خواهی نمی کند. یعنی به خاطر داشته باشید با پاچه های گشاد قدم زدن همیشه این عواقب را دارد: حالا که رفت تو پاچه ات!مواظب باش دوباره نره تو پاچه ات. این موضوع البته همه جا با لبخند گوشزد می شود.
4- پشتیبانی از سوی IT Crowds یا - جوانان کامپیوتر- بسیار سخت اتفاق می افتد و معمولا چون خودتان در خانه آبگرم کن دارید باید زحمت بکشید و بلد باشید درستش کنید.
5- همواره برای اینکه به عنوان گل زن تیم ثبت بشوید، طوری جلوی دوربین راه بروید که از پشت و جلو و دیگر زوایای ممکن شما را ثبت نماید. این کار به نظر می رسد برای ارتقاء فردی و جمعی مناسب باشد، اما حقیقت این است که آدم مغروق به هر چیز خشکی متوصل و یا متبسم خواهد شد.
6- شما آدم مودب و با کلاسی هستید پس اعتراض نکنید. در این صورت مناظر زیبایی که آقای راننده - Tour leader در حال تعریف آنهاست را به درستی که از دست خواهید داد.
7- طلایی ترین قانون این است. سازمان شما از بالا، دو زرده ترین سازمان ممکن در این زمینه و حومه به نظر می رسد و رقیب باز هم هیچ غلطی نمی تواند بکند. بنابراین به حرف آقای راننده در پیچ و واپیچ های جاده گوش دهید. برای گوش دادن بهتر در طول سفر شیرین کاریهای بیشتری بیاموزید.
8- fads یا عبارات متداول راهکار اصلی شما برای فتح دروازه های قلوب و عروق ممکن در سازمان است. در سراسر سازمان خود طوری قدم بزنید که اصطلاحات متداول شما زودتر از خود شما وارد اتاق شوند. برای این کار از دیگر زبانهای خارجی انگلیسی فرانسه آلمانی پشتو و حتی ضرب المثلهای قومی صد در صد ایرانی استفاده نمایید و شیرین باشید.
9- سازمان یا شرکتی که در آن کار می کنید خانه ی دوم شماست. بنابر این یاد بگیرید یک ایرانی هستید و آبدارچی گری را همواره ترجیح و تبلیغ کنید. برای این امر از داخلی مورد نظر به صورت کوتاه و چکشی استفاده نمایید: دو تا چایی اتاق فلان تق!
10- در سازمانهای ایرانی که خط فرضی به عنوان راه راست وجود دارد که همیشه در حال مقابله با دشمن فرضی است. مبارزه را در همان مسیر دشمن فرضی انجام دهید. سعی کنید کمتر اسیر دشمن فرضی شوید.
11- روزهای مهم در سازمان را به خاطر بسپارید. برای این روزها همواره برنامه ی تقویم تاریخ را مسامعه نمایید. این کار باعث می شود این روزها بیشتر جشن تولدهای شرکتی برگزار کنید. در روزهای جشن بیش از حد کول یا هات نباشید.
اگر از سازمان قدیمی تر و دیگری استفاده می کنید حتما خواهر خوانده ی آن در بین سازمانهای دیگر وجود دارد. حتما یک سازمانی راه کنونی را رفته است، بنابراین همواره تلاش کنید دانش سازمانهای دیگر را اتخاذ نمایید تا رستگار شوید.
تاریخچه تقریبا همه چیز این بار درباره ی تاریخچه ی میل ندارم است. این عبارت را که از غرض جمله نیز هست می توانید روزمره زیاد بشنوید. میل ندارم چیزی نیست که مربوط به غذا باشد:
1- ظریفی را شاید گفتند که بیا و کشتی ما در شط شراب انداز. به نظر قرار بود صواب شود و ایشان مدیر کل یکی از ادارت سازمان بنادر و کشتیرانی بشود. اما ایشان با آینده نگاری و دور اندیشی مخصوص دهه 90 شمسی فرمودند: میل ندارم. تذکره به همین قطره ختم نیست.
در ادامه، موری نیست بر زمین که این میل ندارم نشنیده باشد و جویی نیست که چنین مناعت طبعی را به بستر نبرده باشد. فی المجلس در شیخ ابرو بر نکشیده هر کوی رود و فرهیخته طوری، روایت خود را حکایت کند که ذن آن میرود از این سعهی صدر، ماهی در آب جوشان کباب شود و عنبر بر جای بسوزد. سالها بعد این نکته بر ضعیفان شنونده آشکار نمود که این شط آخرش غیر قابل پخش است.2- معدههای اسید سوخته با سبد کالا هیچگاه پی غیر از رمضان نیست. دلمان ماه رمضان میخواهد محض گرسنگی و درون خالی از طعامی که کلی معرفت بارکنیم و همینطور دور هم حاذقترین مردم دنیا باشیم. اینطوری است که در جواب هر نوع سبدی خواهم گفت: میل ندارم.
3- حکیمی را گفتند که بیا تمام وقت برویم بابک زنجانی بشویم چرا که این یکی اصلا شوخی بردار نیست و تا چشم کار میکند قهرمان ملی است حتی پشت قالی فیلمهای سینمایی را هم کنار بزنی نوشتهاست : بز حکیم الوزرای سورینت. حکیم در جواب گفت: نیامد در برم جانانم امشب / نیامد آرزوی جانم امشب / کجایی ای امید زندگانی/ بیا زین زندگی برهانم امشب. حاضران جمله در این رقاقت ذهن و قلب عرض کردند: ای حکیم! میل نداریم.
4- عزرائیل علیه السلام در یک از ملوک عجم میگشت و از حریم هوایی آن بیرون نتوانست شد. وسعت نظر و مشغلت البصرش در این سرای پر جوهر باعث دوری از ماموریت خویش افتادش. رو به درگاه الهی گذاشت و گفت: بار الها من این قوم بدین رنگ و بدین دوری از مرگ چنان یافتم که تازه جفت جداشده ماهیای در آب دیدم. زین سبب badge خود را تحویل داد. بار اله فرمود: اصلا قرار بر نشد نداشتیم. عرض کرد: میل ندارم!
شاید با خودتان بگویید این نیز یکی دیگر از مدهای دنیاست که این روزها نصیب ماشده است. اما به نظر میرسد اسمها تکلیف دنیا را معلوم میکنند. به ما یادآوری میکنند هر محتوا و مفهومی به کجا مربوط است. برچسبها روی مفاهیم قبلی، نشان از شخصی سازی، تعبیر و کاربردی نمودن مفاهیم دارند.
به عنوان تعبیر مقدماتی و به نظر مراجعی که این گونه شهرها را در تمام دنیا راه اندازی نمودهاند، شاید تعریف خلاصه شدهاش این باشد:
شهری که با استفاده از فناوری اطلاعات بتواند از منابع موجود، رفاه و حقوق شهروندی بیشتری برای شهروندانش فراهم آورد.
البته در تعریف ویکی پدیایی آن میتوان این عبارت را که به فضای آکادمیک تعریفها نزدیکتر است دید:
یک شهر زمانی – هوشمند- است که سرمایه گذاری بر روی منابع انسانی و سرمایههای اجتماعی، حمل و نقل و ارتباطات برپایه فناوری اطلاعات(ICT) به منظور توسعه اقتصادی پایدار و کیفیت زندگی بهتر به واسطهی به کارگیری هوشمندانه منابع طبیعی در آن اتفاق بیفتد.
فیلمی درباره مفهوم شهر هوشمند :
شهر هوشمند توسط ۶ شاخص استاندارد در دنیا اندازه گیری و رتبه بندی میشود:
۱- اقتصاد هوشمندSmart Economy:
2- حمل و نقل هوشمند Smart Mobility :
3- محیط زیست هوشمند Smart Environment:
4- شهروند هوشمند Smart Citizen :
5- زندگی هوشمند : Smart Living
6- دولت هوشمند یا حاکمیت هوشمندSmart Governance :
به نظر میرسد از این تعریف میشود، نتایج زیادی گرفت. اما در ابتدا یک لم مهم را برای یادآوری خدمتتان مطرح مینمایم.
اول باید درباره دیدگاه معمارها و شهرسازها، دو رویکرد کلی را خدمت شما ارائه کنیم:
۱- نگاه مردم سالار
۲- نگار معمار-شهرساز سالار
به نظر میرسد، دیدگاه شهر هوشمند ریشه در نگاه مردمسالاری در شهرسازی و معماری دارد که بعدها به طور مفصل به آن پرداخته خواهد شد.
اما بخش بزرگی از شرکتها و موسسات تحقیقاتی وصد البته دولتهایی که درگیر هوشمند سازی در عرصه طراحی شهری بودهاند، طراحی شهری مردم سالار، به معنی مفصل آن، به فناوری اطلاعات به عنوان یکی از اهرمهای مهم در دستیابی به مفهوم شهرسازی مردم سالار، مینگرد.
اما ما در مباحث قصد داریم با رویکرد فناوری اطلاعات، به سبک اجرایی شدهی این مفهوم در دنیا، به شهر هوشمند نزدیک شویم.
چرا فناوری اطلاعات یکی از پایههای مهم توسعه شهری در دنیاست؟
فناوری اطلاعات در مقایسه با بقیهی فناوریهای دنیا خواصی دارد که آنرا از دیگر فناوریهای مانند فناوری تجاری متمایز میکند. البته باید بگوییم که قصد ما در این مجال مقایسه مبانی تکنولوژی به شکل علمی صرف نیست. بلکه مواردی که در اینجا مطرح میکنیم، کاملا بر اساس مشاهدات فن سالاران- technologist – ها از اثر فناوری اطلاعات بر دنیای کسب و کار و به طور ویژه توسعه شهری است:
فناوری اطلاعات به درک بهتر صاحبان کسب و کار و به معنی ویژهتر آن، توسعه دهندگان شهری، کمک غیر قابل انکار نمودهاست.
به طور خلاصه، در نظر بگیرید که در دنیای امروز اطلاعات خام، به تنهایی ارزش آفرین نیست. فناوری اطلاعات به نوعی، مولد دانش مورد نیاز بنگاهها و از جمله تمام مراجع درگیر در توسعه شهری است. فناوری اطلاعات با استفاده از ابزارهای خود در زمینههای متنوع درگیر در توسعه شهری، از سطوح حاکمیتی تا سطوح پایین اجرایی، میتواند دادههای خام را به شکل تجربیات و درسهای آموخته و آماده تحلیل در اختیار به کار گیرندگان آن قرار بدهد. دانش، معجون تجربه و علم، در دنیای امروز بزرگترین دستاورد خود را در به کار گیری فناوری اطلاعات به عنوان، مهمترین و موثرترین و نزدیکترین ابزار شناخته شده توسط بشر، یافته است. در قسمتهای آینده بیشتر در رابطه با معانی و اصطلاحات و تعبیرات بیان شده تا به حال، گفتگو خواهیم نمود.
پ.ن: این سایت تلاش جمعی بنده و دوستان در راه موضوعی در مدیریت شهری به نام شهر هوشمند است.
سرمایه اجتماعی آخرین نجات دهنده ی های سازمانها و مخصوصا جامعه های در حال گذار هستند.
نهادهای اجتماعی یعنی چیزی غیر از خانواده به تاکید و تکرار فراوان دولتی، منبع اصلی سرمایه های اجتماعی در دنیاست. هر کجا در حوزه ی اجتماع، فرهنگ و جامعه خبری است، خبر شاد تولد یک نهاد اجتماعی و یا خبر تاسف انگیز مرگ یک نهاد اجتماعی دیگر است. سرمایه ی اجتماعی Social Capital چیزی نیست که شما در جلسات کسب و کار شرکتتان آن را تجربه کنید یا هنگامی که به عنوان بازاریاب در یک سازمان دولتی در حال سفرهای درون شهری سمیناری هستید، از یکی از آن سمینارها سر در بیاورید. سرمایه اجتماعی در ایران یک شوخی جلف است. طوری که هر مدیری به کلیت و جزئیات آویزان به این لاشه خواهد خندید
در وصف و ستایش ناخود آگاه آدمها همین بس که اگر چیزی در آن وجود نداشته باشد و از خود آگاه آمده باشد به راحتی مثل یک دست یا پای مصنوعی بر چهرهی اندامش توی ذوق میزند، با اولین نگاه بیرون میریزد و صاحب عزای هوشمند با مشاهدهی این عضو خارجی کم کم آنرا مثل شاخهای خشکیده بر تن خود از دست خواهد داد. حالا همین حرف در توضیح هویت جمعی ما هم واقعا دردناک است. آدمهایی با اعضا و جوارح خشکیده که از دیدن همدیگر کراهت دارند و نگاه تلخشان زیر آفتاب ژولیدهی روز در حال لولیدن بین هم به وضوح حاکی بد فرجامی هر چه نهاد اجتماعی خواهد بود. البته ماجرا به همین جا ختم نمیشود ولی دیگر از سبزههای زبالهدانی سراغ گرفتن حکم چه جور بازی کشندهای را دارد؟ من اصلا نمیدانم و علاقه مند نیستم.
یک بار از طرف شرکت رفته بودم ماموریت تبریز در راه برگشت با یک پسر فرانسوی توریست آشنا شدم
توی پاریس ویدئو آرت می خواند به 5 زبان واقف بود دوست دخترش هم اهل اروپای شرقی بود
آن موقع ها اینقدر اینترنت نبود که کسی برای فرزندش پدر خوانده نخواسته باشد.
برای همین هم یک روز که آمده بود توی شرکت صبحانه می خوردیم
فرمودند که تو باید پدر خوانده ی فرزند آینده ام باشی
دوستهای خارجی زیادی داشته ام از نزدیک ولی این یکی واقعا بین المللی بود
بعدها درسش تمام شد و به ویتنام رفته و کار ویدئو سازی انجام می دهد
خدا ازش قبول کند بعضی آدمها جهان وطن هستند
یادم هست یک کارخانه ی قدیمی را توی گوگل ارث که آن موقع سهم بیشتری به زمینیها می داد نشان داد که
چطور بازسازی کرده اند و در آن زندگی می کنند
مادرش از مهندسهای هسته ای فرانسه بود
پدرش پرفسور ریاضی بود که در روزگار کودکی فوت کرده بود
یک خواهر داشت که با وجود دکترای جامعه شناسی گاهی چوپانی می کرد همان اطراف پاریس
برادرش 26 ساله اش دانشجوی دکترای نجوم بود همانجا
مادرش عاشق ایرانیها بود یک بک پکر -Back packer- از همین هایی که دل شیر دارند و می آیند ایران بود
ویزای هفت روزه اش برای ایران خیلی کم بود
هرروز راهی کوچه پس کوچه های تهران می شد و هیجان زده بر می گشت
دیوان خیام خریده بود و باهاش حال می کرد.
به هر صورت اینها هم تهران را جور دیگری می بینند با هم خیلی سر آواز دهل از دور شنیدن بحث کردیم
خیلی چیزها از فرهنگ ایران و مسلمانها می دانست ولی باز هم قانع نشد که نشد
الان او در گوشه ی آسمان من هست گاهی از طریق اینترنت چشمکی می زند.
همین کافیست