ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سخت در هم تنیدهام.
به نظرم تمامش برای این است که انسانم. انسان تنها موجودی است که با مرگ معنیدار میشود قبل از آن هر چیزی بی معنی است. کار کردن و داشتن علاقه به امورات یا علاقه از نوع جنس دیگر یا مثل یونانیها وبعدها در عرفای شرقی به هم جنس، همهاش وقتی معنی دار است که گفتند ورق ها بالا وقت رفتن است. اسرار آمیزترین حکایتها و روایتها برای بشر به روشنی در متون مذهبی و غیر از آن نزد فلاسفه یونانی آشکار شده است.
چیزی که برایم هنوز شگفت انگیز است اینقدر واضح و شفاف و هر روزه است که کسی باور نمیکند تا به حال این مسایل چرا حل نشده است. یکی از همانها که گفتیم میشود پر کردن زندگی از هیچ. این هیچ میتواند جمع تمام رنگها باشد. میتواند نگاه مشترک بشر به تمام امورات و مشغلههایش باشد که گاهی او را به هروله میاندازد. هرولهای برای اینکه دنیا را کشف کند. توصیفات گذشته را دریابد و ته آن حرفهای حکیمانه یک نقطه بگذارد یعنی فهمیدم. فهمیدم که اندیشه برای بشر به خاطر اینکه غیر مجرد تلقی میشود تمام شدنی نیست. تازه برای اینکه در جایی دور از دست خیلی از مسایل در امان باشد، آنها را با Humanities برچسب گذاری کرده است. لب طاقچه است این شیشهی سم و خودش خبر ندارد که ذره ذره دارد از بخار این شوکران مینوشد. طبیعت دنیاست قطره قطره نوشیدن از رازی که پایانش بسیار شگفت است. دنیایی که فرش زیر پای حواس ما را میلغزانند و به ضرورت، مشاهدهگر گرامی را هر وقت که دلشان بخواهد، به زمین خواهند زد. زمین خوردن از این روی جربزه میخواهد یعنی بهای یقین استخوان خرد کردن و انگشت نمای آفتاب گیرهای دنیا شدن است. آدمهایی که زیر آفتاب ذوب شدهاند و به خیالشان کوه ویتامین را زیر پوستشان سر میدهد و از مخرج دفع میکنند. همینهایی که اخم بر چهره دارند ولی به نظر خودشان میخندند. اخمی که به صورت بصل النخاعی چیزی را ول میدهد توی مغزشان و بعد از مخرج دهانشان میاندازد بیرون. بعد اینطوری شادیشان زیر آفتاب روزانه تکمیل میشود. شب اما حیث دیگری دارد. بدیعترین شناسههای دنیا هم با صدای افتادن غول سیاه شب روی روز، در میروند. شب تماما خاطرههای روز است. شب حاکی از آب زلالی است که در حوضچهی روز و برای نشخوار در زمان شب اندوختهایم . آدمهایی هم هستند که از صدای چکههای آب و گاهی آن بهترهاش از صدای شر شر خالی شدن این حوضچه بیخواب میشوند. جرات میکنند و پا بر روی همان فرش میگذارند تا بار دیگر بتوانند بدون دریافت حواسشان لغزیدن را ببینند. آدمهایی که متون مقدس گفته است ترک اولی کردهاند. آدمهایی که این قدرت را دارند از توی حکایت بیرون بیایند و چیزی به شرح و توضیحات این حکایت از امورات بشری اضافه کنند. آدمهایی که لابد یک جورهایی با کلمات منورهایی توی دل شب میزنند. افسوس که اینها برای همه کسی صدا ندارد.