پدر گل باز حرفهای است یعنی طوری طرحهای خلاقانه برای همان باغچهاش صادر میکند که به اندازهی یک باغ پر و پیمان عواید دارد. اولین کاری که کرد این بود که شروع کرد به در آوردن موزاییکهای کف حیاط. یعنی از یک سالی به بعد هر موقع به بهانه ی یک گل جدید که قرار است از جای دوری به دستش برسد و ممکن است بذرش با گلهای دیگر قاطی بشود باید یک باغچهی جداگانه برای هر کدام از اینها در نظر گرفت. برای همین بدون قلم و با چکش و یک پیچ گوشتی که قبلترها درخیارشورهای حلبی را باهاش باز میکرد، افتاد به جان حیاط. موزاییکهایی که جا به جا از حیاط درآورد طرح شطرنجی زیبایی را برای ما به ارمغان آورد. حتی یک سال کنار گل تاج خروس بزرگی که از خاک برق گرفته درآمده بود ایستادم و بهترین عکس روز اول مدرسه را انداختم. تاج خروس یک گل مخملی است که طفل تازه 10 سالهای دارد رویش دست میکشد. همهی ما مقید بودیم که روز اول مدرسه عکس بگیریم و سال تحصیلی را با یک آدابی شروع کنیم. شاید همهی پدر و مادرهای آن موقع میرفتند و دوربین ژاپنی سادهی مامیا یا یاشیکای ام اف 2 میخریدند چون فلانی در بحبوحهی جنگ دستش رسیده بود و همراه یک پارتی باطری دوراسل و ساعتهای رومیزی مشکی ژاپنی، کلی هم دوربین این مدلی خریده بود. آن موقع موقع ذخیره نگه داشتن بود. پدر که به هر ترتیب کارمند دولت بود کلی ساعت مشکی ژاپنی خریده بود تا یکی یدکی دیگری باشد و هیچ وقت دیر نرسد. پدر هیچ وقت به ادارهاش دیر نرسید ولی به خیلی از چیزها دیر رسید. مثلا تا جنبید دید که دور و برش همان پیشنهادهای چرب و چیلی را قبول کردهاند و چپاندهاند توی جهیزهی دخترهاشان. یک تکه زمین توی بابلسر. حوالهی تاکسی، حوالهی خرید برنج و خیلی پست و مقامهای ریز و درشتی که بعدها بازرنگی تمام نصیب آدمهایی شد که فرصت را از دست نداده بودند.