360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

خطرهای بزرگ نوستالژی بازی

نوستالژی بازی که بسیار از طرف صدا و سیما ترویج می شود یکی از خطرناک ترین فعالیتهای ذهنی ممکن است که به دلایل زیر باید ازش حذر نمود: 


1. افزایش فرار از واقعیت: غرق شدن در خاطرات گذشته به جای مواجهه با چالش‌های واقعی زندگی.

   

2. افسردگی: احساس نارضایتی و ناراحتی ناشی از مقایسه مداوم زمان حال با گذشته.


3. اضطراب: نگرانی درباره از دست دادن تجربه‌های خوش گذشته و عدم توانایی تکرار آن‌ها.


4. وابستگی عاطفی: افزایش وابستگی به گذشته که ممکن است بر روابط و تصمیم‌گیری‌های فعلی تأثیر منفی بگذارد.


5. عدم رشد شخصی: جلوگیری از تجربه‌های نو و مانع پیشرفت در زندگی.


6. کاهش خلاقیت: تمرکز بیش از حد بر روی تجارب گذشته می‌تواند منجر به کاهش خلاقیت و نوآوری شود.


7. انزوا اجتماعی: کاهش تعاملات اجتماعی به دلیل تمرکز بیش از حد بر روی نوستالژی بازی.


8. شکاف نسل‌ها: ناتوانی در درک و ارتباط با نسل‌های جدیدتر که با بازی‌ها و فناوری‌های جدید آشنا هستند.


9. تاثیرات منفی بر روابط: ممکن است روابط خانوادگی و دوستانه آسیب ببیند زیرا فرد تمایل دارد زمان بیشتری را به یادآوری و بازیابی خاطرات گذشته بپردازد.


10. کاهش بهره‌وری: زمانی که صرف نوستالژی بازی می‌شود می‌تواند باعث کاهش بهره‌وری و کارایی در زندگی روزمره شود.


11. تاثیرات اقتصادی: هزینه‌های اضافی برای خرید نسخه‌های قدیمی بازی‌ها و دستگاه‌هایی که ممکن است گران‌قیمت باشند.


12. کاهش تعاملات جدید: فرصت‌ها برای ایجاد روابط و تجارب جدید ممکن است به دلیل تمرکز بیش از حد بر روی گذشته از دست بروند.


13. اعتماد به نفس پایین: اعتقاد به اینکه روزهای خوب گذشته هرگز بازگشت نخواهند کرد می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس منجر شود.


14. مشکلات سلامت روانی: فعالیت ذهنی مداوم در گذشته ممکن است منجر به فشار روانی و مشکلات سلامت روان شود.


15. غفلت از مسئولیت‌ها: ممکن است فرد وظایف و مسئولیت‌های فعلی خود را به تأخیر بیندازد یا نادیده بگیرد.


16. توسعه نیافتگی مهارت‌ها: تمرکز بر نوستالژی ممکن است فرد را از تقویت و توسعه مهارت‌های جدید باز دارد.


17. خستگی عاطفی: بازگشت مداوم به خاطرات گذشته می‌تواند به خستگی عاطفی و روانی منجر شود.


18. کاهش انگیزه: نوستالژی بازی می‌تواند انگیزه‌ی حرکت به سمت اهداف جدید را کاهش دهد.


19. ایجاد بی‌ثباتی اقتصادی: تاثیرات مالی ناشی از هزینه‌های اضافی ممکن است باعث ایجاد مشکلات اقتصادی در درازمدت شود.


20. نارضایتی مزمن: زندگی در گذشته مانع از تجربه‌ی لذت‌های زندگی حال و پذیرش واقعیات زندگی می‌شود.


علی اکبر داور - بنیانگذار سیستم قضایی مدرن -رادیو تراژدی

این یادداشت بر اساس پادکست رادیو تراژدی درباره ی علی اکبر داور که وزیر به قول امروزیها قوه قضاییه ی رضاخان بود. روایت چنین است:

سال ۱۲۹۰ شمسی ژنو اون روزا گروه علوم سیاسی بخونه اما بینشون یه جوونی بود که سابقه کار اداری توی تشکیلات بعد از مشروطه رو داشت اون دادستان شهر تهران بود ژنو شده بود فارغ التحصیل دارالفنون بود و کمی هم زبون فرانسه کسی نمی‌تونست نمره قبولی بگیره طبع بعد یه سال اقامت تو کشور غریب تصمیم گرفت توی این آزمون شرکت کنه نمی‌تونست خوب بفهمه این اقتصاددان مکتب اتریش چی داره از شانس خوب یا بد بود که این پسر جوون آخرین نفری بود که اسمش رو برای آزمون خوندن و فقطم یه سوال از فلسفه ارزش باقی مونده بود

استاد به مرد جوان گفت فلسفه ارزش رو جواب میده استاد بهش گفت من ۱۷ ساله که دارم این درس رو تدریس می‌کنم اما تا حالا ندیدم کسی جرات برداشتن این سوال رو داشته باشه

جوان 45 دقیقه به فرانسه ی روان مساله رو توضیح داد و بعد آزمون تمام شد همه براش دست زدن استاد با اون دست داد و گفت شما لیاقتش رو دارید که توی دانشگاه اقتصاد درس بدید اون مرد کسی نبود جز علی اکبر داور برای اولین بار قانون مدنی نوشت کاپیتالاسیون می‌خوام قصه داور رو براتون روایت کنم.

سال ۱۲۶۴ شمسی همون سالی که برده‌داری ور افتاد. پدر عکاسی همون سالی که دیش لارنس به دنیا اومد یه پسری هم تو تهران متولد شد که اسمش رو گذاشتن علی اکبر پدرش کربلایی علی خازنه خلوت دربار قاجار بود یکی از درباری‌های درجه ۳ دربار محسوب می‌شد که یه قسمتی از جواهرات همسرای شاه در اختیارش بود همین منصبم کمک کرد تا اعضای خانواده پدرش آرزو داشت این پسر رو بفرسته به دارالفنون اونم برای تحصیل توی رشته پزشکی اون سال‌ها یه مشکلی وجود داشت خانواده حرمسرا به دست شاه رسوند اون زمان مظفرالدین شاه شاه ایران بود و اون بعد از خوندن نامه این اجازه رو صادر کرد می‌ذاشتن تا برای اصلاح مملکت با هم صلاح و مشورت کنند توی همین دوران بود که علی اکبر به واسطه ابن الشیخ مرید ملاسل به علی اکبر راهش را کاملا جدا کرد بگذریم این رشته‌ای نیست که به رشدش توی جامعه ایرانی کمک کنه فنون و اجازه خواست تغییر رشته بده اون می‌خواست بره رشته حقوق توی رشته حقوق ثبت نام کرد الکساندر آقایان که یه مدت طولانی دوست داور بود بعدها هم شد نماینده مجلس کتاب خیلی مهم درباره علی اکبر خان منتشر تو این ۸ سال فرمان مشروطه امضا شد محمدعلی شاه تاجگذاری کرد و دعوای مشروطه‌خواها با شاه هم بالا گرفت.

  ادامه مطلب ...

روایتهایی از ساجده و آمنه سادات ::قسمت اول ::

ساجده گفت: صمیمیتی که شامپو پاوه و صابون گلنار داشتند هیچ رومئو و ژولیتی با هم نداشتند.
آمنه سادات چای‌اش را نوشید چون دوغی توی سفره موجود نبود. بعد انگار با خودش گفت: این شامپوی پاوه چطوریه؟ یعنی بوش آدمها رو یاد شهید چمران میندازه؟
بعد خندید طوری که همه تصدیق کنند دکتر دندان ساز دهانش را با آمالگام سرویس کرده است. بعد ادامه داد: چقدر غربی؟
ساجده گفت: میگن اطراف جمکران 20 تا امام زمان تقلبی پیدا کردن. دقیقا اگر اپلیکیشن جمکران رو نصب کنید مثل تپسی نشون میده هر جا واستادین چقدر دور و برتون امام تقلبی هست.
آمنه سادات گفت: این- ایده ساخت نرم افزار در جشنواره مردمی عمار - باید باشه.
ساجده این دفعه چیزی نگفت. گذاشت ذهن تمام ملخها برای یک هجوم دسته جمعی بزرگ به مزرعه آماده باشد.

برادری با هوش سیاه که عاشق خانم گوگوش بود

گفت: برادرم زرنگ بود. از همون موقع که ما اومدیم تهران رفت قاطی وزارت اطلاعات شد. بعد نونش رفت توی روغن. البته همه‌ی اطلاعاتی‌ها اینطوری نیستند ولی برادرم پولش از پارو بالا می‌رفت. رفت توی کار صادرات و واردات مرغ و ماکیان. درسش را هم خواند. کلی زبان خارجی هم یاد گرفت. یک خانه‌ی 750 متری توی شمال شهر تهران خرید. الان بچه‌هاش هر کدام توی یک کشور اروپایی کار می‌کنند و زندگی شرافتمندانه‌ای بدون پول پدرشان دارند.
گفتم: خیلی خوب. یعنی ماهی 2000 2500 یورو؟ گفت: آره همین طوریا. چون تازه از دانشگاه دراومدن.
گفتم: خوب الان اخوی داره چی کار می‌کنه؟
گفت: هیچی خارجه. اونجا هم عضو اتحادیه‌های مرغ و ماکیانه. البته هر کتابی که دلش خواست می‌خونه و داره در آرامش حال می‌کنه. گفتم: خوب از اول کتاب می‌خوند و در آرامش حال می‌کرد. مثل یک کارمند معمولی توی یک اداره‌ی معمولی. مثل من. مثل هزاران معمولی دیگه در ایران معمولی. نمی شد بچه ها هم همینطوری برن خارج همین کارها رو انجام بدن همینقدر پول درارن؟

واکسن رایگان کرونا از جناح رییس جمهور

 ساجده گفت: من وقتی توی باشگاه خبرنگاران بودم می‌گفتند: نذارید طرف توی مصاحبه بگه: برق امام.
آمنه سادات گفت: وا؟ پس باید چی بگه؟
ساجده گفت: بهتره بگه برق غیر مجاز.
آمنه سادات دستی به ابروهایش کشیدوگفت: یعنی برق زیر زمینی؟ اینکه بدتره؟
ساجده تا دیر نشده گفت: نه خواهر من. غیر مجاز داریم زیر زمین. روی زمین،حتی روی پشت بوم که یک چیز سالم نداریم همش غیر مجازه، جز استفاده از هوای آلوده. زیر زمین هم که کلا اینقدر خونه ساخته‌ان که دیگه غیر مجاز نیست. غیر قابل سکونته ولی هستن. تا 10 طبقه زیر زمین که قبلا حتی فکر نمی کردن مرده دفن کنن الان سالن عقد و عروسی دارن.
آمنه سادات دندانهایش را توی آینه دید زد و گفت: ببین دندونم رژی شده؟ بعد بدون اینکه امانش بدهد گفت: همین دیگه. تا یه حرفی میزنیم میره تو غیر مجاز. عقد و عروسی که بره ده طبقه زیر زمین ببین چی می‌خواد ازش درآد؟
ساجده طوری خندید و گفت: به هر حال شغل آدم خبرنگاری باشه سخت میشه بفهمه دیگه باید از چی بگی که جذاب باشه؟
آمنه سادات گفت: خواهر حق داری. واقعا چه خبری برای مردم جدیده؟ جز ظهور دوباره‌ی بن لادن در تهران؟
ساجده گفت: خیلی لوسه فکرشم نکن. بذار همین واکسن رو بگیرن بیارن.
آمنه گفت: اگر برای انتخابات باشه به نظرم باید رییس جمهور آینده وعده‌ی #واکسن #رایگان #کرونا رو بده. حالا نداد دیگه ظرف 100 روز چنان اوضاع واکسن رو دگرگون کنه که هیچ کاندیدایی نتونه باهاش رقابت کنه.
ساجده در حالی که انگشتش توی لیوان دم نوش و انگشتر بزرگ مصنوعی‌اش گیر کرده بود گفت: باید اعتراف کنم که برای اولین بار باهات موافقم عزیزم.

ساختمان پلاسکو هنوز دود میکند؟

گاهی اوقات وقتی دارم می‌نویسم قشنگ تصور می‌کنم مخاطبم حوصله ندارد. در حالت سردرد و بی حالی کامل دوست دارد چیزی بخواند که حالش خوب شود. بعضی ها دوست دارند داستان بدکارگی آدمها را بخوانند تا به طرزی خوشحال از روزمره فرار کنند. بعضی‌های دیگر هم فقط به تلقینهای مثبت نیاز دارند. جرات ندارم درباره‌اش بنویسم. الکی به خودم می‌گویم تو که مناسبتی نویس نیستی. پلاسکو هنوز فاضلاب دارد که باهاش می‌شود خبر درست کرد.  ادامه مطلب ...

اولین داستانی که منتشر کردم

اولین باری که یه داستان برای یه سایت اینترنتی دادم ماجرا از این قرار بود که یکی از دوستان گفت: تو مثلا مینویسی؟ خوب یه داستان بده یه جا منتشر کنن. گفتم: باشه تلاشم رو می کنم. آمدم خانه. بالاخره راضی شدم یک چیزی را بسته بندی بهتری بکنم و برای چند جا بفرستم. سرچ کردم و چند تا سایت داستانی پیدا کردم. برای همه شان همین یک نسخه را فرستادم، بلکه یک جایی منتشر شود. اصلا اعتماد به نفس نداشتم. بعدش جوابها جالب بود.   ادامه مطلب ...

چیز برگر تجریش

تریپ طرف همیشه اینطوری بود. من آرتیست هستم شما چطور؟ از اولین روزهای دانشگاه شروع شد. هر روز تجربه‌ی جدیدی از دنیای هنر. یک روز تئاتر، یک روز دیدن آیدین آغداشلو. روزی آشنایی با نحوه‌ی صحیح رنگ گذاشتن روی پالت رنگ، یک وعده‌ی دیگر تمام نتهای مورد نیاز برای زدن تمبک به این شکل: تمبکه بکه تنبک.  
ادامه مطلب ...

من و تو یک عطاران دسته سفید مشهدی

رضا عطاران سابقه‌ای طولانی در دفع و تخلیه دارد. یعنی هرگاه ساخته است هیچ گاهش بدون نشان دادن سفیدی لعاب دار سنگ توالت نبوده است. یک عصر ماه رمضان هم مانده بودم محل کارم. پروژه‌ای بود که با یکی از وزرات‌خانه‌های محترم داشتیم.   ادامه مطلب ...

زلزله در شمال کشور(آمل) چطور اتفاق افتاد؟

مرکز زلزله شناسی ایران که توی نزدیکی مصلای نماز جمعه مقری دارد، خبر از زلزله ای نزدیک آمل و با اندازه ی 4.1 ریشتر داده است. بحث بخت و اقبال نیست. بیماری و درد وقت تعطیلات خودش جلوجلوتر از ما برنامه ریزی می‌کند و مودبانه یا بی ادبانه هوار سر ما می‌شود. دندان درد که خوب خوبهاش است. دیروز نشستم و باهاش کل کل کردم. اما باز هم تسلیمش شدم. شب وقتی دوباره رفتم توی اتاق تاریک، نامرد زد و توی تاریکی یقه‌ام کرد. آبسه و تب و لرز.داشت می‌گفت: کل سال یقه‌‌ات رو گرفتم هی گفتی کار دارم وقت نمیشه. الان که... اصن تو تا کی سر کار نمی‌ری.  

ادامه مطلب ...

هنرمند متوسط بودن غمگین است - پاره ی دوم

صبح به خودش گفت که باید مست باشد. دیگر قرارش از مست بودن، نوشیدن واقعی نبود. صبح دور خودش چرخید. به یکی دوتا گلدانش آب داد. چای دم کرد ولی ننوشید. همه‌ی کارهای عادی را نصفه کاره انجام داد. صبحانه را پخش کرد روی میز ولی نخورد. 
ادامه مطلب ...

هنرمند متوسط بودن غمگین است - پاره ی نخست

سالوادور اسم خودش بود.  رویش نمی‌شد اسم اصلی‌اش را استفاده کند. درد مفصل پا باعث می‌شد تمام روز را برود گوشه‌ای و منتظر باشد. 

اولین مجموعه داستانش را خیلی‌ها دوست داشتند.   ادامه مطلب ...

شعله های آفتاب در فصل مدرسه

پدر گل باز حرفه‌ای است یعنی طوری طرحهای خلاقانه برای همان باغچه‌اش صادر می‌کند که به اندازه‌ی یک باغ پر و پیمان عواید دارد. اولین کاری که کرد این بود که شروع کرد به در آوردن موزاییکهای کف حیاط. یعنی از یک سالی به بعد هر موقع به بهانه ‌ی یک گل جدید که قرار است از جای دوری به دستش برسد و ممکن است بذرش با گلهای دیگر قاطی بشود 
ادامه مطلب ...

کیهان بهم چی گفت؟

1- اولین باری که این را یکی داشت تعریف می‌کرد برایم جالب شده بود که از خوانندگان رسمی و پر و پا قرص کیهان است. اما موضوع اینطوری نبود. او به حلقه‌های عرفانی متعلق بود که باید یک دوجین از چاکراهایش را هر روز صبح در مسیر مناسب ورود و خروج انرژی تازه از کیهان قرار می‌داد.   ادامه مطلب ...

توی کف بودن

من اگر از لحاظ درونی یک روز توی کف چیزی نباشم از بین می‌روم. از روز اول مدرسه توی کف این بودم که چطور همکلاسیهایم – خط زمینه – را بلد بودند و من نمی‌دانستم. بعد یک روز دیدم معلم هم با هزار زحمت نخی را توی رنگ زد و محکم کشید و ردش را روی تخته باقی گذاشت  
ادامه مطلب ...

نظام اخلاقی توی قوطی

یکی می‌گفت هنرمندها و نویسنده‌های ما هم هنوز خیلی خیلی سنتی هستند. سنتی یعنی نظام اخلاقی‌شان سنتی است. به هر صورت این را یک جای عجیب دیدم. دو تا از دوستان نشسته بودند و مشغول طراحی شدند. از قضا برای ترک عادات زشت هم راهی اندیشیده بودند.  ادامه مطلب ...

عکس اردو

همه داشتند به دوربین لبخند می‌زدند. من هم تصمیم گرفتم همان عکس را بردارم. لااقل می‌شد سالها بعد هم کلاسیهایم را توی یک اردوی کنار دریا به خاطر بیاورم. هنوز می‌توانم صورتهای  ادامه مطلب ...

عبدالله ابن موقت که بود؟

اولین ترجمه از کتاب شبکه‌های اجتماعی با نام- پنجه پنچره- توسط عبدالله ابن موقت انجام شد. او به دلیل استفاده‌ی بی رویه از انگشتان دست مخصوصا شصت دست راستش بعدها به عبدالله تک دست معروف شد.   ادامه مطلب ...

زندگی و آثار ناز خاتون اسید الملک

ناز خاتون اسید الملک مبدع ترشی بادمجان از اولین زنان غیر رسمی دربار ناصری بود که دستش توی ترشی انداختن سنگین بود طوری که گاهی حاذقان و خودنگاران این رشته از خوراکی‌ها هرچقدر هم سبیل کلفت بودند، با خوردن اولین تکه از لیته‌ی ایشان تا یک هفته توی بستر می‌افتادند. گلوهاشان باد می‌کرد و شب تا صبح روی تشک چنگ می‌انداختند.  ادامه مطلب ...

فقط گرگهای نیمکت نشین روی نیمکت خط می کشند

 وقتی دو تا گرگ به هم می‌رسند یاد تنهایی شان می‌افتند همدیگر را در آغوش می‌گیرند. گرگها با چشمهای درخشانشان. فقط با همان چشمها این کار را می‌کنند و اصلا باهوش تر از این حرفها هستند که هم پیمانی خویش را به این ترتیب لو بدهند. برای گرگها شکار توی دسته های هفت تایی معنی دار است. گاهی هم همین گرگها نوستالژی بی رفیقی و تنهایی می‌گیرند  

ادامه مطلب ...