ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
داستان نوشتن هم مثل فوتبال است. پر از احساسات است. همانطور که دارید مینویسید کلی تماشاچی هم دارند شما را نگاه میکنند. کلی آدم فحش میدهند. یک عده هم همینطوری بدون اینکه بدانند اصلا بازی چی است و چه خواهد شد مشغول خالی کردن خود در فضای ادبیات هستند. طرف نویسنده است، هورا. یک عدهای هم به واقع از بازی شما خوششان میآید و گاهی تشویقتان میکنند. همینطوری است که اینقدر بر انگیختگی احساسات بالا میگیرد که یکی دیگری را به طرز بدی تکل میکند تا زمین بخورد. تکل شونده هم به شدت عصبانی است بلند میشود و فریاد میزند. یکی هم میآید و وساطتت میکند. سر و صورت شما و طرف مقابل را ماچ میکند. آدرنالین است که همه جای قصه پراکنده است. رقابت، هر چقدر هم اکراه داشته باشید وجود دارد.