خانهی آدمهای کم درآمد همیشه شلوغ است.اگر پدر خانواده بیکار یا ماموریتی باشد همینطوری است. همیشه یک چیزی زیر چکش دارد درست میشود. یا اهالی خانه دارند با صدای بلند هیجان فوتبال را قورت میدهند. حتی بچههایشان هم همیشه باید یا یک چیزی بلمبانند و یا توی کوچه بازی و سر و صدا کنند. عصبانیت نقش دیوار اتاق است. حتی ممکن است هم پیالهها هم دیگر را در یک خانه اجارهای قراضه پیدا کرده باشند. اکبر آقا خونمون یه واحد خالی داره.
صاب خونه دنبال مستاجره بلند شو زن و بچت رو وردار بیار پیش ما. بعد هر شب قرارشان را میگذارند توی یکی از واحدها. منقلی باشند که هیچ وقت همدیگر را رها نمیکنند. اما الکلیهای بیچاره خیلی هویت ندارند. کسی را نمیتوان به راحتی پیدا کرد که روزی دوبار نوشیده باشد و توی خیابان یاسر بساط مغازهی پیزوریاش ولو باشد. شکم گنده، مهارت و حوصلهی زیاد در تعمیرات قراضههایی که به درد هیچ کسی نمیخورد، گاهی کراواتی کوتاه و مسخره که فقط نشان میدهد هنوز دوست دارند رژیم دیگری باشد. شکمهای از زیر سینه قلمبه که قطعا یکی از افتخاراتشان بوده ولی این افتخار بعدها مایهی تمسخر دوست و آشنا و بیشتر همسرشان بوده است. حواس پرتی سر صبح برای اینکه همسر گرامی بارها بهشان گفته است چرا این لباس بور را پوشیده و طرف اصلا حالیاش نبوده است. زندگی رواقی، که ریشهها و خاطرههایش در گذشتههای آسفالتتری گذشته است. حتی گاهی قبل از اینکه به خانه برسند سعی میکنند در یک جایی زیر یک بتهی شمشاد توی فضای سبز متروک بین راه ادرار کنند. با اینکار به نظرشان هنوز باید حال بهتری پیدا کرد ولی افسوس که دیگر نمیشود و دیگر آن خوشی را ندارند. یک جور ضربان قلب متفاوت با زندگی آدمهای دیگر. طوری که هر کسی میتواند این تفاوت را ببیند ولی آنرا در یک قالب دیگر بیان میکند. این اصغر رودیدی؟ مرتیکه کار و بار درست و حسابی نداره. همیشه شلخته داره میگرده. پیرهن قهوهای بود. با شلوار طوسی چرک. زنش لباسشو نمیشوره؟ سالی یه بار هم مغازهاشو تمیز نمیکنه. مردک حتی ریشش رو هم هیچ وقت درست نمیزنه. فقط یه بار سیزده به در دیدم مثل آدم اصلاح کرده بود.