360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

برادری با هوش سیاه که عاشق خانم گوگوش بود

گفت: برادرم زرنگ بود. از همون موقع که ما اومدیم تهران رفت قاطی وزارت اطلاعات شد. بعد نونش رفت توی روغن. البته همه‌ی اطلاعاتی‌ها اینطوری نیستند ولی برادرم پولش از پارو بالا می‌رفت. رفت توی کار صادرات و واردات مرغ و ماکیان. درسش را هم خواند. کلی زبان خارجی هم یاد گرفت. یک خانه‌ی 750 متری توی شمال شهر تهران خرید. الان بچه‌هاش هر کدام توی یک کشور اروپایی کار می‌کنند و زندگی شرافتمندانه‌ای بدون پول پدرشان دارند.
گفتم: خیلی خوب. یعنی ماهی 2000 2500 یورو؟ گفت: آره همین طوریا. چون تازه از دانشگاه دراومدن.
گفتم: خوب الان اخوی داره چی کار می‌کنه؟
گفت: هیچی خارجه. اونجا هم عضو اتحادیه‌های مرغ و ماکیانه. البته هر کتابی که دلش خواست می‌خونه و داره در آرامش حال می‌کنه. گفتم: خوب از اول کتاب می‌خوند و در آرامش حال می‌کرد. مثل یک کارمند معمولی توی یک اداره‌ی معمولی. مثل من. مثل هزاران معمولی دیگه در ایران معمولی. نمی شد بچه ها هم همینطوری برن خارج همین کارها رو انجام بدن همینقدر پول درارن؟