سیلی خوردن از واقعیتهایی که در یک اثر ادبی مطرح میشود. و اینکه ستایش آدمها برانگیخته می شود، یک جور درام- طنز را همراه خودش دارد. به خصوص این موضوع در واکنش آدمها به صحنهی تئاتر، ملموس دیده خواهد شد. آدمهایی که اصلا اسیر غرابت و همچنین واقعی بودن اثر میشوند، طوری که در نهایت عمق لازم را بعد از روزها و هفتهها، ممکن است دریابند و دوباره بهت زده شوند. مثل کسی که برای مدت کوتاهی به زیر آب فرو برده شده و در حالت نزدیک به خفه شدن دارد زندگی خودش را روی سطح، می بیند.
این خاطره ی نزدیک به خفه شدن یک جور منظم کننده و فشرده ساز ذهن است. طاقت فرسا بودنش را که پشت سرگذاشت، ساحل سلامتش یک جور سبکی دارد. یک جور لذت ادبی. ...
هر چند روز یک بار که خواندن و نوشتن را فراموش می کنم می بینم کلی عصبی و خسته شده ام. همه چیز حتی کوچکترین چیزهایی که می شناسم برایم مشکل ساز و بزرگ به نظر می رسند. اما با شروع خواندن و نوشتن بوی خوشی می شنوم که از روی زمین بلندم می کند. مثل پدر بزرگهای فرزانه و خردمند که هزارتا تجربه در زندگی شان داشته اند می توانم گوشه ای بنشینم و مزمزه کنم. انگار به ریشه ی کوه ها وصل شده باشم. عمیق ترین صداهای دنیا را می شنوم. دریغ از روزگاری که آدمها را از ادبیات و داستان جدا می کند. آدمی که از دنیا سیلی نخورده است هنوز کامل نیست ولی آدمی که سیلی خوردن کسی را توی داستان می بیند، عاقل شده است.
روحانی کاندیدای منتخب خاتمی و هاشمی، مشاور ارشد آقای هاشمی در طول سالیان، دقیقا چه کسی است؟ ولی به راحتی می شود تحقیق کرد. امروز برایم جالب و کمی نگران کننده بود. جالب از اینکه به هر صورت سبد امیدواری ما خالی نیست. من تا چند صباح پیش جزو تحریمی ها بودم. ولی برای زنده بودن حتی اگر مجبور به خرید شب عید و سفره هفت سین باشید، هر چند آدمهای عزاداری به نظر برسید، حزب سیاسی نداشته باشید. هیچ اتفاق غیر هیجانی و دقیقه ی نودی شما را راضی نکند. به عنوان یک آدم محصور و مجبور و دائم العذاب زندگی کنید، یک سوال را نمی توانید به همین راحتی ازش بگذرید؟
دوره ی خاتمی با دوره ی احمدی نژاد فرق داشت؟
اگر جوابتان مثبت است، روحانی تنها گزینه ی موجود برای هر اتفاقی است.
پ.ن:
امروز ولی عصر و ونک و جردن و میرداماد و هفت تیر را گشتم.
خانمها لاک بنفش و همین رنگ شال چقدر خوب است.
جوانی تمام دو دست را مچ بند بنفش بسته و دارد می رود: دل من قفل شده ...
سر جردن یک داف نیمه وحشی با تلفن : نادر این نوشته که خاتمی بهش رای میده، منم می خوام بهش رای بدم. نادر ازت جدا نمی شم.
توی میرداماد یک عده تراکت و پوستر تبلیغاتی را روی نیمکت رها کرده و رفته اند تا هر کسی خواست بردارد.
نزدیک ونک : خانمی خندان: آقا ونک از این وره؟
ونک: طرفدارهای بنفش پوش در سوت و کف و هورا دور میدانند. یکی از دوستان می آید جلو و روبوسی می کنیم. می گوید من از حزب لواشک هستم و دوباره لواشکش را گاز می زند - آقا برو رای بده عزیزم!
دوباره میدان ولی عصر تا چهار راه بند آمده است. بوی کاغذ نو. جوانها وسط خیابان. از سر فتحی شقاقی به پایین در حال شادی خیابانی.
دختری دوست پسرش را می بوسد- از لب نبود- پسر پاسخش را همانطور می دهد. هر دو اهل عدالت و امید هستند. انواع مچ بند با کلید در دم و دستگاه جوانها هست. برچسبهای تبلیغ روحانی بر روی لبها، پیشانی و هر کجای دیگری دیده می شود.
کار من به نظرم امیدوار بودن است.
مقام معظم رهبری امروز حرف غریبی زده اند: آنهایی که به نظام اسلامی علاقه ای ندارند، برای کشورشان شده است، در انتخابات شرکت کنند.
تا اینجا امیدوارم
فامیل دور سنبل یک ایرانی از نسل فراموش شده است. نسلی که خودش به دست خودش توانسته این فراموشی را ایجاد کند. این قدر پای خربزه و هندوانه های خانوادگی و نوستالژی سازی های دور همی نشسته است که حالا فراموشی گرفته و نمی داند. دور است از خودش ایران یعنی جایی که در حال حاضر در آن زندگی میکنیم یک جور روستای بزرگ است. روستا دقیقا جایی است که آدمها نمیتوانند، آموزش ندیدهاند و برایشان شبیه معجزه است تا با هم گفتگو کنند. گفتگو جریانی دو طرفه، سازندهی معنی و در اکثر موارد بدون مداخله جویی است که در این دوره و زمانه بین آدمها در همهی سطوح، نا موجود است. فامیل دور مردی ناکام، رنج کشیده، وسواسی و در یک کلمه قراضه که فعلا تاسش خوش نشسته است و آدمهای زیادی با او همذات پنداری میکنند. مردی آفت زده از سیل آرزوهایی که قرار است خوش بختش کنند. قهرمانی که دیگر در چهرهی مخدوش هیچ مردی به جز یک عروسک قابل ترحم مسجم نخواهد شد.
و درهایی که می توانند نمایشگر وسواس زیاد این کاراکتر، شاید هم طبقه های مختلف اجتماعی آدمها و یا بوروکراسی متکثر در همه ی ادا و اطوارهای زندگی ما باشند. فامیل دور برای همه جذاب درآمده است چون قابل ترحم، رنج کشیده و آقای گرفتاری است که هر روز از بین شخصیتهای بی شمار تلویزیونی و از ذهن دافق نویسنده های تلویزیونی خلق می شود. فامیل دور آقایی خیالی است چون ما کسی را به شکل واقعی خودش نداریم که برایمان قهرمان، موفق و اسطوره باشد.
وودی آلن همان وقتها که شروع کرد و فیلم منهتن را ساخت، به طور جدی نقد به جریان روشنفکری به صورت بسته بندی یا هر نوع دیگر را که خودش مد نظرش بوده نقد کرد. این بار یکی از داستانهایش را خواندم و برایم جالب بود که نقد روشنفکری را در قالب فحشا، در یک داستان آورده است. نیویورکر بودن و روشنفکری یکی از دغدغه های دائمی او در سالهای 1979-80 بوده است که به نظر تا فیلم نیمه شب در پاریس نیز آن را حفظ کرده و بلوغ رسانده است.
ما وقع داستان افاده ایها را با ترجمه ی آقای اسد الله امرایی از لینک زیر دانلود کنید و بخوانید:
دانلود داستان افاده ایها وودی آلن - اسد امرایی
تنها افسوسِ من در زندگی این است که چرا شخص دیگری نیستم.
این دومین باری است که فیلمی با نویسنده ای استخوان دار تماشا می کنم. نویسنده همان نویسنده ی داستان معروف خواب هاروی است که خانم مژده دقیقی توی کتاب - نقشه هایت را بسوزان - ازشان آورده اند. به نظرم بعد از فیلم همش داشتم فکر می کردم چرا ما در مجموع نتوانسته ایم از آن پوسته ی شرقی و یا نزدیک به خرافی خودمان چنین داستانها و یا فیلمنامه هایی بنویسیم؟ مشکل از کجاست؟ زیادی درگیر پدیده های اجتماعی بدون در نظر گرفتن هویت فردی آدمها یا مثلا هویت فردی به عنوان رو کش فیلم و داستان بوده ایم؟ به نظرم در جای خودش باید بحث بشود.
فیلم دیگر تا یادم نرفته a good woman نوشته ی اسکار وایلد بود. دیالوگهای مخملی فیلم هیچ وقت از یادم نخواهد رفت.
اما فیلم جاده سبز یک جور روایت گویی کلاسیک و به نظر ساده ای دارد و البته توانایی بالای یک داستان سرای حرفه ای که قرار است نیروهای متضاد توی داستان را طوری بچیند که خواننده بیشترین لذت و تعلیق را تجربه کند. به هر حال در اغلب فیلمهای آمریکایی باید رد پای نصیحتهای اخلاقی و حوزه ی هنری ایشان را نیز به طرز قابل تحمل تر و ماهرانه تری دید.
یکی از جذابیتهای فیلم شخصیت سیاه پوست فیلم است. کسی که عارف لحقه است و مرگ برایش خیلی سخت نیست. آدمهای غول نما همیشه آدم را دچار یک جور داوری دو حدی می کنند. یا از آنها به شدت می ترسیم و یا اینکه به شدت به آنها علاقه مند می شویم. به طور کلی این ترفند در فیلم موثر افتاده است.
دیگر اینکه فیلم باز هم اسیر مدهای زمانه ی خویش است. آنزمانی که اغلب فیلمهای آمریکایی هم ترازش شخصیتهای خاکستری را فراموش کرده بودند و در بزرگراهی به نام آنچه شما خواسته اید با سرعت می راندند.
راه سبز یا گرین مایل یکی از فیلمهایی است که به نظر مفهوم جانشدن آدمها در ظرف دنیا، چیزی که در عرفان شرقی زیاد دیده می شود را خیلی سطحی تر و سرخوشانه و آمریکایی وار به نمایش گذاشته است. دنیایی که قضاوت هیچ وقت در آن کامل نیست.
پ.ن:
استیون کینگ نویسنده ای است که کلی فیلمنامه است و یا بر اساس داستانهای او کلی فیلمنامه نوشته شده است. مثلا رستگاری در شائو شنگ، Shining و قبرستان حیوانات خانگی و غیره ... زن و دو پسرش هم رمان نویس هستند.
فیلم Interior - وودی آلن -1978- IMDB یکی از فیلمهای خوب وودی آلن در دوره ای از اوج فیلمسازی اوست. زمانی که سال بعد یعنی 1979 منهتن را ساخت. وودی آلن به نظر خیلی ها نویسنده ی بهتری است. در این فیلم هم یکی از زیباترین گوشه های ذهن آدمهای کامل گرا را به نمایش گذاشته است. مادر خانواده که در آخرین بخشهای فیلم توسط دخترش توصیف می شود: مادر شما خیلی برای زندگی در این دنیا کامل هستید. مثل یک خانه با طراحی داخلی کاملا مبله. بدون اینکه احساسات واقعی در آن جا بشوند- نقل به مضمون-و اما پدری که در 63 سالگی می رود تا دیگر نقش پدر خوب و پشتیبان را بازی نکند. سفر به یونان. آشنا شدن با پیر زنی سر زنده که می تواند مردها را سرگرم کند. در ابتدا یک جور جدایی آزمایشی که منجر به ضربه ی روحی شدید به مادر می شود و بعد از آن نیز که واقعا ویران کننده است. این تمام قصه نیست. خرده روایتهای فیلم از دخترها و دامادهای خانواده نیز بسیار حیاتی و زیباست. دخترها مانند مادرشان کمال گرا هستند. یکی شاعر و منتقد مجله Newyorker است. نامزدش به ورطه ی الکلی بودن و حتی لغزش در زندگی افتاده است و ...
دکوراسیون زیبای خانه که تماما از رنگ سفید استفاده شده است مضمون اصلی قصه را بسیار پر رنگ می کند. جایی کامل یا شاید هم دیوانه خانه ای کامل. دختری دیگر که همسرش فعال سیاسی است. خودش در جایی احساس کلی اش را نسبت به کار و بیزاری اش از کار کنونی بیان می کند: می خوام کارم رو ول کنم. می خوام یه چیزی رو توضیح بدم ولی دقیقا نمی دونم چی
طنز به همان شکل وودی آلنی خودش در این فیلم مشخصه های متفاوتی نیز دارد. جریان فیلم بدون خونریزی و خشونت، بیانیه ای را هم تعقیب نمی کند. چیزی که در فیلم منهتن بر علیه روشنفکری و به و ضوح می بینیم. این فیلم کاملا فضای ناقص الخلقه ی آدمها در زندگی ایده آلشان را پر رنگ تر نشان می دهد. در فیلمهای بعدی وودی آلن نیز می توان صحنه هایی به نظر پر از دیالوگهای بی ربط روزمره وجود دارد که کل صحنه قرار است مفهوم دیگری بجز گفتگو ها را در بر داشته باشد.
فیلمهای وودی آلن و مخصوصا این یکی تفاوتی با بقیه ی فیلمهای حداقل آمریکایی دارد که از یک جنبه شاید پر رنگ بودن کلام و گاهی سرسری گرفتن اتفاقات و پردازش آنها به طور عمد و توسط نویسنده زیاد درشان اتفاق می افتد. مثلا مانند صحنه ی غرق شدن مادر خانواده که به نظرم عمدا خیلی ساده بر گذار شده است.
خدا حافظ لنین - goodby Lenin -2003
مهم نیست سوسیالیست بوده باشید یا در عیش کاپیتالیسم بخواهید بمیرید. مهم این است که عشق و سانتی مانتالیزم واقعیت دلپذیرتری دارد. این مانیفست فیلم خدا حافظ لنین است. گواهی روایتی است که هنرمندان میتوانند دنیای خشن سیاست را نرم و دلپذیر و زلال ببینند.
فیلم نشان داد همیشه جریان هنر تازگی خودش را حتی از یک موضوع نخ نما، خشن و قابل فراموش شدن دریافت میکند و با تصفیهی فاضلابهای انسانی، جرعهای گوارا برای امید و روز نهایی زندگی آدم روی زمین به ما می دهد. واقعا پردازش زیبا و شگت فیلم تاثیر گذار بود. موسیقی آنچنانی فیلم که از به یادماندنیترینهاست. حل و بحث جریان نه به سبک طنز و اغراق و آلودن باورهای سیاسی آدمها مانند فیلم underground بلکه بیرون کشیدن مفهوم عشق که سرخوشانه و بدیع در فیلم مشاهده خواهید نمود.
فون تریه انگار هر چیزی میسازد باور کردنی است. همین فیلم مالیخولیا - Melancholia
- از آن جمله به نظر می رسد.
کاری به قصه ی آخر الزمانی اش ندارم. ولی به نظر فضای خوبی را تجربه کرده است. از اول قصه با محیط بسته های آدمهای عجیبی مواجهیم که دارند به زحمت زندگی عادی را باور می کنند. مثل خیلی از ماها که باورمان همین شکلی است. یکی از بخشهای زیبای فیلم دو اپیزودی فون تریه بخش رها شدن ابراهیم اسب جاستین است که دیگر آرامش را به جاستین بازگردانده است.
ادامه مطلب ...برای دیدن لیست نمایشنامه های مهم و خوب منتشر شده از سوی ناشرها از لینک زیر استفاده کنید:
دانلود رمان رگتایم - ال دکتروف - نجف دریابندری - نشر خوارزمی
دانلود چراغها را من خاموش می کنم - زویا پیرزاد
دانلود رو نوشت بدون اصل - نادر ابراهیمی
دانلود رمان طبل حلبی گونتر گراس - ترجمه سروش حبیبی
دانلود نمایشنامه یوهان استریندبرگ - عید پاک
دانلود پروست و من - رولان بارت -
دانلود آرشیو کامل کتاب جمعه - مجله ادبی
دانلود دیوان سومنات ابوتراب خسروی
دانلود چهره مرد هنرمند در جوانی - جیمز جویس
دانلود در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست مهدی سحابی
دانلود سلاخ خانه شماره 5 - کورت وونه گارت
دانلود چه کسی پالو مینو را کشت؟ - ماریو بارگاس یوسا
دانلود نگو کثافت بنویس ... - شهریار مندنی پور
دانلود پیکر فرهاد - عباس معروفی
دانلود سمفونی مردگان - عباس معروفی
دانلود یکی از همین روزها - گابریل گارسیا مارکز
دانلود میرا - کریستوفر فرانک - ترجمه لیلی گلستان
دانلود جبه خانه - هوشنگ گلشیری
دانلود متن سخرانی گلشیری- چرا داستان می نویسیم؟
دانلود آهوی بخت من گزل - محمود دولت آبادی
دانلود مجموعه داستان کوتاه - چخوف
دانلود نوشته خداوند - خورخه لوییس بورخس
دانلود رساله درباره آزادی - جان استوارت میل
دانلود کتاب غیر منتظره - کریستین بوبن - نگار صدقی
دانلود کتاب لذات فلسفه ویل دورانت
دانلود رمان خنده در تاریکی ناباکوف
دانلود معنویت در نهج البلاغه / مصطفی ملکیان / تنظیم فرشاد نوروزی {در بازار موجود نیست}
دانلود کتاب تاریخ فلسفه اسلامی / هانری کربن
دانلود کتاب چرا مسیحی نیستم / برتراند راسل
دانلود کتاب تاریخ تمدن / ویل دورانت
وجود و ماهیت در فلسفه ارسطو / منوچهر صانعی
جهان بی خدا / مایلز / ترجمه بهمن یار
علم متعارف و خطرهای آن / کارل پوپر
شعر و محاکات (میمه سیس) / گادامر
علم متعارف و خطرهای آن / کارل پوپر
آشنایی با برتراند راسل (جدید) / دیو رابینسن و جودی گرووز / ترجمه امیر کشفی
این فیلم با همه ی استانداردهای سطح پایین وسترن حرفهایش را به نظرم همان موقع زده است. برایم جالب است که آن موقع چقدر صنعت فیلمسازی ضعیف بود. یاد فیلم فارسی های خودمان قیصر و کوچه مردها و آقا مهدی پاشنه طلا - با بازیهای کلاه مخملی ملک مطیعی افتادم. حسابی قهرمان پرواری- غلیظ تر از قهرمان پروری- است.
اصلا بحث فیلم که بماند. چون فرد زیمان کار بهتر هم دارد و عجیب است رنک IMDB فیلم 8.2 است.
ولی این فیلمها واقعا آدم را می برد به آمریکای بعد از جنگهای شمال و جنوب و به نوعی مهاجرهایی که سرزمین مهد آزادی را خودشان بنا نهاده اند و همیشه یادم می افتد آزادی نسبی برای ما ایرانی ها چه چیزی را سر راست کرده است.
مهاجرها آمریکا را ساختند - خوب یا بد
و مهاجرهای ایرانی - استان البرز یا کرج را ساختند و خوب و بدش را می توانید به راحتی با مرکزیت جرم و جنایت توی ایران دریافت نمایید. حیف و دوصد حیف!
خوش بختی بین ایندو بیدار شدن نیمه شب و ماموریت رفتن زن و همدلی مرد برای صبحانهی نیمه شب است. زن هم پاسخش را با جمع کردن تودهای کرم برای ماهیگری همسرش پاسخ میدهد. اما دو به علاوهی یک مرد خلافکار فیلم، به درستی نمونههای مشابهی داشتهاند. مثلا خود تارانتینو در پالپ فیکشن همینطور بی رحمانه زن خدمتکاری را به خاطر عوض کردن زیاد کانالهای تلویزیون روی تختخواب میکشد. اینجا هم بیانیهی فیلمساز علیه موجودیتی مثل تلویزیون به عنوان بخش جدایی ناپذیر زندگی آمریکاییها به خصوص در فیلمهای دههی 90 دیده میشود. البته فضای کافهای هم موید ماجرایی شبیه یک داستان عامه پسند است. جایی که کارمند فروش فیلم بعد از مخمصهای که برایش پیش آمده بین زن، پدر زن، بانک و خلافکارها گیر افتاده است و باید در جواب دختر صندوق دار لبخند بزند. مردی که به ظاهر بی تقصیر است و به طور کلی بخشی از یک بلاهت کلی جامعهی مورد نقد فیلم ساز است. فیلم به نوعی نمونه برداری از یک جامعهی سرطان زده است. این حرفها اصلا به معنی برداشتهای چپ و ضد آمریکایی نیست. دلیلم هم نبودن دالهای پر رنگ از هویت آمریکایی در فیلم است. به نظر فیلمساز مقصد بلندتری نسبت به موضوع داشته است. مثلا بر خلاف فیلم پالپ فیکشن اصلا نشانههای مذهبی در تصاویر و دیالوگها دیده نمیشود. فیلمساز بیشتر قرار است یک بچه مدرسهای را نشان بدهد که در میان زن، پدرزن، بانک و بی مسئولیتی خودش گیر افتاده است. یک بچه مدرسهای که قرار است در
در وصف و ستایش ناخود آگاه آدمها همین بس که اگر چیزی در آن وجود نداشته باشد و از خود آگاه آمده باشد به راحتی مثل یک دست یا پای مصنوعی بر چهرهی اندامش توی ذوق میزند، با اولین نگاه بیرون میریزد و صاحب عزای هوشمند با مشاهدهی این عضو خارجی کم کم آنرا مثل شاخهای خشکیده بر تن خود از دست خواهد داد. حالا همین حرف در توضیح هویت جمعی ما هم واقعا دردناک است. آدمهایی با اعضا و جوارح خشکیده که از دیدن همدیگر کراهت دارند و نگاه تلخشان زیر آفتاب ژولیدهی روز در حال لولیدن بین هم به وضوح حاکی بد فرجامی هر چه نهاد اجتماعی خواهد بود. البته ماجرا به همین جا ختم نمیشود ولی دیگر از سبزههای زبالهدانی سراغ گرفتن حکم چه جور بازی کشندهای را دارد؟ من اصلا نمیدانم و علاقه مند نیستم.
100 Things About Photography
100 نکته درباره عکاسی:
1- هر کسی که دوربین گران قیمت دارد لزوما عکاس خوبی نیست.
2- همیشه با فرمت raw عکس بگیرید
3- لنزهای پایه به شما کمک می کنند تا عکاس شوید.
4- ویرایش عکس خود یک هنر است
5- قانون یک سوم ها در 99درصد موارد کار میکند.
6- عکاسی ماکرو مناسب هر کسی نیست.
7- فیلترهای uv نیز مانند درپوشهای لنز میتوانند خوب عمل کنند!
8- به جای وقت گذرانی در فرومهای عکاسی بیرون بروید و عکس بگیرید
9- اگر بتوانید از زیبایی در دنیای واقعیتها عکس بگیرید، شما یک عکاس برنده هستید.
10- فیلم لزوما بهتر از دیجیتال نیست.
11- دیجیتال بهتر از فیلم نیست.
12- هیچ لنز و یادورین جادویی وجود ندارد.
13- لنزهای بهتر لزوما عکسهای بهتری نمیدهند.
14- وقت کمتری را صرف تماشای عکسهای دیگران کنید و بیشتر خودتان عکس بگیرید.
15- DSLR خود را به مهمانیها نبرید!
16- دخترها ذهن عکاسان را میکاوند!
17- سیاه و سفید کردن عکسها آنها را هنری نمیکند.
18- افراد معمولا دید خوبی نسبت به ویرایش با فوتوشاپ ندارند و ترجیح میدهند بشوند شما در اتاق تاریک دیجیتالتان آنها را ویرایش نمودهاید.
19-
”.
19. You don’t need to take a photo of everything.
20. Have at least 2 backups of all your images. Like they say in war, two is one, one is none.
21. Ditch the neck strap and get a handstrap.
22. Get closer when taking your photos, they often turn out better.
23. Be a part of a scene while taking a photo; not a voyeur.
24. Taking a photo crouched often make your photos look more interesting.
25. Worry less about technical aspects and focus more on compositional aspects of photography.
26. Tape up any logos on your camera with black gaffers tape- it brings a lot less attention to you.
27. Always underexpose by 2/3rds of a stop when shooting in broad daylight.
28. The more photos you take, the better you get.
29. Don’t be afraid to take several photos of the same scene at different exposures, angles, or apertures.
30. Only show your best photos.
31. A point-and-shoot is still a camera.
32. Join an online photography forum.
33. Critique the works of others.
34. Think before you shoot.
35. A good photo shouldn’t require explanation (although background information often adds to an image).
*36. Alcohol and photography do not mix well.
37. Draw inspiration from other photographers but never worship them.
38. Grain is beautiful.
39. Ditch the photo backpack and get a messenger bag. It makes getting your lenses and camera a whole lot easier.
40. Simplicity is key.
41. The definition of photography is: “painting with light.” Use light in your favor.
42. Find your style of photography and stick with it.
43. Having a second monitor is the best thing ever for photo processing.
44. Silver EFEX pro is the best b/w converter.
45. Carry your camera with you everywhere. Everywhere.
46. Never let photography get in the way of enjoying life.
47. Don’t pamper your camera. Use and abuse it.
48. Take straight photos.
49. Shoot with confidence.
50. Photography and juxtaposition are best friends.
51. Print out your photos big. They will make you happy.
52. Give your photos to friends.
53. Give them to strangers.
54. Don’t forget to frame them.
55. Costco prints are cheap and look great.
56. Go out and take photos with (a) friend(s).
57. Join a photo club or start one for yourself.
58. Photos make great presents.
59. Taking photos of strangers is thrilling.
60. Candid>Posed.
61. Natural light is the best light.
62. 35mm (on full frame) is the best “walk-around” focal length.
63. Don’t be afraid to bump up your ISO when necessary.
64. You don’t need to always bring a tripod with you everywhere you go
65. It is always better to underexpose than overexpose.
66. Shooting photos of homeless people in an attempt to be “artsy” is exploitation.
67. You will find the best photo opportunities in the least likely situations.
68. Photos are always more interesting with the human element included.
69. You can’t “Photoshop” bad images into good ones.
70. Nowadays everybody is a photographer.
71. You don’t need to fly to Paris to get good photos; the best photo opportunities are in your backyard.
72. People with DSLRS who shoot portraits with their grip pointed downwards look like morons.
73. Cameras as tools, not toys.
74. In terms of composition, photography and painting aren’t much different.
75. Photography isn’t a hobby- it’s a lifestyle.
76. Make photos, not excuses.
77. Be original in your photography. Don’t try to copy the style of others.
78. The best photographs tell stories that begs the viewer for more.
79. Any cameras but black ones draw too much attention.
80. The more gear you carry around with you the less you will enjoy photography.
81. Good self-portraits are harder to take than they seem.
82. Laughter always draws out peoples’ true character in a photograph.
83. Don’t look suspicious when taking photos- blend in with the environment.
84. Landscape photography can become dull after a while.
85. Have fun while taking photos.
86. Never delete any of your photos.
87. Be respectful when taking photos of people or places.
88. When taking candid photos of people in the street, it is easier to use a wide-angle than a telephoto lens.
89. Travel and photography are the perfect pair.
90. Learn how to read a histogram.
91. A noisy photo is better than a blurry one.
92. Don’t be afraid to take photos in the rain.
93. Learn how to enjoy the moment, rather than relentlessly trying to capture the perfect picture of it.
94. Never take photos on an empty stomach.
95. You will discover a lot about yourself through your photography.
96. Never hoard your photographic insight- share it with the world.
97. Never stop taking photos.
98. Photography is more than simply taking photos, it is a philosophy of life.
99. Capture the decisive moment.
100. Write your own list.
سخت در هم تنیدهام.
به نظرم تمامش برای این است که انسانم. انسان تنها موجودی است که با مرگ معنیدار میشود قبل از آن هر چیزی بی معنی است. کار کردن و داشتن علاقه به امورات یا علاقه از نوع جنس دیگر یا مثل یونانیها وبعدها در عرفای شرقی به هم جنس، همهاش وقتی معنی دار است که گفتند ورق ها بالا وقت رفتن است. اسرار آمیزترین حکایتها و روایتها برای بشر به روشنی در متون مذهبی و غیر از آن نزد فلاسفه یونانی آشکار شده است.
چیزی که برایم هنوز شگفت انگیز است اینقدر واضح و شفاف و هر روزه است که کسی باور نمیکند تا به حال این مسایل چرا حل نشده است. یکی از همانها که گفتیم میشود پر کردن زندگی از هیچ. این هیچ میتواند جمع تمام رنگها باشد. میتواند نگاه مشترک بشر به تمام امورات و مشغلههایش باشد که گاهی او را به هروله میاندازد. هرولهای برای اینکه دنیا را کشف کند. توصیفات گذشته را دریابد و ته آن حرفهای حکیمانه یک نقطه بگذارد یعنی فهمیدم. فهمیدم که اندیشه برای بشر به خاطر اینکه غیر مجرد تلقی میشود تمام شدنی نیست. تازه برای اینکه در جایی دور از دست خیلی از مسایل در امان باشد، آنها را با Humanities برچسب گذاری کرده است. لب طاقچه است این شیشهی سم و خودش خبر ندارد که ذره ذره دارد از بخار این شوکران مینوشد. طبیعت دنیاست قطره قطره نوشیدن از رازی که پایانش بسیار شگفت است. دنیایی که فرش زیر پای حواس ما را میلغزانند و به ضرورت، مشاهدهگر گرامی را هر وقت که دلشان بخواهد، به زمین خواهند زد. زمین خوردن از این روی جربزه میخواهد یعنی بهای یقین استخوان خرد کردن و انگشت نمای آفتاب گیرهای دنیا شدن است. آدمهایی که زیر آفتاب ذوب شدهاند و به خیالشان کوه ویتامین را زیر پوستشان سر میدهد و از مخرج دفع میکنند. همینهایی که اخم بر چهره دارند ولی به نظر خودشان میخندند. اخمی که به صورت بصل النخاعی چیزی را ول میدهد توی مغزشان و بعد از مخرج دهانشان میاندازد بیرون. بعد اینطوری شادیشان زیر آفتاب روزانه تکمیل میشود. شب اما حیث دیگری دارد. بدیعترین شناسههای دنیا هم با صدای افتادن غول سیاه شب روی روز، در میروند. شب تماما خاطرههای روز است. شب حاکی از آب زلالی است که در حوضچهی روز و برای نشخوار در زمان شب اندوختهایم . آدمهایی هم هستند که از صدای چکههای آب و گاهی آن بهترهاش از صدای شر شر خالی شدن این حوضچه بیخواب میشوند. جرات میکنند و پا بر روی همان فرش میگذارند تا بار دیگر بتوانند بدون دریافت حواسشان لغزیدن را ببینند. آدمهایی که متون مقدس گفته است ترک اولی کردهاند. آدمهایی که این قدرت را دارند از توی حکایت بیرون بیایند و چیزی به شرح و توضیحات این حکایت از امورات بشری اضافه کنند. آدمهایی که لابد یک جورهایی با کلمات منورهایی توی دل شب میزنند. افسوس که اینها برای همه کسی صدا ندارد.