مرکز زلزله شناسی ایران که توی نزدیکی مصلای نماز جمعه مقری دارد، خبر از زلزله ای نزدیک آمل و با اندازه ی 4.1 ریشتر داده است. بحث بخت و اقبال نیست. بیماری و درد وقت تعطیلات خودش جلوجلوتر از ما برنامه ریزی میکند و مودبانه یا بی ادبانه هوار سر ما میشود. دندان درد که خوب خوبهاش است. دیروز نشستم و باهاش کل کل کردم. اما باز هم تسلیمش شدم. شب وقتی دوباره رفتم توی اتاق تاریک، نامرد زد و توی تاریکی یقهام کرد. آبسه و تب و لرز.داشت میگفت: کل سال یقهات رو گرفتم هی گفتی کار دارم وقت نمیشه. الان که... اصن تو تا کی سر کار نمیری.
ادامه مطلب ...خانهی آدمهای کم درآمد همیشه شلوغ است.اگر پدر خانواده بیکار یا ماموریتی باشد همینطوری است. همیشه یک چیزی زیر چکش دارد درست میشود. یا اهالی خانه دارند با صدای بلند هیجان فوتبال را قورت میدهند. حتی بچههایشان هم همیشه باید یا یک چیزی بلمبانند و یا توی کوچه بازی و سر و صدا کنند. عصبانیت نقش دیوار اتاق است. حتی ممکن است هم پیالهها هم دیگر را در یک خانه اجارهای قراضه پیدا کرده باشند. اکبر آقا خونمون یه واحد خالی داره.
ادامه مطلب ...ما تنها قومی هستیم که می توانیم آنجلینا جولی را هم محجبه نشان بدهیم. روحانی متشکریم. این از بابت حجاب دلبرانه ای که از خانوم آنجلینا جولی سراغ داشته ایم و خواهیم داشت. نکته ی دوم این است که یک روحانی محترم همیشه می تواند بهترین دلایل را داشته باشد. برای همین روحانی این دفعه گفتند: حفاظت محیط زیست، همان امر به معروف است.
بند قبلم - یکی از نویسندههای محترم توی فیس بوک کامنت گذاشته است که این مسالهی دبستانی را غلط حل کردهای. به هر صورت هنوز درستش را به ما نگفته که امیدوارم بگوید و ما روشن بشویم. اینقدر هم سرعتم بد است و فیلتر شکن و دل و دماغ درست و حسابی ندارم که آنجا چیزی بنویسم.
چند روز تعطیلی یک بخشش صرف این شد که همینطوری تند و تند پادکستهای مربوط به این بلاگ را به روز کنم. بخشی از ویرایش شدهها که کیفیت مامان دوز دارند، توی صفحهی پادکستهای 360 درجه هست. خواندنم ضعیف است که باید تقویت شود. بازی دیشب بارسلونا و یوونتوس را دیدم و حال کردم. تمام روزهایی که میروم شرکت، با همین تکه از فریضهام، همش دارم انرژی منفی میگیرم. مثبتها را هم میبینم. ولی بدنهی انرژی منفیها مثل یک آدم قد بلند چکمه پوش روی تنم راه میرود. وقتی میرسم خانه، فکر میکنم برای چی خسته هستم؟ چقدر کار کردن خستهام کرده است. واقعا هیچی. این صدا توی سرم بلندتر میشود: هیچی. هیچی. هیچی. تمامش مربوط به انرژی منفی آدمهایی است که آنجا میبینم. قسمتی از آدمهای شرکت ما اینطوریاند. آدمهای سخت و پیچیدهای نیستند ولی به نظرشان مهم بودن یعنی تحویل نگرفتن دیگران و در درجهی اول خودشان. راحت نیست که برای هر نوع کج فهمی رایجی توی فضای کسب و کار، توضیح بدهم. یک روح جمعی منفی در تمام آدمها جریان دارد که ده ساعتش را توی محیط کار و از نزدیک تجربه میکنم.
شاید دیگری بگوید آنها هم انرژی منفی را از تو دریافت می کنند. جوهره ی فرعی نظریه نسبیت انیشتین همین است. دوست و مدیرم میگوید تو چرا میخواهی با دیگران صمیمی بشوی. به نظرش سلام کردن و جواب سلام دادن و ندادن، از ارکان صمیمی شدن است. گاهی استدلال میکنند که ما فلان جا کار میکردیم. نصفشان سلام و علیک نمیکردند یا به زور این کار را انجام میدادند. به هر صورت تفکیکهای جنسیتی و تفکیکهای مدیریتی در عین اینکه آدمها میخواهند کول باشند، خنده دار است. از دست دادنهای عجیب و غریب آدمها در محل کار که اصلش در آداب تشریفات به DEAD FISH HAND SHAKING معروف است بگیر تا کج فهمیها و استدلالهای عجیب و غریب دیگر. آقا به فلانت. خانم به نافلانت. به همین سادگی همهی ده ساعت از روز را طوری سپری میکنیم که برسد به آن بخش شیرین ماجرا. غروب یا شب. بعد جفتک پرانی و ادای عیش و نوش را درآوردن. ادای خوشحالی را درآوردن. گرفتن امتیازهای الکی و رقابت بر سر هیچ. اگر با این آدمها همانطوری که خودشان رفتار میکنند، رفتار کنید، حیرت میکنند. باور نمیکنند و در انتها تخریب میکنند. ولش. همهی اینها را ولش. چون ترجیح مدیران به این است که کارمندهایشان شبانه روز به صورت مسالههای کاری آنها، فکر کنند. اینکه فلان جای شرکت لنگ میزند. کارمند خوب یعنی دراکولای بی دندان که هر وقت ما گفتیم بگیر. بگیرد و هر وقت گفتیم رها کن. رهاکند.
بند بعدم- بعد از کار میروم پارک تا آنهایی که نمیدانند بدانند. نشستهام و سیگارم را دود میکنم. مرد میان سالی با موهای سفید با عجله میآید طرفم. میگوید برادر نکش. خندهام میگیرد. عصبی است و اینقدر تند آمده که توی مسیر از یک بخشی از باغچهی روبرویم پریده است. خندهام میگیرد. میگویم چشم. میگوید زهر مار. اینقدر خستهام که هیچ واکنش خاصی نشان نمیدهم. بعد دوباره نرم میشود و میگوید: به جاش آب میوه بخور. انگار این بخش از دیالوگش را در جواب آنهایی آماده کرده بود که زود جواب میدهند: خوب به جاش چیکار کنم. بعد دوباره خندهام میگیرد. میگوید: خندهی مسخره میکنی؟ لبم را جمع میکنم. اگر دختر بودم. جلوی مانتوام هم باز بود و لباس زیرم هم از روی مانتوی روشن و نازک معلوم بود، گشت ارشاد اینقدر مهربان برخورد نمیکرد. بالاخره ول میکند و به عنوان آخرین نصیحت دوباره میفرماید: کمتر بکش. آقا کمتر بکش. حیف این هیکل و جوونیت نیست؟ به شکمم نگاه میکنم. دلش به چی خوش است.
بند بعدترم - دو روز متوالی که رفتم پارک دو خانم متوالی هم، متاهل و به قول پدر بزرگ مرحومم، نا منظم، آمدهاند و نشستهاند کنارم. هر دوتا حلقه توی دستشان نبود ولی تا بخواهی چیزهای مختلف در جاهای مختلفشان ردیف شده بود. یکی بعد از مدتی دخترش پیدا شد و بعد مامانش. خلخال پا خیلی سک س ی است. آن یکی اینقدر پیدایش شد و گفت حالش بد است. احساس میکرد گرما زده شده است ولی تقریبا شب شده بود. گفت شوهرم دارد میآید دنبالم. بعد هم گفت که هفتهی دیگر همین موقع اذان ماه رمضان است. مردم دین و ایمانشان ضعیف شده است. مثل آدمی که جلوی روی شما دست دراز کرده باشد و یک قاچ هندوانه از دیگری را بخواهد بردارد. بعد چشم ناظری ببیند که بهش زل زده است. او هم پشیمان شده و بگوید: مردم این روزها دزد شدن اصلا حلال و حروم سرشون نمیشه. اما دیروزی خجالتی بود. جزوهاش را آورده بود. فعالیتش ترکیبی بود از خواندن جزوه، وایبر بازی، جواب دادن تلفن و بی قراری به دنبال اینکه دخترش را بپاید. همینکه مادرش آمد خجالتش به اوج رسید. دختر کوچولوی مامانیاش را برد پارک واقعی. بدانید و آگاه باشید که پارک که تویش ادمها مینشینند و زل میزنند به گذشته یا اینده، پارک واقعی نیست. پارک واقعی جایی است که شما وسایل بازی داشته باشید.
واقعا چرا باید آموزش زبان خارجی مثلا زبان انگلیسی به دانش آموزان ابتدایی که امید من به شما دبستانی ها ست، ممنوع باشد؟
شاید دلایل احتمالی این حرف اینطوری باشد:
الف- دانش آموزان مجهز به زبان کفار میشوند و با توجه به گسترش رسانه قادر خواهند بود بخشی از حملات Fword به صفحهی فوتبالیستها، هنرمندان ایرانی، ناشران برگزیدهی نمایشگاه کتاب، وزرای خارجه، تورم، ویکی پدیا و غیره را به عهده بگیرند که این یک جور آبرو ریزی برای آموزش و پروش خواهد بود.
ب- دانش آموزان ابتدایی با تسلط به زبان بیگانه، خارجی و گاهی لاتین خواهند توانست در سنین پایینتری، اقدام به مهاجرت به کشورهای خوشحالتر و خوش آب و هوا تر بنمایند که این زمینه را برای جبران خسارت توسط فرزندخواندههای افغانی و پاکستانی به جای قبلیها، فراهم خواهد آورد که بازهم مسالهی زبان فارسی و لزوم آموزش هر چه بیشتر آن در سنین پایین به کودکان را در برخواهد داشت.
ج- دانش آموز ابتدایی بدون تبلت و استفاده از زبان انگلیسی در استفاده از این وسیله خواهد ماند. بنابراین نامبرده پس از مدتی خسته شده و با هدایت مراجع ذیصلاح به آغوش خانواده و درس و مشقش باز خواهد گشت.
د- دانش آموز ابتدایی بهتر است برای تقویت ریشههای خودش در داخل تلاش کند تا برود سراغ استفاده از شبکههای اجتماعی ضاله و با پسرخالهی خارج نشین و از بیخ خارجی خودش چت زبان بیگانه، تلاوت بفرماید.
ه- طفل ابتدایی اصلا فردا خواست زن بگیرد، باید به زبان مادری خودش و آنچه که از قوم مهاجر در تهران موجود است مسلط باشد نه آنکه در آینده ممکن است احتمالا به دردش بخورد.
و- هر گونه کاشت، داشت و برداشت زبان لاتین – نه زبان انگلیسی در وزارت عریض و طویل آموزش و پروش- برای دانش آموزان مقطع ابتدایی ممنوع و از مصادیق بارز کودک آزاری به حساب میآید.
اسید مست
شب بود. ماه پشت ابر بود. امین و اکرم (اعظم سابق) ماه و ستاره ها را نمی دیدند. از خدا خواستند. باد ابرها را کنار زد. بی کلک. اکرم گفت: به به ! ادامه مطلب ...
سردر جدید دانشگاه تهران از این به بعد یک حدیث دارد: پنج هزارتومانی تبدیل به پنجاه تومانی سابق شده است.
همه رفتن کسی بالا سرم نیست – کودک متقلب سر جلسهی امتحان دارد اینها را با خودش می گوید ولی این دردی از دردهای شب عید و ترافیک بد موقع را درمان نمی کند. همین به موقع آمدن و رفتن تنها رهاوردی از زندگی روزمره بود که خودمان بلد بودیم ولی حالا این هم یادمان رفته و دل به دریای ترافیک می سپاریم.
بند بعدی:
به صفحهی خوابگردی در ویکی پدیا سری میزنم. روحیهی طنز ایرانی باعث میشود خوابگردی هم که به نظر خیلی جدی و مصیبت ساز است، شبیه جوکهای سید کریم، معکوس به عکسی از مردی که است که در حین خوابگردی دارد توی یخچال به قول یعقوبی می بیست و پنجد- 25
اصلا ول کنیم برویم یک جایی مثل همان برج میلاد و یا دیگر مراکز فرهنگی، کمی هم – خوش به حال تکه سنگ- بخوانیم.
ولی نه فایده ندارد باید یک جور ترانهی جدیدتر، منطبق با نیازهای جامعه بخوانیم.
- مثلا کی از پشت لباستو میبنده؟
: نه لباس ملت در جدید مثل کلاه ملت در قدیم است.
- یعنی چی؟
- یعنی زیاد نمیشه بهش دست زد. نه میشه برداشت نه میشه گذاشت. لباس آن هم از پشت هنوز سوژهی هالیوود برای نشان دادن تباهی خانوادهها و در کل مصداق کامل بی وفایی است.
- بی وفایی را ولش.
بند بعدی : رول آپ: roll up
به پولدارترین مرد عالم یعنی، دوباره بیلگیتس- پیشنهاد میشود جهت هرگونه عدد سازی سریع برای کلیهی کارمندان اداره جات، این تابع برای کاربردهای متنوع و احتمالی آن و به عنوان محبوبترین تابع اکسل، به مجموعهی فرمولهای اکسل اضافه نماید. اینگلیزی زعیف بنده را ببخشید:
:
Dear Mr.windows for ever man,
please add some cute Function to excel 2016 To Roll Up any number a fagging mankind
could handle his or her time shit and other shits of reports
sincerely your for ever windows copier ,
یک زمانی فروشگاههای دو هزار تومانی به سبک همان 99 سنتیهای آمریکایی در جای جای میهن اسلامی دایر شده بود. الان این بیزنس کاملا در دست مافیای مترو است که ... نه هنوز هم چیزی بیشتر از یک خودتراش که اصولا خودش هیچ کاری انجام نمی دهد مگر اینکه موقع گشتن توی یک کشوی شلوغ توی دست و بال و مخصوصا ناخن انگشتها گیر کند. انگشتهایی زحمت کش که شب هنگام موقع برگشتن از سرکار کار تراژدی – فانتزی خرید از دست فروش مترو را هم انجام میدهند.
ولی هنوز جای امیدواری برای خریدهای دو هزار تومانی هست:
خریدن عصبانیت یک متصدی خیابانی که خودش راستهای را به جای شهرداری میچرخاند.
چهار نخ سیگار خوب برای بچههای خوب که تصمیم دارند سیگار خیلی لایت بکشند ولو اینکه چیپسها هم چنین هوای سالمی از تهران و حومه را در خودشان ندارند.
خریدن روزنامههای زیر قابلمهای هنوز زیر 2000 تومان است.
پرداخت دستمزد کفاش برای چسب زدن کفی کفش
سوزن نخ کن دائمی منزل که بعد از مدتی نیاز به آموزش مجدد استفاده از آن به شدت نزد پدر خانواده در تلاش برای موجه جلوه دادن خریدهایش، احساس می شود.
یک ساعت پارکینگ الکی برای پارک من الکی خوش
یک بسته دستمال کاغذی غیر مرطوب
دو عدد و خرده ای نان بربری که از کنار کنجدها عبور کرده باشند.
ولی هر چه هست بهتر از هیچی شده است.
اینستاگرام بچه های پولدار تهران سوژه ی خبرها شده است. از بی بی سی تا عصر ایران سعی کرده اند درباره اش بنویسند و نکته این است که امروز واشنگتن پست هم ازش نوشت. خدای من. این باعث شد بروم ببینم داستان چیست. در این باره یک سایت پیدا کردم که اجازه می دهد توی اینستاگرام را بگردید. جستجوی اینستاگرام هر چقدر واقعی یا خیالی باشد، استریم استفاده شده برای سایت جالب است. تمام جهانیانی که از اینستاگرام استفاده می کنند را پشت هم دارد نشان می دهد. مثل سایتهایی که استریم تولید مقاله در ویکی پدیا را دارند. در هر لحظه در دنیا کی عاشق کی شده و عکسش را گذاشته است. کی رفته است مهمانی. کی از توی سفر دارد عکس اینستاگرامی اش را بار گذاری می کند. یک بازی جالب هم دارد.
شما می توانید این استریم اینستاگرامی را کلیک کنید تا به صورت آن تاپ، عکس مورد نظر را واضح ببینید. عکس ها به همره توضیحات. همین حالا دو نفر توی ویلای تابستانی خودشان از لبنان عکس گذاشتند. یک دختر عکس پاهایش را درست اول پاییز و روی برگهای یک جایی که قدم می زده گذاشته است. یک جای دیگر دنیا همین حالا اینستاگرام یکی با عکسی از بالای یک ساحل دریا، در روز، به روز رسانی می شود و جای دیگری از دنیا شب تصویر متن جمله ی حکیمانه ای را که کسی خوشش آمده، آخرین فعالیت روز یک آدم دیگر است. واقعا زمان و یا مکان با سابق بر اینها خیلی فرق دارد. هر چیزی که هر کسی هوس کرده است. بدون توجه به روز، شب و مکان جغرافیایی اش، فقط و فقط در صورتی که عکس باشد، مجاز است هزاران و یا میلیونها بار، موتیفهای گم شده ی انسانی را تکرار کند. سانسوری در کار نیست. هر کسی می تواند بی مزه ترین نوع زندگی را با عکس انواع خوردنیهای دوست داشتنی و آرام بخش خودش تجربه کند. تجربه خودش یک عکس بزرگ و دست نیافتنی از دنیای سابق است. دنیایی که شبکه های اجتماعی در آن رنگ و معنایی نداشتند. ما ترسیده ایم. ما از بزرگترین تجربه های بشری به یک دلیل ساده محرومیم. چند سال از هزاران سال تجربه های بشری را با تصویرهایی که توی بصل النخاع آدم امکان نصب دارند، عوض کرده ایم. امتحان کنید ببینید تمام حرفهایی که درباره ی بازخوانی سریع تجربه های بشری می شنوید، مزخرفاتی است که آدمیزاد می تواند توی چند ثانیه gif animation لذت یک فیلم بلند سینمایی را تجربه کند. با دیدن عکس یک خانواده، تمام آنچه به احاطه ی این معنا و احضار آن مربوط است را لمس کند و رستگار شود. احضار تجربه ها از جنس تجربه ی فراوان شبکه های اجتماعی، خنده دار ترین و افراطی ترین نوع تجربه است. امروز خبری دیدم درباره ی اروپایی ها که هر روز نگران تجربه ی زیاد شبکه های اجتماعی هستند. مثل قبل تر ها که نگران تحصیلات دانشگاهی فراوان بودند. ما کجا هستیم خدا عالم است. صاحب نظران حوزه های مدیریت در این گونه موارد لازم است آنالیز شکاف و بلافاصله بعد از آن آنالیز حساسیت را انجام دهند
پ.ن: تبلیغ خانواده توی آمریکا می تواند آدمها را به تشکیل خانواده ترغیب نماید ولی توی ایران فقط ک و ن جوانان میهن را که دستشان از نخیل کوتاه است، می سوزاند. یاد حرفی قدیمی افتادم: سرمایه دار بد است ولی سرمایه چیز خوبی است!
1- حاج آقا تهرانی از اقامت 9 سال در آمریکا و کانادا خاطره گفته و خبر گذاری ها هم نقل قول کرده اند: دخترها و زنهای کانادا و آمریکا آرایش نمی کنند و پیرزن ها به توصیه ی روان پزشک عمل می کنند.
وقتی محدودیت رسمی در وجه و کفین متمرکز شده باشد، شما خواهید دید که تمرکز زیبایی در این ناحیه افزایش پیدا خواهد نمود. ولی جدای از بحث، همیشه یک حاج آقای محترمی از بزرگان دیر خاطره ها یادش می آید.
2- آقا ما هر چی این اخبار و فیلمهای لذت بخش داعش را تعقیب نمی کنیم نمی شود عصر جمعه و در حال عرضه ی گناهانمان شبکه خبر فیلم شلاق زدن و سربریدن داعش را پخش نکند و جماعتی را غافلگیر نکند.
3- امروز دریافتم اینقدر آدم مثبتی هستم که حتی پیتزای مختلط هم نمی خورم.
4- کمپین آب یخ در ایران با محدودیتهای آب بازی به تعارض برخواسته است. برای حل این معضل باید چه کرد؟
بهترین خوراک برای سایتها و مجلات زرد به شکل بسته ی فرهنگی : KIQ کی کیو دعوت کرده به زودی در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.
5- در دولت روحانی و یا شاید هم دولت بعد"دو حرف اول" نام و فامیلی مفاسد اقتصادی و دار و دسته اش معرفی خواهد شد. خواهشمند است حتی الامکان منتظر باشید.
6- واحد مفاسد اقتصادی توانسته است واحدهای ارزی جدیدی علاوه بر تخلف 22 میلیارد دلاری، بله میلیارد و تخلف 650 میلیون یورویی، کشف نماید. این واحد به زودی از - افغانی- به عنوان واحد جدید تخلفات اقتصادی رونمایی خواهد نمود.
7- خدا را شکر جمشید مشایخی در این حرکت - جنبش سطل یخ - شرکت نفرمودند و الا به هر روی اولین کشته ی این جنبش را به جای می گذاشتند.
طرح جامع از همان دانه ی فلفلی است که برای سرزمینهای دیگر خال مهرویان به نظر می آید. طرح جامع یعنی ما نمی توانیم ولی علاقه مندیم به کشور داری. این طرح جامع می تواند طرح جامع مسکن، طرح جامع کنترل موالید، طرح جامع مالیاتی، طرح جامع شهرسازی و خیلی از این طرح های جامع یعنی ما یک محیط مناسبی برای کشت انواع میکروبهای ممکن ایجاد نماییم. مثلا حاج آقا فلان بتواند بدون دخالت در جزئیات و تفضیلات در همان طرح جامع شهری منویاتش را دخالت بدهد. طرح جامع به همین مختوم نیست.
مثلا زمانی که از طرح جامع صحبت می شود به صراحت معلوم است که قرار نیست و یا نمی توان پروژه را در سطح ملی و به صورت بازگشت ناپذیر و پایدار اجرا نمود. برای همین برای ماستمالی اساسی و از آنجایی که باید داشته باشیم ها فراوان تر از خود زندگی و پروژه ها شده اند طرح جامع، یک وسیله مثل توپهای سنگینی است که هر از چند گاهی بدون دقت خاصی در عرصه ی جنگ شلیک می کرده اند، عمل می کنند. طرح جامع وقتی شلیک می کند هم سواران خودی و هم سمت مقابل را می ترساند، حتی در برخی از موارد این طرح ها امکان ضربه زدن و کشته و زخمی کردن خودی ها را نیز فراوان دارد. چرا که یکی از بزرگان و دوستان توصیه اکید داشتند که هر جا کار کردی بکن ولی توی هیچ نوع طرح ملی مشغول نشو.مدل طرح جامع چگونه است؟
یکی از اساتید با نفوذ در حاکمیت دولتی قصد دارد اندیشه های خود را درست یا غلط به پیش ببرد ولی قرارش بر این نیست که خودش هزینه ای بابت انجام کار بپردازد و قول تلویزیون، کار آفرینی نماید. به همین دلیل در قدم اول نیاز به حمایت فراوان دولت برای انجام ایده ی نوینش دارد. این استاد معمولا دارای قدرت چانه زنی بین سازمانی است. یعنی مثلا در پیشنهاد - پروپوژال - یک طرح که بهتر است در این مورد خاص بگوییم RFP طرح سعی می نماید چیزی را به عنوان طرح جامع معرفی نماید که همه ی سازمانهای درگیر سلام و علیک با او بتوانند به عنوان ذینفع، از مزایای انجام و اجرا و مهمترین بخش آن - نام نیک و باقیات الصالحات انجام چنین طرح جامعی بهره ببرند. برای همین اساتید مدیریتی که می توانند خان نعمتی برای طرح جامع را در حد فاصلبین دو یا چند سازمان پهن نمایند، خواهند توانست بیشترین تاثیر را در خلق الله یا مردم یا ملت و غیره ایفا نمایند. به همین سیاق بسیاری از نوچه های سازمانی این اساتید برای گرفتن زیر پروژه ها و خرده طرح هایی که از دل طرح جامع در آمده اند، یک پای خود را بر تراس این سازمان و پای دیگر را بر تراس آن اداره می گذارند و همزمان دو شغل دارند تا در یک سازمان پروژه ی کوچکی را تعریف نمایند تا در سازمان هدف این پروژه را خود به دست خویشتن اجرا نمایند. این افراد و خرده مدیران در این سطوح شعاری دائمی دارند: کم بخور همیشه بخور.
بدین روی شما نمی توانید از اصالت خانوادگی، وجه ی شرعی و مذهبی، قداست و معنویت انباشته در آستین و هزار مجاهدتی که ایشان در بین زمین و آسمان میان سازمانهای مختلف انجام می دهند، روی بگردانید و چنین مدیرانی که بعدها مدیران لایق طرح جامع فلان خواهند شد را نادیده بگیرید.
دسته ی دیگری از خرده مدیران سازمانی و مشاورین محترم ایشان هستند که کاملا از برند و سطح سواد متفاوتی برخوردارند. این مدیران خوش پوش و حتی برند پوشانی هستند که در اعترافات خود به سختی قسم می خورند از نواده های قجری و از جنس ایرانی اصیل اش هستند و دکتری مدیریتشان را در خارج از مرزهای ایران پر گهر گرفته اند. به همین روی اندیشه های جدیدی را از نحوه ی نوشیدن چای در سازمانهای ایرانی تا تصمیم گیری برای نصب و عزل مدیران میانی را به صورت free lance مشاوره می دهند. یک جور دلسوزانه و بالاغیرتا وطن خواهانه به دنبال تغییرات بنیادین هستند.
شاید این طرح جامع که گفتیم آنقدر برایتان آشنا باشد که توضیح بیشتری نیاز نداشته باشد. شاید شما هم مثل بنده در فیس بوک افراد آنقدر مشاور فریلنس در سازمانها دیده اید و اینقدر دست و دلتان ریخته که دیگر به هیچ طرح جامعی دلخوش ندارید ولی تصور بنمایید اگر طرح جامع نباشد هیچ روزنامه ای تیتری درست و حسابی نخواهد زد و این بی تیتر بودن و بدون طرح جامع زیستن در نهایت مخرب آحاد جامعه خواهد بود.
مترو نوشت، یک جور نوشته بود که به عنوان تاملات سر صبح مورد استفاده قرار می گرفت و از قلم افتاد:
1- ما هزار بار عرض کردیم، برای صدا زدن پرسنل پیمان مرد، اکبر آقا دوست دخترت کارت داره، توزیع شیفت و غیره از بلند گو استفاده نکنید. ولی حالا همینه که هست. پس لااقل برای اتاق فرمان عزیز یک میز صدا تهیه بفرمایید تا وسط آهنگ یک fade in , fade out ملایم برای قطع و وصل آهنگ داشته باشند
2- برخی ایستگاه ها دقیقا شبیه امامزاده ها هستند که صبح به صبح خادم های پیمان مرد در حال دستمال کشیدن به همه جاش هستند. نمی دانم به خاطر مذهبی بودن بافت این طور ایستگاه هاست یا چی؟ مثلاایستگاه شهدا3- از بچگی ترساندن از لولو به عنوان یک ترس دم خروسی- حضرت عباسی محسوب می شد که این موضوع تا آخرین دقیقه ای که در خاک میهن و به صورت عمودی تشریف دارید برقرار است. نمونه اش همین پلیس فتا، سر کوچه است که دقیقا رفتارشان مثل دوستداران شاغل در بخش زنده، همانطور پویا و فعال است. مجموعه ای از نگهبان و راننده وانت و موتوری و خیلی دیگر از دوستان را که ما رصد کرده ایم و البته بقیه ی زحمت کشان که هنوز ندیده ایم و علاقه مند به دیدن این دوستان نیستیم. یک جور خشونت در رفتار و طور آژانش گرفتن و جلسه رفتنشان هست که نشان از این موضوع دارد، ما وقتی پیر شدیم هم یک پلیس پیر کش هست.
4- تهران همین یکی دو روز هواش خوب است. این چنین است که باید از استحقاقی خود استفاده نموده و هر چه زودتر فکر مسافرت باشیم.
5- روز زن آنقدر مهم است که تنها تاثیرش نیش زدن اول قیمتها در سال 93 است. این روز قطعا خواب را از سر ما در درجه ی اول می پراند و در قدم بعدی بازاریهای نازنین را مجاب به افزایش قیمت کلید خورده در سال 93 می نماید.
6- عصر جمعه همه ی رفقای قدیمی - شهید آوینی - را دعوت کرده اند توی تلویزیون به شکل مناظره، رفقا الان یک دل نیستند یکی یمین است و یکی یسار. بعد قصد دارند بگویند اگر آوینی بود چه می کرد. بعد تمام آرزوهای ذهنی میسر نشده شان را می ریزند توی دل برنامه، از آرزوهایی که هر سال قبل از 22 بهمن یادشان می آید. تا آنهایی که توی کافه ای در ونکوور بهش خندیده اند.
شاید با خودتان بگویید این نیز یکی دیگر از مدهای دنیاست که این روزها نصیب ماشده است. اما به نظر میرسد اسمها تکلیف دنیا را معلوم میکنند. به ما یادآوری میکنند هر محتوا و مفهومی به کجا مربوط است. برچسبها روی مفاهیم قبلی، نشان از شخصی سازی، تعبیر و کاربردی نمودن مفاهیم دارند.
به عنوان تعبیر مقدماتی و به نظر مراجعی که این گونه شهرها را در تمام دنیا راه اندازی نمودهاند، شاید تعریف خلاصه شدهاش این باشد:
شهری که با استفاده از فناوری اطلاعات بتواند از منابع موجود، رفاه و حقوق شهروندی بیشتری برای شهروندانش فراهم آورد.
البته در تعریف ویکی پدیایی آن میتوان این عبارت را که به فضای آکادمیک تعریفها نزدیکتر است دید:
یک شهر زمانی – هوشمند- است که سرمایه گذاری بر روی منابع انسانی و سرمایههای اجتماعی، حمل و نقل و ارتباطات برپایه فناوری اطلاعات(ICT) به منظور توسعه اقتصادی پایدار و کیفیت زندگی بهتر به واسطهی به کارگیری هوشمندانه منابع طبیعی در آن اتفاق بیفتد.
فیلمی درباره مفهوم شهر هوشمند :
شهر هوشمند توسط ۶ شاخص استاندارد در دنیا اندازه گیری و رتبه بندی میشود:
۱- اقتصاد هوشمندSmart Economy:
2- حمل و نقل هوشمند Smart Mobility :
3- محیط زیست هوشمند Smart Environment:
4- شهروند هوشمند Smart Citizen :
5- زندگی هوشمند : Smart Living
6- دولت هوشمند یا حاکمیت هوشمندSmart Governance :
به نظر میرسد از این تعریف میشود، نتایج زیادی گرفت. اما در ابتدا یک لم مهم را برای یادآوری خدمتتان مطرح مینمایم.
اول باید درباره دیدگاه معمارها و شهرسازها، دو رویکرد کلی را خدمت شما ارائه کنیم:
۱- نگاه مردم سالار
۲- نگار معمار-شهرساز سالار
به نظر میرسد، دیدگاه شهر هوشمند ریشه در نگاه مردمسالاری در شهرسازی و معماری دارد که بعدها به طور مفصل به آن پرداخته خواهد شد.
اما بخش بزرگی از شرکتها و موسسات تحقیقاتی وصد البته دولتهایی که درگیر هوشمند سازی در عرصه طراحی شهری بودهاند، طراحی شهری مردم سالار، به معنی مفصل آن، به فناوری اطلاعات به عنوان یکی از اهرمهای مهم در دستیابی به مفهوم شهرسازی مردم سالار، مینگرد.
اما ما در مباحث قصد داریم با رویکرد فناوری اطلاعات، به سبک اجرایی شدهی این مفهوم در دنیا، به شهر هوشمند نزدیک شویم.
چرا فناوری اطلاعات یکی از پایههای مهم توسعه شهری در دنیاست؟
فناوری اطلاعات در مقایسه با بقیهی فناوریهای دنیا خواصی دارد که آنرا از دیگر فناوریهای مانند فناوری تجاری متمایز میکند. البته باید بگوییم که قصد ما در این مجال مقایسه مبانی تکنولوژی به شکل علمی صرف نیست. بلکه مواردی که در اینجا مطرح میکنیم، کاملا بر اساس مشاهدات فن سالاران- technologist – ها از اثر فناوری اطلاعات بر دنیای کسب و کار و به طور ویژه توسعه شهری است:
فناوری اطلاعات به درک بهتر صاحبان کسب و کار و به معنی ویژهتر آن، توسعه دهندگان شهری، کمک غیر قابل انکار نمودهاست.
به طور خلاصه، در نظر بگیرید که در دنیای امروز اطلاعات خام، به تنهایی ارزش آفرین نیست. فناوری اطلاعات به نوعی، مولد دانش مورد نیاز بنگاهها و از جمله تمام مراجع درگیر در توسعه شهری است. فناوری اطلاعات با استفاده از ابزارهای خود در زمینههای متنوع درگیر در توسعه شهری، از سطوح حاکمیتی تا سطوح پایین اجرایی، میتواند دادههای خام را به شکل تجربیات و درسهای آموخته و آماده تحلیل در اختیار به کار گیرندگان آن قرار بدهد. دانش، معجون تجربه و علم، در دنیای امروز بزرگترین دستاورد خود را در به کار گیری فناوری اطلاعات به عنوان، مهمترین و موثرترین و نزدیکترین ابزار شناخته شده توسط بشر، یافته است. در قسمتهای آینده بیشتر در رابطه با معانی و اصطلاحات و تعبیرات بیان شده تا به حال، گفتگو خواهیم نمود.
پ.ن: این سایت تلاش جمعی بنده و دوستان در راه موضوعی در مدیریت شهری به نام شهر هوشمند است.