هدف از مصاحبهی حاضر ایجاد انگیزههای تحصیلی و کاری برای افراد در زمینههایی است که MBA خوانده ها عموما درآن درگیر هستند، میباشد. مخاطبان کتاب دسته افراد زیر را تشکیل می دهند:
الف- علاقهمندان به شرکت در دورههای MBA
ب- دانشجویان در حال تحصیل در این رشته
ج- فارغالتحصیلان این رشته که ممکن است قصد ادامه تحصیل در ایران و یا خارج از کشور را داشته باشند.
1- در ابتدا خود را معرفی بفرمایید. تحصیلات و گرایش خود را به همراه شغل کنونی خود بفرمایید.
ادامه مطلب ...از آنجایی که این حقیر را می شناسید اینجا نه بحث آموزش HTML اتفاق خواهد افتاد و نه حرف آنچنانی درباره ی نسبیت خاص گفته خواهد شد ولی اگر با این شرایط هم قبول زحمت فرمودید و گوش جان سپردید، فبه المراد.
نسبیت خاص به طور خلاصه با عام آن زمین تا آسمان فرقهای اساسی و موضوعی دارد ولی نمی دانم چرا این فیلمهای علمی آموزشی و تعقیب کنندگان ایشان همش هر دو تا را یکی می گیرند.
حالا توی یک برنامه ی علمی به راحتی از چیزهای فوق سریع در ابعاد ماکرو حرف می زنند که جل الخالق. بعد بدانیم و آگاه باشیم که این معادلات کاملا برای دستگاه های خطی و غیر شتابدار نوشته شده است. این موضوع را هر کسی با زل زدن به معادلات نسبیت خاص و شباهت عجیب و غریب ایشان با معادلات سرعت متوسط و جابجایی متوسط و اینها، می توان در یابد. بنابر این پارادوکس دو برادر که یکی می رود سفر و دیگری می نشیند تا برادرش که جوان مانده از سفر برگردد خزعبل محضی بیشتر نیست که کاربردش در سینمای هالیوود به شهود و وفور قابل دریافت است.
اما موضوع نسبیت عام در حدودی که بنده می دانم به طور خلاصه تغییر و تعبیر متفاوتی از - هندسه ی عالم - است. توی این مدل دیگر جرم مبع میدان جاذبه به آن تعبیر نیوتونی آن نیست. توی نسبیت عام می فرمایند که هر گوشه ی عالم به خاطر وجود یک جرم در آن خمیده است. خمیدگی فضا - زمان، باعث حرکت اینگونه ی اجرام نسبت به هم می شود. برنامه های علمی با زحمت فراوان سعی کردند این خمیدگی فضا زمان را با نشاندن یک کره روی یک سطح نشان دهند. بعد کره ی کوچکتری که به خاطر خم شدن این صفحه ی دو بعدی، در انحنای اطراف کره ی بزرگ می لغزد و عبور و غیره...
ترا به جان عزیزان علم، و شهدای این راه، به یاد داشته باشید که این صرفا یک مدل دو بعدی است که دارد نشان می دهد وقتی از انحنای فضا - زمان حرف می زنیم از چه حرف می زنیم. این اولین و پایه ای ترین تصویر شما نسبت به نسبیت عام انیشتین است.
اما مساله ی سیاهچاله ها. اصولا هر جرمی مثلا زمین چیزی دارد به نام - سرعت فرار- یعنی شما اگر از یک حدی سریعتر به بالا پرتاب شدید از جاذبه ی زمین فرار خواهید نمود. این حرف به خاطر این است که جرم شما در مقایسه با زمین ناچیز است و فرضهای دیگر. اما سیاهچاله ها یک مساله ی حدی هستند. یعنی ستاره های فرو رمبیده ای که سرعت فرار در آنها از سرعت نور بیشتر است. یا به تعبیر درست و منطقی تر سرعت فرار آنها مساوی سرعت نور است. برای همین حتی نور هم از سطح آنها به بیرون ساطع نمی شود. پس شما آن غروب ستاره ی در حال مردن را هیچ وقت نخواهید دید. به همین مناسبت دنیای دیگری آن جا یعنی در حدود شعاع شوارتز شیلد سیاهچاله، یک کره اطرافش در نظر بگیرید که درونش را سیاهچاله می نامیم، وجود دارد که شما بهش دسترسی ندارید. این سیاهچاله، اول روی کاغذ و توی مدلهای ریاضی فیزیکدان ها خلق شد. بعد دیدند هر جسمی، مثلا یک کهکشان یا توده ای از ستاره ها که دارند جذب سیاهچاله می شوند، با شتاب و سرعت زیادی به آن برخورد می کنند. این برخورد که حتما تا حالا می دانید، رسیدن هر چیزی که در حال - بلعیدن- توسط سیاهچاله است، در مرزی به نام شوارتز شیلد، باعث بازتابش پرتوهای گاما می شود. کیهان شناسان به کمک ستاره شناسان این پرتوها را رصد کرده اند و با خودشان فهمیده اند که این باید سیاهچاله باشد.
موضوع علم شعبده بازی در خودش ندارد ولی زیباست. در عین حال منطقی است.
اما آموزش HTML که کار ما نیست فقط همین قدر یاد گرفته ایم که این مختصر به تفصیل یعنی HOW TO MEET LADIES
امیدوارم که همه ی ما بیاموزیم و درس بگیریم از این معارف درونی، در زمینه ی نرم افزار
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت | (باز نیابد) چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت | |
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم{شدیم} | پرده برانداختی کار به اتمام رفت | |
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت | سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت | |
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق | خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت | |
عارف مجموع را در پس دیوار صبر | طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت | |
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی | حاصل{آخر}عمر آن دمست باقی ایام رفت | |
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت | آخر عمر از جهان چون برود خام رفت | |
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان | راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت | |
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی | می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت |
اولین باری که مشروط شده بود به ذهنم رسیده بود چنین بلایی سر خودش آورده باشد. کم کم کشیده بود توی خاکی و داشت به کلی از چهرهی جدیدش رونمایی میکرد. یک آدم ولگرد دانشجو.
کامنتها روی کاغذهای کوچولویی توی صندوق کنار تابلوی روزنامه دیواری، انداخته میشد. مسئولهای روزنامه دیواری، صندوق را روزی دوباره خالی میکردند. بعد مطالب را میچسباندند پای هم که یعنی کامنت دانی فعالی ازش در بیاید. روزنامه دیواری پنجره خوراکش بود. همیشه دوست داشت توی بحثهایی که اصلا سر در نمیآورد حرفهای خندهدار و احمقانهی خودش را بزند. یکی از بحثهای معروف این بود که چرا دخترها نمیتوانند بروند خواستگاری پسرها. فکر کنم از همان موقعها عادتهایی مثل تعقیب اخبار، شوخ و شنگی و هزار تا پشتک و وارویی را که حدس می زنید پیدا کردیم. گاهی فکر میکنم مشروط شدن یک جور بودن برای دانشجوهایی محسوب می شد که از آن محیط لعنتی کثیف، یا هر محیط دانشگاهی مزخرف دیگری در ایران، یک بودن تمام عیار می ساخت. آدمهایی که بودنشان یعنی طغیان علیه وضعیت موجود آموزش دانشگاهی. البته باید همان سالها دانشگاه برای همیشه تعطیل می شد ولی نشد و اشکالی ندارد که این افکار نیمه - فاشیستی محقق نمی شود و یک طور شهربازی اجتماعی آماده برای نسلهای آینده وجود دارد.
2- برنامهی یک کارگاه استارت آپی را نگاه میکنم. یکی دو جای برنامه آیتمی به غیر از ناهار و نماز دارد: بیرون زدن از ساختمان. ساختمانها دیگر قابل تحمل نیستند و از آن رو این بیرون زدن مثل بیرون زدن بار از پشت وانت، نه تنها مستوجب جریمه نیست، بلکه به صلاحدید میزبان اتفاق میافتد. کاش این مهمانیها و دور همیهای خسته کننده، اجباری و منم منمی و تلویزیون دیدنی هم آیتمی به نام – بیرون زدن از ساختمان- در خودش داشته باشد.
یک دورهای بود که به طور جدی رشتهام یعنی مکانیک را تعقیب میکردم. یکی بود که اسمش وحید بود. یادم هست یک شب وانتش را برداشته بود آورده بود برویم بیرون. جای خاصی نرفتیم فقط یادم هست موقعی که داشت مرا میرساند بختش را لو داد.
یک لطیفهی بی مزه که معلم زبان باید در کلاس رسمی مدرسه تعریف کند: دختری از پدرش میپرسد؟ do you like tea
پدر سرش را از روزنامه که در آن روزگار یک بخشی از رجولیت به نظر میرسید، بر میدارد و به دختر میگوید: no,I like after T که میشود حرف u و خلاصه اینطوری با رعایت تمام شئون معلم مربوطه موفق میشود خودش را به خیل ُsitting down comedian حاضر در مدرسههای سراسر دنیا متصل نماید.
رییس جمهور محترم هم میرود و مثل اوباما و بوش عکس خود را در حال تماشای فوتبال در خانه و با لباس استاندارد و راحت تابستانی و حتی نزدیک به ورزشی منتشر میکند. یک عکس دیگر از اوباما هم هست که دارد چیز میخواند و جلوی رویش یک میز ساده به همراه فقط سیب و خیار میبینیم که سمبل شناسهای احتمالی میتوانند آنرا احتمالا به علایق تودهوار اوباما برای مردم آمریکا مربوط کنند. اوباما البته فعالتر است. شاید جشنهای آنها مثل هالوین فانتزیتر از جشنهای سنتی ما باشند. در جشنهای سنتی ما یک روحانی باید پوشش و شانیت مناسب روحانیت را داشته باشد که دارد.حیف.
شاید با خودتان بگویید این نیز یکی دیگر از مدهای دنیاست که این روزها نصیب ماشده است. اما به نظر میرسد اسمها تکلیف دنیا را معلوم میکنند. به ما یادآوری میکنند هر محتوا و مفهومی به کجا مربوط است. برچسبها روی مفاهیم قبلی، نشان از شخصی سازی، تعبیر و کاربردی نمودن مفاهیم دارند.
به عنوان تعبیر مقدماتی و به نظر مراجعی که این گونه شهرها را در تمام دنیا راه اندازی نمودهاند، شاید تعریف خلاصه شدهاش این باشد:
شهری که با استفاده از فناوری اطلاعات بتواند از منابع موجود، رفاه و حقوق شهروندی بیشتری برای شهروندانش فراهم آورد.
البته در تعریف ویکی پدیایی آن میتوان این عبارت را که به فضای آکادمیک تعریفها نزدیکتر است دید:
یک شهر زمانی – هوشمند- است که سرمایه گذاری بر روی منابع انسانی و سرمایههای اجتماعی، حمل و نقل و ارتباطات برپایه فناوری اطلاعات(ICT) به منظور توسعه اقتصادی پایدار و کیفیت زندگی بهتر به واسطهی به کارگیری هوشمندانه منابع طبیعی در آن اتفاق بیفتد.
فیلمی درباره مفهوم شهر هوشمند :
شهر هوشمند توسط ۶ شاخص استاندارد در دنیا اندازه گیری و رتبه بندی میشود:
۱- اقتصاد هوشمندSmart Economy:
2- حمل و نقل هوشمند Smart Mobility :
3- محیط زیست هوشمند Smart Environment:
4- شهروند هوشمند Smart Citizen :
5- زندگی هوشمند : Smart Living
6- دولت هوشمند یا حاکمیت هوشمندSmart Governance :
به نظر میرسد از این تعریف میشود، نتایج زیادی گرفت. اما در ابتدا یک لم مهم را برای یادآوری خدمتتان مطرح مینمایم.
اول باید درباره دیدگاه معمارها و شهرسازها، دو رویکرد کلی را خدمت شما ارائه کنیم:
۱- نگاه مردم سالار
۲- نگار معمار-شهرساز سالار
به نظر میرسد، دیدگاه شهر هوشمند ریشه در نگاه مردمسالاری در شهرسازی و معماری دارد که بعدها به طور مفصل به آن پرداخته خواهد شد.
اما بخش بزرگی از شرکتها و موسسات تحقیقاتی وصد البته دولتهایی که درگیر هوشمند سازی در عرصه طراحی شهری بودهاند، طراحی شهری مردم سالار، به معنی مفصل آن، به فناوری اطلاعات به عنوان یکی از اهرمهای مهم در دستیابی به مفهوم شهرسازی مردم سالار، مینگرد.
اما ما در مباحث قصد داریم با رویکرد فناوری اطلاعات، به سبک اجرایی شدهی این مفهوم در دنیا، به شهر هوشمند نزدیک شویم.
چرا فناوری اطلاعات یکی از پایههای مهم توسعه شهری در دنیاست؟
فناوری اطلاعات در مقایسه با بقیهی فناوریهای دنیا خواصی دارد که آنرا از دیگر فناوریهای مانند فناوری تجاری متمایز میکند. البته باید بگوییم که قصد ما در این مجال مقایسه مبانی تکنولوژی به شکل علمی صرف نیست. بلکه مواردی که در اینجا مطرح میکنیم، کاملا بر اساس مشاهدات فن سالاران- technologist – ها از اثر فناوری اطلاعات بر دنیای کسب و کار و به طور ویژه توسعه شهری است:
فناوری اطلاعات به درک بهتر صاحبان کسب و کار و به معنی ویژهتر آن، توسعه دهندگان شهری، کمک غیر قابل انکار نمودهاست.
به طور خلاصه، در نظر بگیرید که در دنیای امروز اطلاعات خام، به تنهایی ارزش آفرین نیست. فناوری اطلاعات به نوعی، مولد دانش مورد نیاز بنگاهها و از جمله تمام مراجع درگیر در توسعه شهری است. فناوری اطلاعات با استفاده از ابزارهای خود در زمینههای متنوع درگیر در توسعه شهری، از سطوح حاکمیتی تا سطوح پایین اجرایی، میتواند دادههای خام را به شکل تجربیات و درسهای آموخته و آماده تحلیل در اختیار به کار گیرندگان آن قرار بدهد. دانش، معجون تجربه و علم، در دنیای امروز بزرگترین دستاورد خود را در به کار گیری فناوری اطلاعات به عنوان، مهمترین و موثرترین و نزدیکترین ابزار شناخته شده توسط بشر، یافته است. در قسمتهای آینده بیشتر در رابطه با معانی و اصطلاحات و تعبیرات بیان شده تا به حال، گفتگو خواهیم نمود.
پ.ن: این سایت تلاش جمعی بنده و دوستان در راه موضوعی در مدیریت شهری به نام شهر هوشمند است.
ترانه سرا ها در نگاهی خوش بینانه دو دسته اند
دسته اول خراباتی منشهایی هستند که با دود چراغ و این مسایل مشغولند و خدا قوت
دسته دوم با مادر بزرگ دوستشان آشنا شده اند که اتفاقا نماینده زنان ایران در یک زمانی بوده است و اتفاقا خانم گوگوش بوده اند و شبکه ای عریض و طویل منتسب داشته اند که می تواند خواننده در مقیاس تلویزیون ملی هم تولید نماید، باز هم خدا قوت آکادمی یا آکادمی دوست داریم.
پ.ن:
یکی از مهمترین مزایای آکادمی گوگوش همانا استفاده از تنها جنبه ی وحدت ملی ما ایرانیها در حفظ آثار و علایم گذشته است که این هم افزایی عظیم را موجب شده است.
اول از روی گل همه ی دوستان مهندس عزیزم که گاهی مثل خودم بی مهابا به حوزه ای وارد می شوند و آب و گلشان سفت نشده، خیلی بیانیه می دهند، عذر خواهی می کنم.
در کتابی - از این کتابهای کنکوری که خلاصه های مدیریتی دارند، به قلم یکی از همین دوستان مدیر بر پایه ی مهندسی، مطلب جالبی در حد آیا می دانید که، دیدم:
نمودار گانت یا گانت چارت مهمترین اختراع اجتماعی قرن بیستم است.
واقعا این از آن حرفهایی است که حسابی بازار گرمی صنایعی است. یعنی به اندازه کافی همه چیز را متره کردن و کمی سازی های مختلف، روشهای کمی سازی که برای مدیران تنها فایده اش این است که به اقیانوس بی کران آمار سازی در کشور متصل بشوند. به نظر مهمترین اختراع ما ایرانیها یک مهندس صنایع به عنوان سمبل پر حرفی و کم سوادی و کم تحرکی مان بود.
پ.ن: البته بحث فلان افراد خوب هم دارد، کلا بدیهی و قبول شده است.
1- مافیا منفی است. اگر در دنیای قدیم یعنی چند قرن پیش بعضی افسانهها راوی این قصه بود که فلان بنا از ترکیب سرهای برید و ساروج بالا رفته است. اگر این قصه به اندازه کافی مشمئز کننده است، حداقل نیم قرن صبر کنید تا مافیا به عنوان سنگ بناهای مهم از بین برود.
مافیا بستری است که وجود ندارد. برای همین یک عده در بهترین حالت عیارانی شدهاند که مثلا روزنامه، مجله، گالری، دفتر ودکه راه راه انداختهاند. مافیا متاسفانه از همان اول بد خیم است و اصلا مافیای خوش خیم نداریم. یاد حرف آن مدیرهایی میافتم که ما از ایدههای جدید استقبال میکنیم. بعدش میبینم به عنوان یکی از شرکتهای بزرگ ایران، مثلا همین ایرانسل عزیز حداقل پروپوزال خودمان را با شرافت تمام زردشان، هاپولی نمودهاند، اینطوری دقیقا میفهمم بهترین روش بیرونی اداره مافیا را از متون قدیمی مثل – فیه ما فیا- استخراج نمودهاند که حاوی ایدههای جمع آوری شده است.
2- مافیا شامل بخشهای دولتی که کاملا در کتابهای درسی و بعد از قضیهی فیثاغورث مطرح شده و اصلا ما هم کتاب کمک آموزشی نیستیم. اما مافیای خصوصی یعنی این تفکر ریشهای ستوده شده توسط آدمهای حرفهای، به نظر ایشان بهترین روش حفظ منافع است. اما این داستان از آنجا شکل گرفتهاست که هیچ صنفی به معنی واقعی کلمه در ایران نمیتواند آن دو هدف بزرگ یک صنف، که منجر به تصفیه و ته نشین شدن آب گل آلود فضای کاری مربوطه میشود، را تامین نمایند. یکی خدماتی که صنف خاصی به جامعه میدهد و دیگری قیمت گذاری و چانه زنی مناسب یک صنف درمقابل باد و طوفانهای خارجی حتی دولتی. به همین راحتی چنین تفکری به شکل زیر زمینی به جای صنف و به صورت خیلی موضعی و کوچک و شخص محور تشکیل میشود که مثل تله موش قادر به جذب منابع برای تیم خود میباشد. چنین نهادی به شدت به جابجایی افراد در خود حساس است و در حقیقت تابع هیچ موضوعیتی که نامش گفتمان باشد حتی به شکل داخلی خود نیست.
3- نتایج و آثار چیزی به نام مافیا در عرصه فرهنگ، حاشیهی ظریفی است که فضای فرهنگی ما را در یک نگاه کلی و نه لزوما همه گیر، شبیه تئاتری رو حوضی نموده است که شاهزادهای قجری آن را راه انداخته و علاوه بر حظ و کیف شخصی خود و همکارانش، بازار چندان موفقی را در حداقل عرصهی کتاب و مطبوعات حاصل ننموده است.
4- مافیا بودن در فضای خصوصی به نظر بعضی انجام دهنده ها و معتقدین به آن در عرصه فرهنگ و هنر، کاری بسیار کریه است. طوری که کرده ها و داشته های خود در این زمینه را انکار می کنند. برخی هم به همان سادگی که باشگاه ورزشی می روند و پشت بازو و جلو سینه را با پوشیدن لباسهای چسبان، نشان این و آن می دهند، از مقوله ی ما می توانیم استفاده نموده و مافیایی به همان شکل و شمایل دارند و به انتقادها جوابی مثل: تو نمی توانی، پس داری فحش می دهی، حواله می دهند.
5- مافیای خصوصی به غیر از آنها که واقعا واحدهای اقماری و خصوصی شده ی دولت هستند، بیشتر در توهم قدرتمندی و شوالیه گری است که متاسفانه آنچه آرزویش را دارند، هنوز محقق ننموده و یک دست و یک پا در گوشه ی فضای فرهنگ و هنر داخلی ایستاده است- لطفا حساب گالری دارهای هنری را جدا کنید.
6- بر خلاف آنها که درباره مافیا و و جود و الزام آن بر اساس موقعیت شخصی خودشان فکر می کنند، مافیا از همان اسمش مشخصا منفی و مخرب است. در سایه ی مافیا آثار هنری در یک بستری منطقی و نسبتا مساوی رشد نمی کنند. این مهمترین دلیل کیفیت پایین آثار هنری اعم از ادبیات است. بنده با نظر آن عده که همیشه صحبت از آثار نخبه گرایی می کنند که در هر صورت هیچ وقت پشت ابر نمی ماند، مشکل اساسی دارم. این تفکر همان است که یک عده را در ایران المپیادی کرده است. اما سطح عمومی تعلیمات فاصله ی معنا داری با یک سری از دوستان دارد که توانسته اند از سکوی پرتابی مثل دانشگاه شریف یا تهران و امیر کبیر، به عنوان سر گل های آموزشی به کشورهای دیگر پرتاب شوند. در زمینه هنر نیز چنین تفکر نخبه گرایی بدون قایل بودن به بستر و دفتر و دکه و مدرسه در این زمینه، به شدت منجر به ایجاد قطب دائمی بدنه و سر و خیلی حرفهای عوام و خواص می شود که اصلا و ابدا توجیه کم کاری، تنبلی، تنگ نظری و بی همتی دوستان در کلیه ی بخشهاست.
این مقاله در مورد یک مؤسسه است.برای ابزاری آزمایشگاهی به همین نام، انکوباتور (ابزار آزمایشگاهی) را ببینید.
مرکز رشد یا انکوباتور، یکی از ابزارهای رشد اقتصادی است که به منظور حمایت از کارآفرینان تحصیلکرده تأسیس میشود و با ارایه امکانات و تسهیلات عمومی، زمینه پا گرفتن شرکتهای جدید را فراهم میکند. استفاده از مراکز رشد، امروزه به عنوان یکی از ابزارهای پذیرفته شده برای تبدیل خلاقیتها و دستاوردهای علمی و تحقیقاتی به محصولات قابل ارایه به بازار و توسعه کارآفرینی محسوب میشود. امروزه بیش از ۳۰۰۰ انکوباتور در سراسر دنیا وجود دارد که بیشتر آنها در کشورهای آمریکا و ژاپن مستقر هستند.
محتویات[نهفتن] |
مرکز رشد (incubator) نام وسیلهای است که گرمای لازم را برای تولید جوجه از تخم مرغ فراهم میکند. این لغت همچنین به وسیلهای اطلاق میشود که با ایجاد گرما، زمینه را برای ادامه حیات نوزادان زودرس پس از تولد فراهم میکند. در ادبیات کارآفرینی، انکوباتورها یا مراکز رشد، مراکزی هستند که برای پرورش یا ایجاد کسب و کارهای کوچک ایجاد میشوند.∗ انکوباتورها طرحهایی مبتنی بر نوآوریهستند و از کادر مدیریتی کوچکی تشکیل میشوند. این مراکز دارای مکان فیزیکی و تسهیلات مشترک هستند.
تأسیس اولین مرکز رشد جهان به سال ۱۹۵۹ میلادی در نیویورک بر میگردد. در این سال ژوزف مانسکو، تاجر آمریکایی با خرید یک ساختمان بزرگ قدیمی تصمیم داشت آن را پس از تعمیر، به یک مستاجر اجاره دهد، اما متوجه شد که ساختمان مزبور بزرگتر از آن است که یک مستاجر به تنهایی از عهده هزینههای آن برآید. لذا تصمیم گرفت که آن را به مستاجران متعددی اجاره دهد تا بتواند از این طریق درآمدزایی نماید. مانسکو بعد از یک سال، ۲۰ تا ۳۰ مستاجر داشت که حدودا ده هزار متر مربع از فضای مجموعه را اجاره نموده بودند. این مرکز هنوز هم فعال است و با نام مرکز صنعتی باتاویا (Batavia) شناخته میشود و حدودا هزار نفر در آن به کار مشغولند. ∗
اهداف عمده انکوباتورها را میتوان چنین دسته بندی نمود:
الف - کمک به جذب بیشتر کارآموزان و فارغ التحصیلان دانشگاهی در بازار کار و ایجاد شغل.
ب - ایجاد واحدهای صنایع کوچک و متوسط فنی و تخصصی که بتوانند در بازار کار رقابتپذیر باشند.
ج - نوسازی، انتقال فناوری و استفاده از اکتشافات علمی جدید.
د - افزایش بازدهی نیروی کار بالقوه و استفاده بهینه از این سرمایه عظیم ملی.
در کنار این اهداف، انکوباتورها اهداف دیگری را نیز دنبال میکنند: رشد اقتصادی منطقه، تنوع اقتصاد و سرمایهگذاران، کمک به زنان، مهاجران یا اقلیتها.
مراکز رشد، خدمات متعددی را به شرکتهای پذیرفته شده ارایه میدهند. این خدمات را میتوان بدین ترتیب برشمرد:
در ایران نیز تاکنون مراکز رشد متعددی تأسیس شدهاست که فهرست آنها به شرح ذیل میباشد: