ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خیلی از اوقات خانمها به سادگی از آقایان و یا همان همسر گرامی سوال میکنند تا سوء تفاهمات عمیقتر و عمیقتر بشود. از این رو برخی از این جوابهای احتمالی آقایان را آوردهایم:
1- بابات یه چکی داشت باس نقد میشد، رفته بودم کمک کنم نقد بشه
2- داداشت زنگ زده بود تصادف کرده بود بیمه نداشت رفتم طرف برگه بیمهی منو بکنه
3- مادرت میخواست خالهات رو سورپرایز کنه. رفته بودیم براش تبلت بخریم. آره. دقیقا خاله حمیده رو میگم. چشمش یه کم ضعیفه همین و الا همیشه میتونه از تبلت بهتر از جوونها استفاده کنه.
4- ندا دخترخالم داره برای کارشناسی میخونه. رفته بودم خونشون. تو که میدونی پا به ماهه نمیشد خودش بیاد اینجا. چیه؟ زن پا به ماه کنکور نداره؟ نه خوب شوهرش که عصری نیومده بود.
5- این محمودی سالی یه بار مهمونی میده. این دفعه گفت من که مدیر شدم دوتاش میکنم. یه دونه کمه. چیه مگه؟ حالا بدون محمودی نمیشه رفته ویلاشون شمال؟ ما هم رفته بودیم شمال. اینقدر معذب بودم. همش تو فکر تو بودم عزیزم. هر پیچ جاده اینطوری گذشت. همش تو فکرم می اومد این دفعه با هم بیایم کجاها واستیم چی بخوریم؟
6- مهران مدیری دوست داشت این بار یه سریال درباره ی آدمهای واقعی بسازه. نیاز به یک سری گونه های موفق اجتماعی داشت. ما هم رفتیم باهامون مصاحبه کرد یه کم تا نیمه شب طول کشید.
7- سمنو پزون شرکت بود رفتیم داشتیم سمنو هم می زدیم. می دونی عزیزم که اگه نمی رفتم رییسمون لج می کرد ممکن بود همین عیدی رو بعد از اردیبهشت پرداخت کنه. سمنو؟ سمنوش خیلی تیره شده بود ترسیدم خوشت نیاد نیاوردم گذاشتم همون شرکت.
8- نمی خواستم ریا بشه ولی سه تا از همکلاسیهای دانشگاه به عنون بچه های نمونه ی اخلاقی معرفی شده بودن. بچه ها هم داشتن توی مهمونی خیلی خیلی ساده ای از ما تجلیل می کردن.
9- باورت نمیشه ولی جدیدا رفتم یه کار سوم پیدا کردم. خانوم می رم این نمایشگاه های ماشین، ماشینهای جدید رو از لحاظ کابین و راحتی و امکانات داخلیش تا این وقت شب تست می زنم قراره ماه بعد تور دور اروپامون شروع بشه باهاشون برم نمایندگی اصلی ماشینها، اونجا براشون تست بزنیم.
10- یکی از مدیران شما زنگ زد برای درس بچه اش رفته بودم رفع اشکال. دیدم اگر نرم دردسر میشه برات. به هر حال خونشون خیلی توی کوه بود، دیر شد تا بیام. چقدر بچه اش خنگ و لوس بود خانم.
11- این باجناق مون این دفعه ازم پرسید تا حالا بازی کامپیوتری کردم. منم راستش رو گفتم که اصلا و ابدا. بعد بهم گفت خیلی برای تست بازی جدیدشون که شرکت نوشته مساعد هستم. این قدر گفت مساعد که مجبور شدم بمونم توی شرکتشون براش بازی تست کنم. حوصله ی دعوای دو تا خواهر رو نداشتم عزیزم.
12- نمی دونم این برادر گرامی چرا موقع خونه خریدن اینقدر فکر نکرده بود. تا همین حالا داشتیم زنگ می زدیم آگهی های مختلف خونه و می رفتیم می دیدیم یخچال در به در (ساید بای ساید) از در خونه رد میشه یا نه. چون می خوان برن یه خونه دیگه. گفته کسی هم تو فامیل خبردار نشه. عزیزم تو مطمئن ترین آدم فامیلی که دارم بهت می گم قربونت.
13- این پسره داوود امروز نیومده بود اداره. اوضاع بدی بود. من دیگه خودم مجبور شدم هی برم بانک و بعدشم بیمه و کلی اداره رفتم که کار خودم مونده بود. دیگه نشستم تا این وقتی به کارام برسم که روزای دیگه اینقدر مصیبت نکشیم. عزیزم هیچ وقت آرزو نمی کنم کاش شرکت ما بودی. واقعا همینجا که هستی کویته. ما واقعا توی اردوگاه کار اجباری هم اینطوری ندیدیم به خدا.
14- میدونی جدیدا باید هم بریم معاینه پزشکی الکترونیکی. برای بیمه تکمیلی های شرکت. نمی دونم اسم بیمش چیه. یعنی یادم نمونده ولی فقط می گم این اداهایی که در می آرن آدم رو از زن و زندگی می ندازه. معاینه ی الکترونیکی. نشسته بودیم تو یه اتاقک مث اینا که توش عکس اتوماتیک می گیرن. بعد هر روز یه شرکت میره ما هم مجبور شدیم دونه دونه همه ی بچه های شرکت بریم بشینیم توش تا آزمایشمون انجام بشه. حتی بعضی آزمایشها دو مرحله ای بود. منم که تازه امروز تب داشتم. دور اول زد خطای معاینه مجبور شدم دوباره برم تو دستگاه بشینم. همون دکتر قدیمی ها چشون بود مگه؟ واقعا این همه دکتر بیکار. آره قربونت برم. ما واقعا شانس آوردیم رفتیم سرکار.
باز هم ملکه ی ریاضیات دنیا مریم میرزا خانی که از شگفتی سازهای سال بود.