هاهاها. یک اصل توی قصهها هست که وقتی شما اتفاقی واقعی برایتان میافتد نمیتوانید حتی آنرا توی فیلمها ببینید. چند وقت پیش مطلبی دربارهی بازداشت شدن ماه ها قبل از انتخابات نوشته بودم با عنوان برنامه ماهوارهای با سردیس خیام. امروز تصادفی دیدم توی یک مطلب همان دختری که ازش اسم برده بودم آنجا حضور داشت و حیف از آن ماجرا. به هر روی وقتی هنوز هم تشریف دارند اشکالی ندارد که صوفی باده بیاورد و حالش را ببرد. ایشان در بین 30 زن برتر تکنولوژیک دنیا، یکی از سه زنی است که اصلا ایرانی هستند. جالب و مباهات انگیز بود. بدین مناسبت ما میخواهیم متین دو هنجره الزاما توی تمام موزیکهایش با دو هنجرهاش نخواند و بگذارد یکی ازموتورها خاموش باشند تا استراحت کافی بنماید تا ببینیم چه خاکی به سرمان بریزیم.
ها. هادی. هادی نماند چون گرفتار چیزهای دیگری شد. مثلا رفت سراغ درس خواندن. یک مدت نخواند و عوض خدمت رفت توی یک شرکت امریه گرفت. دوباره ول کنش نبود. از هزارجایش زد بیرون که برود دکتری بخواند. توی تلفنهایش به وضوح میگفت ما آدمهای افسردهای هستیم. همینها را باخنده و شوخیهای مفعولی میگفت. شوخیهای مفعولی یعنی تمام بخش خوشمزه و شیرینی که میلیونها نفر از ایرانیها روزانه به زبان میآورند. اینکه دنیا ترتیبشان را داده است و اینها در کمال تواضع و خشوع طلب این را دارند که گیتها را بیشتر کنند و فاعلها را زیادتر بنمایند. وقتی افسرده و بیحال میشوم بیشتر خوابم میگیرد. خواب از آن جهت خوب است که تا سر امتحان از درد و رنج و انتظار از بین رفتن خوشیها و امتیازاتی که میتوانستی داشته باشی ولی توی امتحان از دستشان دادی، دوام دارد. یک درد کوچ نوک سرنگی که میشود امتحان دادن. بعد کرختی پیش می آید. دیگر هر طور هم که امتحان میدهی، درد و انتظار برای درد وجود ندارد. راحتی و رهایی، خوردن و خوابیدن و آن کار دیگر است و تمام. چشمها خسته است. باد روی موهای سینهات میدود و بعد هر چقدر فکر میکنی نمیدانی کی بود که برایت قهرمان بود و چقدر به نظرت قوی و ارزشمند بود و الان چرا یک دست به وسعت هزاران کیلومتر خاک ایران، سراب است و کویر صاف لم یزرع و لا یشاء.
خیلی از اوقات خانمها به سادگی از آقایان و یا همان همسر گرامی سوال میکنند تا سوء تفاهمات عمیقتر و عمیقتر بشود. از این رو برخی از این جوابهای احتمالی آقایان را آوردهایم:
1- بابات یه چکی داشت باس نقد میشد، رفته بودم کمک کنم نقد بشه
ادامه مطلب ...اسید مست
شب بود. ماه پشت ابر بود. امین و اکرم (اعظم سابق) ماه و ستاره ها را نمی دیدند. از خدا خواستند. باد ابرها را کنار زد. بی کلک. اکرم گفت: به به ! ادامه مطلب ...
انسان سالم -
به روزگار ما آدمها خیلی توی کار هم موش میدوانند. نه این حواشی را ولش کن. این روزها موشها و آدمها خیلی شبیه هم شدهاند. زندگیشان فقط خوردن و سیر نشدن و جویدن شده است. تا چشم کار میکند در حال جویدن هستند. از تله موش هم بی خبرند. راه رفت و آمدهاشان هم ترجیح میدهند با هم تداخلی نداشته باشد. این طوری بهتر طعمه پیدا میکنند. طعمههایی برای جویدن صرف تا دندانهایشان بیشتر رشد نکند و مزاحم سلامتیشان نباشد.اگر خیلی معقول شدند، پنیر میخورند. تا چشم کار میکند، خدا را شکر.
هویت با پیش شماره 0935: فیزیک برای بانوان دم در
ادامه مطلب ...
فیلم لامپ 100 وات محسن تنابنده اخیرا در حال تیزر پراکنی است
1- برزخ زمانی است که دقیقا نمی توان در مورد موضوعی خندید یا گریه کرد. موضوع لامپ 100 وات الان اینقدر معروف و مشهور شده است که فیلم سازها توانسته اند از شهرت و اعتبار چنین اسمی، بار دیگر برای خودشان کلاهی تهیه کنند.
مدیونید اگر فکر کنید مسئولین به غیر از راه اندازی شبکههای اجتماعی همسریابی – جفت جویی، امکانات دیگری برای اطفاء حریق داشته باشند.
2- معماری معاصر توی ساختمانهای دولتی ایران به نظر میرسد حقهی بزرگی باشد. معمار محترم جنس را چسبانده و این بار مسئولین ساختمان گمرک – ولی عصر نزدیک زرتشت – را با ساختن یک حجم مکعب مستطیل، کارتونی، دود خور کرده است. معماری سر صبر و سلیقه یعنی شما ساختمانی بسازید که مانند جیمبو – هواپیمای کارتنی- به شکل اغراق شدهای انباشته و در حال ترکیدن باشد. بدین روی این نوع از معماری، توانسته است به کسب و کار این سازمان محترم، که حاصل آن چیزی جز انباشت سرمایههای خلق الله نیست، مرتبط باشد.
3- نرگس، اسم گلی است که اصلا و ابدا و مخصوصا بعد از آن معاشقهی طولانی خوانندهی مردمی، آقای افتخاری، با او، ازش گریزان بودم ولی به هر حال یک روز خودش یک دسته گرفت دستش و آمد و دیدار میسر شد. نرگس خوشبو است و شاید آن روز به نظرم خیلی ملایم رسید. پیر مردی هم توی اتوبوس کنار ما ایستاده بود. اول بو میکشید ولی موفق نمیشد. طاقت نیاورد و دستم را گرفت و برد بالا زیر بینیاش. بو کشید و گفت:
- شما بوش رو متوجه میشید؟ من خیلی بوش رو نمیشنوم.
گفتم: آره. نرگس خیلی ملایمه. مثل کاراکترهای فیلمها به نرگس نگاه کردم و درست توی چشمهای سیاهش خودم را رها کردم. خندیدم. به ایستگاه بعدی امان نداد و گفت: خدا تو همینه. بقیهی حرفا همش شر و وره.
1- خواهشمندم این روزها به دلیل مشغله ی زیاد، وقتی سیب می خورید، تخمهایش را میل نفرمایید. چون به باور قدیمی ها در شکمتان اژدها سبز نمی شود. دلیلش هم این است که تخم این همه چیز را خوردیم و هیچ اتفاقی نیفتاد جز دل درد. اصلا هر موضوعی از نوع نهی از منکر محل بحث بی پایان است.
2- کودک خود را قبل از آموزش فوتوشاپ، قیمت بیاموزید. مثلا به طور واقعی بداند پدرش از نسل عباس ابن فرناس نیست و خیلی سخت می تواند از بین ماشینهای توی ترافیک بپرد بیرون یا اینکه مادرش هیچ وقت آنقدر نابغه نبوده است ولی حقش نیست با مدرک فوق لیسانس توی خانه بماند.
3- هواشناسی گفته بود دیروز باران می آید. ولی خبری نبود. ما هم دیگر قرار نیست همدیگر را ببینیم. آسمان تهران هم همچنان خالی می بندد.
4- لذت آبگوشت چرب و چیلی که همیشه ثابت بوده است ولی به گفته ی سایتهای خبری لذت عفو پای چوبه دار به عنوان لذتهای اخیر این مرز پرگهر شناسایی و ثبت شده است.
5- سالها قبل مصاحبه ای از همین مرحوم سیمین بهبهانی خواندم که: جرمم این است که عاشقانه گفته ام. بدین ترتیب مادر عاشقانه های ایرونی به رحمت ایزدی رفت. خدایش بیامرزد.
6- علاوه بر آبگوشت چرب و چیلی و عفو پای چوبه ی دار، اخبار داعش هم پر ملات به نظر می رسد. به همین روی راویان اخبار و طوطیان نقل آثار گفته اند: داعش فلان قدر زن ایزدی را گرفته و می فروشد. خوب حالا کی این زنها را می خرد؟ یعنی خریدار چرا توی اخبار نیست؟ به نظرم این اخبار رسا نیست.
7- وزیر علوم یعنی جناب فرجی دانا هم به جرم همکاری با اخراجی ها و فتنه گران از استیضاح شد. اما سوال این است که با رفتن فرجی دانا فتنه و فتنه گری و اصولا فتانه بودن از بین ما رخت خواهد بست؟ آیا تولید علم بر خلاف دوره ی کامران دانشجو، به صورت دستی و پیش پا افتاده ای ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا تولیدات دانشگاه صنعتی شریف باز هم مدال فیلدز خواهند گرفت.
8 - این روزها مجلس خاطره و خطابه درباره ی برنده شدن مدال فیلدز - معادل نوبل در ریاضیات- توسط مریم میرزاخانی داغ است. مثلا یکی از شبکه ها هم کلاس دبیرستان- آی لاو یو پی ام سی- و معلم دبیرستان مریم میرزاخانی آمده بودند تا وسط معرفی کتاب آقای معلم، از مریم میرزاخانی هم حرف بزنند. ما هم خاطره ی خودمان را نقل کنیم که توی درس فیزیک 3 با ایشان و رویا بهشتی زواره که الان فقط رویا بهشتی هستند، هم کلاس بودیم. البته ایشان خیلی با نمک و ریزه میزه و همچنین سرخوش و بگو بخند بودند که امیدواریم هر جا هستند موفق باشند. نکته ی مهمی که از آن روزگار یادم مانده- dialing to the past- آهان، این است که قبل از کنکور مصاحبه های این دوستان را از توی مجله چیده بودم و بارها خواندم. از اینکه دیدم بابایش ناظم مدرسه بود. یک آدم نابغه از طبقه ی متوسط. البته لازم به ذکر است که این طبقه دیگر وجود خارجی ندارد. به هر روی عده ای هم می توانند از محیط شخمی دانشگاه نیز قسر در بروند.
9- یک خانمی هست مال یک آقای مجری بوده که فقط باهاش می رفته صدا و سیما و می آمده. آماده ی ازدواج. در حد نو
سوژه ی نخ نما و هزار تکرار چه خوبیهایی می تواند داشته باشد؟
شاید اولین و سریعترین پاسخ به این سوال ایجاد نگاه متفاوت، برداشت متفاوت و زیبایی دوچندان بیرون کشیدن باشد.
اما این حرفها در عمل فیلمی را دست و پا کرده است که ذاتا یک جور توهین به زندگی روستایی تلقی می شود. کاراکترهایی که اصلا و ابدا نمی توانند در فیلمهای روستایی-rural- درست بنشینند و بازی قابل باور ارائه کنند. یک جور فانتزی غمناک از فیلمهای معاصر درست می کند. باید هیاتی بنشینند و زرشک طلایی هایی طولانی از فیلمهای روز سینمای ایران ردیف کنند تا برای آیندگان این دوره از سینمای ایران مثال آکادمیک و کلاس درسی پیدا کند.
فرهاد آییش با همایون ارشادی سر میز قهوه خانه روبازی حرف می زنند. به حق متن از نسخه ی آمریکایی ترجمه شده و کمی تحقیق ویکی پدیایی درباره ی زندگی روستایی انجام شده است. برای همین دیالوگها به راحتی قابل ترجمه به زبان اصلی در محاوره های بومی مردمان آمریکاست.
در جاهای متعدد بازی ضعیف خانم افشار و مصطفی زمانی مشکل جدی متن را دو چندان کرده است. حتی خوشمزه بازیهای کاراکتر قالبی - ارسطو- احمد مهران فر- نیز کمکی به نزول لحظه به لحظه ی فیلم تا انتها ننموده است.
به نظر مخاطب این جور فیلمها دو دسته اند: افرادی که به خاطر سرما و گرمای زمستان و تابستان، به جای مراکز خرید سینما را انتخاب می کنند. دخترهای نوجوان و پسرهای در حال بلوغی که شیفته ی چهره های برافروخته در سینما هستند و البته به نظر می رسد هر دو گروه دست خالی به خانه ها و زندگی واقعی و یا فانتزی خود باز می گردند و به یاد خواهند داشت که این فیلم هیچ کدام از این دو را برایشان به ارمغان نیاورد.
زمستان باید آبرودار باشد.
برف حسابی ببارد
تا سلاح سرد پرندههای نر بومی
از چشم ماده های مهاجر که تخمشان
را هم آخر پاییز برای شمارش جاگذاشتهاند،
مخفی کند.
اینطوری پرندههای افسرده
حتما در اولین روزهای زمستان باهم خواب زمستانی می کنند.
1- یلدا فرار کن
از این شب روسپی پرور بترس
بلند شو و از ویترین آسودههای شب زندهدار
به عشق بلندترین روز سال فرار کن
برای یک دقیقه روز باش
لطفا برای صبح، عجول باش
3- حیف که سقف دل کوتاه است و طاق تو بلند،
فقط یک پیامبر میتواند متولد شود تا بشکنی و پایین بریزی،
غیر از آن هم که آرزوی کودکان است و آخرین پیامبر هم آمده و رفته است.
پ.ن.:
دیشب به همه میکروبها اعلان عمومی کردم که بیرون! همه شدند سرطان و حتماً دسته جمعی و بصورت یک غده عمل می کنند!
ایرانی گری و تعارف در فضای مجازی بزرگتر و مساوی دنیای واقعی وجود دارد.
به نظر این نفرین یا آرزوی فلان شاعر عزیز بود که گفته بودند کاش آدمی خانه اش را ... سرزمینش را... به همین سادگی شدیم خانه به دوش، بعداز آن هم شدیم نسل جدید. دوش پهن دیگر شاخی نیست.
برای کنفرانس های مختلف سعی میشود بر و باریکترها جهت رفت و آمد بین صندلیهای هواپیما و کنفرانس انتخاب شوند، کسی که بشود دور و بر استاد بودن آدمها بگردد و گوش بگذارد لای سبیل کسی و نجوایش را حسابی گوش کند.
اما حساب ماهی ها جداست. بر و باریک بودنشان مثل بی سبیل بودن و بی حافظه بودنشان اصلا توی لیگ برتر بحث نمی شود.
کاش می شد از مرده ها شکایت کرد. نه اینکه مجاز نباشد چون اصلا اینجا هر کار غیر فیزیکی دارد مجاز می شود. بماند. می رفتم از سهراب سپهری رسما شکایت می کردم. شکایت می کردم که باعث شده یک عده ای به هوای او همه که شده این هوا شیشه های نازک تنهایی داشته باشند. طوری هم پشت این شیشه های بایستند که حتی باد روزانه هم بهشان نرسد و از این سهمیه محروم باشند. اینطوری شده است که خیلی ها به هوای همان گذشته مانده اند
باید اتفاق افتاده باشد. باید یک روزی از تاریخ یک دانشمندی مثلا بعد از اقلیدس بیاید و این هندسه را به جمع قبلی ها اضافه کرده باشد.
یعنی بر خلاف روزگار یونانیها که همیشه کمال گرا بودند و دایره و کره را خیلی دوست داشتند، یک کسی با توجه به شرایط بازار و نوسانات ارزش آدمها، بایستی هندسه ای درست کرده باشد با لبه های تیز، دایره هایی که به مثلثها تسلیم می شوند. مثلثهایی که دایره های توی تنگنای یک زاویه ی حاده گیر می اندازند و حتی شده با وعده ی یک عمود ناقابل از هر نقطه ای که شد، جلوی سیل خواسته های دایره های بیچاره را می گیرند. دایره هایی که دارند توی زاویه ی حاده پنچر می شوند. دایره هایی که با نبودن زاویه ی حاده هم خیلی حالشان خوب نمی شود و امید برگشت ندارند.
هندسه را همه از کودکی و غریزی زیر سر خود دارند. وقتی ما همه خوابین روی یک هندسه ی خواب سر گذاشته ایم. یا یک متکا و یا رسما تنی با هندسه ای خاص. هندسه ی منحنی این آدمها تاریخچه ی بزرگی دارد که ما بدون هیچ دغدغه ای همیشه می توانیم از آن هیجان زده شویم.
هادی چه تهرانی شده است
صبح که نمی روی برای کار
آدمهای زیادی را می بینی که به دنبال حفره ها روزشان را شروع می کنند
آدمهایی هم هستند که زیاد همه چیز را با همین حفره هایشان تامین می کنند
آدمهایی که در قفس حقیرشان خوشبختند
ادمهایی بی دردسر آدم بودن
قابل هر چیزی که پیش آمد بعد از خوردن و نوشیدن و خفتن
آدمهایی خفت بار هادی جان
هادی جان تهران شهر هزار حفره است
دریغ که این حفره ها نور هم ندارد و عده ی زیادی فقط آنرا می جویند
شاید همین نکبت را بشود با تن دیگری قسمت کنند
هادی جان نگو از بودن که ما نیستیم
روزگار اسکرین سیور زیبایی است که آفتابش را صبح به صبح به حالت مسخره ای روی بامهای شهر پهن می کند
هادی جان
1. Just like an experienced hunter try to hunt good subjects while educating, and get rid of old beliefs at once.
2. A habitude makes our hand more and more skilful, but intellect makes us insufficient.
3. As long as your perception is in contrary to my beliefs, you will not comprehend my rationalities. You must be the victims of the same zeal and lovelorn.
4. Meditation is like planting a tree. It bears fruit late, but you can always be sure of its fruitfulness.
5. Heaven is always where the knowledge is.
6. The worst retribution for a teacher is, when his students remain his disciples all their lives.
7. One should always yearn to experience major difficulties from the bottom of his heart.
8. It's better for one not to know a bout some thing than to know a little a bout many things. It's better to be a fool with our own knowledge than to be counted wise with others, perception and beliefs.
9. One could do any thing he has to. And when some one says "I couldn't " it means that he doesn't want to use his will power.
10. You never climb the mountain of truth in vain, either you climb up higher today or you foster your faculties to go up higher tomorrow.
11. Desiring is a noble purpose and the tool for reaching it, is a mark of genius.
12. He who lives like children, and doesn't worry for his provision and doesn't consider what his behavior mean, will remain a child.
13. For the prosperity of individual and the society, struggle laziness must become a public duty.
14. Work is the spinal core of life.
15. To live a good quality life, you should keep yourself above the mediocrity of living. So learn how to climb up while looking down.
16. The more one can strand on his own feet, the less the others will try to lead him.
17. A noble spirit is not the one who can desire exalted lovelorn, but id the one who rarely flies up in the air lives freely with transparency.
18. It is a fact that, spirit prefers to descend where the patients and the afflicted people are.
19. The exalted spirit pays respect to oneself.
20. Virtue rewards those with happiness and prosperity that only have faith in their own attainments.
21. The victorious doesn't belief in luck.
22. Every single fruit of your virtue just like a star will dim but yet their rays radiate and traverse along the astronomical road, so are the rays of your righteous acts, they traverse along even if your actions have been done long time a go. Thus, the consequence of your actions will remain and glitter even if it's been forgotten.
23. Are you the one who watches life to pass by or the one who takes action or the one who quits and withdraws?
24. Not all kinds of gold shine, the most brilliant shininess belongs to the purest metals.
25. Mastership is obtained one doesn’t hesitate or blunder in time of taking action.
26. When you have resolved to do some thing shut the doors to hesitations and doubts.
27. Human being is a creature that should tame himself.
28. Talking too much a bout yourself, is a definite sign of hiding your character.
29. We are not the wasted product and leavings of humanity. Still, highly possible that we could transform the mankind and establish a new era.
30. People make themselves exhausted with every thing but comprehension and perception.
31. The one, who questions the genuineness of things, is the only that can create transformation.
32. Continual tranquility is wearisome. Some times storms are needed too.
33. Those who speak loudly a bout the importance of their existences for humanity are dishonest and have weak conscience, when it comes to fulfilling their public and civil duties.
34. The most apparent sign of humiliation is, when some one thinks that everybody is a tool for reaching his or her goal or when he denies a human being down from the roots all together.
35. The human being is the most ferocious creature that exist in the nature.