نوستالژی بازی که بسیار از طرف صدا و سیما ترویج می شود یکی از خطرناک ترین فعالیتهای ذهنی ممکن است که به دلایل زیر باید ازش حذر نمود:
1. افزایش فرار از واقعیت: غرق شدن در خاطرات گذشته به جای مواجهه با چالشهای واقعی زندگی.
2. افسردگی: احساس نارضایتی و ناراحتی ناشی از مقایسه مداوم زمان حال با گذشته.
3. اضطراب: نگرانی درباره از دست دادن تجربههای خوش گذشته و عدم توانایی تکرار آنها.
4. وابستگی عاطفی: افزایش وابستگی به گذشته که ممکن است بر روابط و تصمیمگیریهای فعلی تأثیر منفی بگذارد.
5. عدم رشد شخصی: جلوگیری از تجربههای نو و مانع پیشرفت در زندگی.
6. کاهش خلاقیت: تمرکز بیش از حد بر روی تجارب گذشته میتواند منجر به کاهش خلاقیت و نوآوری شود.
7. انزوا اجتماعی: کاهش تعاملات اجتماعی به دلیل تمرکز بیش از حد بر روی نوستالژی بازی.
8. شکاف نسلها: ناتوانی در درک و ارتباط با نسلهای جدیدتر که با بازیها و فناوریهای جدید آشنا هستند.
9. تاثیرات منفی بر روابط: ممکن است روابط خانوادگی و دوستانه آسیب ببیند زیرا فرد تمایل دارد زمان بیشتری را به یادآوری و بازیابی خاطرات گذشته بپردازد.
10. کاهش بهرهوری: زمانی که صرف نوستالژی بازی میشود میتواند باعث کاهش بهرهوری و کارایی در زندگی روزمره شود.
11. تاثیرات اقتصادی: هزینههای اضافی برای خرید نسخههای قدیمی بازیها و دستگاههایی که ممکن است گرانقیمت باشند.
12. کاهش تعاملات جدید: فرصتها برای ایجاد روابط و تجارب جدید ممکن است به دلیل تمرکز بیش از حد بر روی گذشته از دست بروند.
13. اعتماد به نفس پایین: اعتقاد به اینکه روزهای خوب گذشته هرگز بازگشت نخواهند کرد میتواند به کاهش اعتماد به نفس منجر شود.
14. مشکلات سلامت روانی: فعالیت ذهنی مداوم در گذشته ممکن است منجر به فشار روانی و مشکلات سلامت روان شود.
15. غفلت از مسئولیتها: ممکن است فرد وظایف و مسئولیتهای فعلی خود را به تأخیر بیندازد یا نادیده بگیرد.
16. توسعه نیافتگی مهارتها: تمرکز بر نوستالژی ممکن است فرد را از تقویت و توسعه مهارتهای جدید باز دارد.
17. خستگی عاطفی: بازگشت مداوم به خاطرات گذشته میتواند به خستگی عاطفی و روانی منجر شود.
18. کاهش انگیزه: نوستالژی بازی میتواند انگیزهی حرکت به سمت اهداف جدید را کاهش دهد.
19. ایجاد بیثباتی اقتصادی: تاثیرات مالی ناشی از هزینههای اضافی ممکن است باعث ایجاد مشکلات اقتصادی در درازمدت شود.
20. نارضایتی مزمن: زندگی در گذشته مانع از تجربهی لذتهای زندگی حال و پذیرش واقعیات زندگی میشود.
این یادداشت بر اساس پادکست رادیو تراژدی درباره ی علی اکبر داور که وزیر به قول امروزیها قوه قضاییه ی رضاخان بود. روایت چنین است:
سال ۱۲۹۰ شمسی ژنو اون روزا گروه علوم سیاسی بخونه اما بینشون یه جوونی بود که سابقه کار اداری توی تشکیلات بعد از مشروطه رو داشت اون دادستان شهر تهران بود ژنو شده بود فارغ التحصیل دارالفنون بود و کمی هم زبون فرانسه کسی نمیتونست نمره قبولی بگیره طبع بعد یه سال اقامت تو کشور غریب تصمیم گرفت توی این آزمون شرکت کنه نمیتونست خوب بفهمه این اقتصاددان مکتب اتریش چی داره از شانس خوب یا بد بود که این پسر جوون آخرین نفری بود که اسمش رو برای آزمون خوندن و فقطم یه سوال از فلسفه ارزش باقی مونده بود
استاد به مرد جوان گفت فلسفه ارزش رو جواب میده استاد بهش گفت من ۱۷ ساله که دارم این درس رو تدریس میکنم اما تا حالا ندیدم کسی جرات برداشتن این سوال رو داشته باشه
جوان 45 دقیقه به فرانسه ی روان مساله رو توضیح داد و بعد آزمون تمام شد همه براش دست زدن استاد با اون دست داد و گفت شما لیاقتش رو دارید که توی دانشگاه اقتصاد درس بدید اون مرد کسی نبود جز علی اکبر داور برای اولین بار قانون مدنی نوشت کاپیتالاسیون میخوام قصه داور رو براتون روایت کنم.
سال ۱۲۶۴ شمسی همون سالی که بردهداری ور افتاد. پدر عکاسی همون سالی که دیش لارنس به دنیا اومد یه پسری هم تو تهران متولد شد که اسمش رو گذاشتن علی اکبر پدرش کربلایی علی خازنه خلوت دربار قاجار بود یکی از درباریهای درجه ۳ دربار محسوب میشد که یه قسمتی از جواهرات همسرای شاه در اختیارش بود همین منصبم کمک کرد تا اعضای خانواده پدرش آرزو داشت این پسر رو بفرسته به دارالفنون اونم برای تحصیل توی رشته پزشکی اون سالها یه مشکلی وجود داشت خانواده حرمسرا به دست شاه رسوند اون زمان مظفرالدین شاه شاه ایران بود و اون بعد از خوندن نامه این اجازه رو صادر کرد میذاشتن تا برای اصلاح مملکت با هم صلاح و مشورت کنند توی همین دوران بود که علی اکبر به واسطه ابن الشیخ مرید ملاسل به علی اکبر راهش را کاملا جدا کرد بگذریم این رشتهای نیست که به رشدش توی جامعه ایرانی کمک کنه فنون و اجازه خواست تغییر رشته بده اون میخواست بره رشته حقوق توی رشته حقوق ثبت نام کرد الکساندر آقایان که یه مدت طولانی دوست داور بود بعدها هم شد نماینده مجلس کتاب خیلی مهم درباره علی اکبر خان منتشر تو این ۸ سال فرمان مشروطه امضا شد محمدعلی شاه تاجگذاری کرد و دعوای مشروطهخواها با شاه هم بالا گرفت.
ساجده گفت: صمیمیتی که شامپو پاوه و صابون گلنار داشتند هیچ رومئو و ژولیتی با هم نداشتند.
آمنه سادات چایاش را نوشید چون دوغی توی سفره موجود نبود. بعد انگار با خودش گفت: این شامپوی پاوه چطوریه؟ یعنی بوش آدمها رو یاد شهید چمران میندازه؟
بعد خندید طوری که همه تصدیق کنند دکتر دندان ساز دهانش را با آمالگام سرویس کرده است. بعد ادامه داد: چقدر غربی؟
ساجده گفت: میگن اطراف جمکران 20 تا امام زمان تقلبی پیدا کردن. دقیقا اگر اپلیکیشن جمکران رو نصب کنید مثل تپسی نشون میده هر جا واستادین چقدر دور و برتون امام تقلبی هست.
آمنه سادات گفت: این- ایده ساخت نرم افزار در جشنواره مردمی عمار - باید باشه.
ساجده این دفعه چیزی نگفت. گذاشت ذهن تمام ملخها برای یک هجوم دسته جمعی بزرگ به مزرعه آماده باشد.
گاهی اوقات وقتی دارم مینویسم قشنگ تصور میکنم مخاطبم حوصله ندارد. در حالت سردرد و بی حالی کامل دوست دارد چیزی بخواند که حالش خوب شود. بعضی ها دوست دارند داستان بدکارگی آدمها را بخوانند تا به طرزی خوشحال از روزمره فرار کنند. بعضیهای دیگر هم فقط به تلقینهای مثبت نیاز دارند. جرات ندارم دربارهاش بنویسم. الکی به خودم میگویم تو که مناسبتی نویس نیستی. پلاسکو هنوز فاضلاب دارد که باهاش میشود خبر درست کرد. ادامه مطلب ...
اولین باری که یه داستان برای یه سایت اینترنتی دادم ماجرا از این قرار بود که یکی از دوستان گفت: تو مثلا مینویسی؟ خوب یه داستان بده یه جا منتشر کنن. گفتم: باشه تلاشم رو می کنم. آمدم خانه. بالاخره راضی شدم یک چیزی را بسته بندی بهتری بکنم و برای چند جا بفرستم. سرچ کردم و چند تا سایت داستانی پیدا کردم. برای همه شان همین یک نسخه را فرستادم، بلکه یک جایی منتشر شود. اصلا اعتماد به نفس نداشتم. بعدش جوابها جالب بود. ادامه مطلب ...
رضا عطاران سابقهای طولانی در دفع و تخلیه دارد. یعنی هرگاه ساخته است هیچ گاهش بدون نشان دادن سفیدی لعاب دار سنگ توالت نبوده است. یک عصر ماه رمضان هم مانده بودم محل کارم. پروژهای بود که با یکی از وزراتخانههای محترم داشتیم. ادامه مطلب ...
مرکز زلزله شناسی ایران که توی نزدیکی مصلای نماز جمعه مقری دارد، خبر از زلزله ای نزدیک آمل و با اندازه ی 4.1 ریشتر داده است. بحث بخت و اقبال نیست. بیماری و درد وقت تعطیلات خودش جلوجلوتر از ما برنامه ریزی میکند و مودبانه یا بی ادبانه هوار سر ما میشود. دندان درد که خوب خوبهاش است. دیروز نشستم و باهاش کل کل کردم. اما باز هم تسلیمش شدم. شب وقتی دوباره رفتم توی اتاق تاریک، نامرد زد و توی تاریکی یقهام کرد. آبسه و تب و لرز.داشت میگفت: کل سال یقهات رو گرفتم هی گفتی کار دارم وقت نمیشه. الان که... اصن تو تا کی سر کار نمیری.
ادامه مطلب ...سالوادور اسم خودش بود. رویش نمیشد اسم اصلیاش را استفاده کند. درد مفصل پا باعث میشد تمام روز را برود گوشهای و منتظر باشد.
اولین مجموعه داستانش را خیلیها دوست داشتند. ادامه مطلب ...
1- اولین باری که این را یکی داشت تعریف میکرد برایم جالب شده بود که از خوانندگان رسمی و پر و پا قرص کیهان است. اما موضوع اینطوری نبود. او به حلقههای عرفانی متعلق بود که باید یک دوجین از چاکراهایش را هر روز صبح در مسیر مناسب ورود و خروج انرژی تازه از کیهان قرار میداد. ادامه مطلب ...
همه داشتند به دوربین لبخند میزدند. من هم تصمیم گرفتم همان عکس را بردارم. لااقل میشد سالها بعد هم کلاسیهایم را توی یک اردوی کنار دریا به خاطر بیاورم. هنوز میتوانم صورتهای ادامه مطلب ...
اولین ترجمه از کتاب شبکههای اجتماعی با نام- پنجه پنچره- توسط عبدالله ابن موقت انجام شد. او به دلیل استفادهی بی رویه از انگشتان دست مخصوصا شصت دست راستش بعدها به عبدالله تک دست معروف شد. ادامه مطلب ...
ناز خاتون اسید الملک مبدع ترشی بادمجان از اولین زنان غیر رسمی دربار ناصری بود که دستش توی ترشی انداختن سنگین بود طوری که گاهی حاذقان و خودنگاران این رشته از خوراکیها هرچقدر هم سبیل کلفت بودند، با خوردن اولین تکه از لیتهی ایشان تا یک هفته توی بستر میافتادند. گلوهاشان باد میکرد و شب تا صبح روی تشک چنگ میانداختند. ادامه مطلب ...
وقتی دو تا گرگ به هم میرسند یاد تنهایی شان میافتند همدیگر را در آغوش میگیرند. گرگها با چشمهای درخشانشان. فقط با همان چشمها این کار را میکنند و اصلا باهوش تر از این حرفها هستند که هم پیمانی خویش را به این ترتیب لو بدهند. برای گرگها شکار توی دسته های هفت تایی معنی دار است. گاهی هم همین گرگها نوستالژی بی رفیقی و تنهایی میگیرند
ادامه مطلب ...