ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
1. بررسی خاطراتتان و انتخاب یک خاطره مناسب برای نوشتن یک داستان میتواند یک فرایند شخصی و خلاقانه باشد. در زیر، چند مرحله را برای بررسی و ارزیابی خاطراتتان به عنوان مواد اولیه برای داستاننویسی معرفی میکنم:
2. انتخاب خاطره: ابتدا، یک خاطره را انتخاب کنید که برایتان مهم و جالب است. میتوانید بین خاطرات کودکی، تجربیات خاص در زندگی یا رویدادهایی که در ذهنتان ماندهاند، انتخاب کنید.
3. قابلیت تبدیل به داستان: بررسی کنید که آیا خاطره انتخابی قابلیت تبدیل به یک داستان جذاب و کامل را دارد یا خیر. آیا میتوانید از این خاطره برای ساختن یک فرهنگ و شخصیتهای داستان استفاده کنید؟
4. عناصر دراماتیک: بررسی کنید که آیا خاطره انتخابی دارای عناصر دراماتیک است؟ میتوانید به دنبال عناصری مانند تنش، تضاد، تغییرات در شخصیتها، و رویدادهای جالب و ناگهانی بگردید.
5. پیام و مفهوم: متوجه شوید که خاطره شما قابلیت ارائه یک پیام یا مفهوم مشخص را دارد یا خیر. آیا میتوانید از خاطرهی خود برای انتقال یک ایده، یادآوری یک مفهوم، یا تشویق خواننده به تأمل در مسائل مهم استفاده کنید؟
6. قابلیت احساساتی: بررسی کنید که آیا خاطره برای شما یا خواننده قابلیت ایجاد احساساتی مانند خوشحالی، غم، ترس، هیجان وجود دارد یا خیر. احساسات قوی میتوانند داستان را برای خواننده جذابتر و قابل همدردیتر کنند.
7. انتقال به دیگران: به دیگران دربارهی خاطره خود بگویید و نظر و بازخورد آنها را دریافت کنید. آیا خاطره شما برای آنها جالب و جذاب است؟ آیا میتوانند از خاطره شما یک داستان جذاب و قابل تصور بسازند؟
خاطره قابل قبول:
مثال ۱:
یک خاطره کودکی جذاب از زمانی که به همراه خانوادهتان به سفری در جنگل رفتید. در این سفر، شما با حیوانات و گیاهان جدید آشنا شدید و تجربههای هیجانانگیزی داشتید. این خاطره میتواند به یک داستان جذاب درباره ماجراجویی در جنگل تبدیل شود.
1. "این بهترین زمانها بود، این بدترین زمانها بود." - داستان دو شهر، چارلز دیکنز
2. "تمام خانوادههای خوشبخت به یک شکل هستند؛ اما هر خانواده ناخوشبختی به روش خودش ناخوشبخت است." - آنا کارنینا، لئو تولستوی
3. "این حقیقتی است که همه مردان مجرد با داشتن ثروتی خوب، به دنبال یافتن همسری هستند." - خرد و تعصب، جین اوستن
4. "در سالهای جوانیام که هنوز آسیب پذیرتر و ضعیفتر بودم، پدرم مرا توصیهای داد که همچنان در ذهنم میچرخد." - بزرگ گتسبی، اف. اسکات فیتزجرالد
5. "هیچ رنجشی بزرگتر از داشتن یک داستان نگفته درونتان نیست." - می دانم چرا مرغ قفس شده میخواند، مایا آنجلو
6. "ما افرادی بودیم که در روزنامهها ثبت نشده بودیم. ما در فضاهای سفید خالی در کنارههای متن زندگی میکردیم." - دستمزد نیکنام، مارگارت آتوود
7. "با جرأت رویای خود را دنبال کنید." - خواب سبز، فرانسیس اسکات فیتزجرالد
میگویند اگر کتابها را نخوانید در آن دنیا ازتان شاکی میشوند. تصور کنید شخصی که به جای مو توی سرش برگهای کاغذی دارد بهتان نزدیک میشود. چون او را نخواندهاید حسابی عصبانی است برگههاتقریبا سیخ شدهاند ولی شما باید باهاش حرف بزنید هزارتا دلیل عجیب و غریب و حتی بیماری پدر بزرگتان را بیاورید که خردههای کاغذ و اصلا بوی کاغذ کتاب برایش ضرر داشت. برای همین او آرام میشود و برگهها روی سرش منحنی و مهربان میشوند. حتی ممکن است یکی دو بیت از هزلیات ایرج میرزا را بخوانید و برگههای به رقص و پیچ و تاب بیفتند. ولی هیچ وقت حتی توی آن دنیا هم که دنیای عجایب است، دستتان را به یک کتاب، هرچند از جنس مخالف ندهید چون واقعا ممکن است شما را به جاهای ناجور و ناشناخته ببرد.
آدم همین نان و ماستش را بخورد بهتر است تا اینکه مثلا برود از دیوانگی همینگوی، پریشان حالی هرمان هسه، یا روح در معدن تنهایی بهومیل هرابال سر دربیاورد. داستانها. امان از داستانهای بیچاره که مثل روغن آشپزی هستند. انگار خالی خالی در دنیای معاصر پذیرفته شده نیستند، حتما باید بهانهای برای یک فیلم با منظرههای زیبا، یک کمپین تجاری یا یک ترفند برای حضور در انتخابات باشند. داستانها را به تنهایی دوست ندارند ولی تردید نداشته باشید هیچ کسی به همین راحتی نمیتواند بگوید من غذای سرخ شده و چرب و چیلی نخواهم خورد.
#کتاب #داستان #هدیه #تهران
ناباکوف دستی به تلخی دارد این موضوع را از رمان خنده در تاریکیاش دریافتم. بعضی ایرادهای اساسی به رمان لولیتا وارد است که در ادامه آوردهام:
وقتی راوی خبر مرگ مادرش را به لولیتا میگوید موضوع زیاد پرداخت شده نیست یعنی انگار این خبر را به موجودی خیالی گفته است. لولیتای قصه هم خیلی خیالی به نظر میرسد چون در بیشتر جاها هیچ مکالمهای وجود ندارد و صرفا صفات بد قلقی و فحاشی به گفتگوهایی نسبت داده شده است که هیچ جا خبری ازش نیست. درست جاهایی که خواننده نیاز دارد خودش هم فحاشی و بد قلقی را از گفتگوی واقعی و گرم درون رمان استخراج کند. داستان لولیتا یک سفر درونی به نظر میرسد ادامه مطلب ...
همهی آدمها چنین قصههای تلخی دوست ندارند. دقیقا دارم نمایشنامه های مارتین مک دونا را میگویم. الان سلیقهی آدمها تراژدی و کمدی به شکل مخلوط آن است. نوبر بازار همین است که این کثافت لزجی که ده پانزده سال جوانی معاصر شما را احاطه کرده است بردارید و به همان شکل کمدی زندگیاش کنید. توی داستانهایتان بیاورید، باهاش تئاترهاتان را دراماتورژی کنید. ژانر سینمایی واجبی مثل ژانر پوچ گرایی
ادامه مطلب ...