هدف از مصاحبهی حاضر ایجاد انگیزههای تحصیلی و کاری برای افراد در زمینههایی است که MBA خوانده ها عموما درآن درگیر هستند، میباشد. مخاطبان کتاب دسته افراد زیر را تشکیل می دهند:
الف- علاقهمندان به شرکت در دورههای MBA
ب- دانشجویان در حال تحصیل در این رشته
ج- فارغالتحصیلان این رشته که ممکن است قصد ادامه تحصیل در ایران و یا خارج از کشور را داشته باشند.
1- در ابتدا خود را معرفی بفرمایید. تحصیلات و گرایش خود را به همراه شغل کنونی خود بفرمایید.
اول برق شریف خواندم. بعد رفتم سراغ MBA شریف با گرایش IT و سپس یک master of MBA در دانشگاه کویینز گذراندم. الان هم دانشجوی دکترای دانشگاه کویینز در زمینهی IT هستم.
2- از چه زمانی با MBA آشنا شدید؟علاقه مندی شما به این رشته چگونه شکل گرفت؟
زمانی که برق بودم به شکل پاره وقت کار میکردم. رشتهام را دوست داشتم. مثلا آن موقع میکروپروسسوری طراحی میکردیم. به مشکل برمیخوردیم. ساعتهایی را با مشکل دست و پنجه نرم میکردیم و بالاخره مشکل برطرف میشد. ولی احساس میکردم که نمیتوانم به این کار به شکل بلند مدت فکر کنم. احساس میکردم که با این شکل خیلی نمیتوانم راضی باشم. همان وقتها هم کتابی از دکتر الوانی که مبانی مدیریت را آموزش میداد خواندم. یادم هست که روحیهام این بود که مقالههای اجتماعی بخوانم. به شخصه آدم ریزبینی شده بودم. قضاوت میکردم. احساس میکردم عمق را رها کنم و لی فاکتورهای اجتماعی را ببینم. پدرم صنایع خواندهاند و مرا تشویق میکردند صنایع بخوانم که مخالف بودم. دنبال چیزی بودم که فقط در زمینههای بهینه سازی به آدم ابزار ندهد بلکه راه حل جامعی برای دغدغههایم باشد. MBA برای من همچین معنایی داشت. برای افرادی طراحی شده بود که رشتهای خواندهاند و حالا میخواهند در زمینهی همان رشتهشان مهارتهایی را تکمیل کنند. مثلا کسی پزشکی خوانده، تاریخ خوانده میرود MBA میخواند و برمی گردد به همان فضای کسب و کار. من هم با اینکه به فرض finance بازار بهتری داشت و یا برای کسی که برق خوانده و ریاضیات به نسبت خوبی دارد مزیت داشت، سعی کردم IT بخوانم و برگردم به فضای کسب و کارم. به هر حال به نظر بنده صنایع به برق بی ارتباط بود. برای من صنایع به نظر management optimization به نظر میرسید. ولی همانطور که گفتم MBA مناسب کسانی بود که شغلی را به اندازهی حداقل 2-3 سالی تجربه کردهاند. به عنوان مثال دایی بنده که سن و سالی دارد سالهاست که در اینجا طبابت کرده و همین چند وقت پیش برای اینکه در شرف مدیریت بیمارستانی بود دورهای از MBA را گذرانید تا مهارتهای کاری اش را در زمینهی مورد نظر افزایش دهد. البته تمام اینها جزو تجربیات شخصی بنده است.
3- خواندن MBA را برای چه گروههایی مناسب میدانید؟ مدیران با 2- 3 سال سابقه؟ افرادی که تحصیلات مهندسی را در ایران گذراندهاند؟ دیگر رشته ها و ... ؟
به نظر کسانی که زیاد دنبال مد نباشند چون این روش در بلند مدت پاسخگو نیست. کسانی باشند که حداقل 2-3 سالی را تجربهداشته باشند تا به عنوان مثال بتوانند اصول رفتار سازمانی را درک کنند. در تمام دنیا جاهایی که معتبر باشند این شرایط را به عنوان شرایط پذیرش به همراه دارند. مثلا اسیر بعضی حرفها نشوند که فردی که mba خوانده لزوما حقوقهای فضایی میگیرد. به طور کلی این نباشد که خوبیهای این رشته را underestimate کند. باید حساب کند که به فرض اگر قرار است در حوزهای کار کند و این حوزه ورشکسته و راکد شود آیا مهارتهای تکنیکی لازم را برای ادامهی کار و زندگیاش تامین خواهد کرد؟
کسانی که باید MBA بخوانند به نظر بنده سه دستهاند: اول آنهایی هستند که که میخواهند کارآفرین باشند یعنی بخواهند کسب و کار خودشان را راه بیاندازند. روحیهشان این چنینی باشد. نخواهند کارمند باشند. دوم کسانی که دنبال کار سازمانی مانند مشاوره و یا مدریت و اینها باشند. سوم آدمهایی که مثل بنده نخواهند صرفا یک آدم تکنیکال باشند.
و اما کسانی هم هستند که به نظر بنده نباید در گیر خواندن این رشته بشوند. به عنوان نمونه آدمهایی که بخواهند از مهندسی فرار کنند. مثلا من سه تا از دوستان را میشناسم که بعد از کارشناسی در رشتههای برق و مکانیک و متالوژی، رفتهاند MBA خواندهاند و بعدش احساس کردهاند برایشان به حد کافی عمیق نبوده و چیزی را که جستجو میکردهاند نیافتهاند. برای همین بدون اینکه در زمینههای مدیریتی مشغول شوند به کار خودشان بازگشتهاند و دوتاشان در رشتهی خودشان PHD شدهاند.
4- مشکلات کسی که در ایرانMBA می خواند، مانند دغدغههای شغلی، گرفتن پذیرش از کشوری دیگر، تامین هزینههای تحصیلی، کنار گذاشتن رشته ای که قبلا در دورهی لیسانس خواندهاید را چگونه پشت سر گذاشتهاید؟
برای بنده اینطور اتفاق افتاد که MBA خواندن برایم یک سکوی پرتاب بود. برای بعضیها هم میتواند همینطور راهی برای مهاجرت باشد. کسی که MBA میخواند به شکل پیش فرض قرار نیست که PHD بگیرد. من هم برنامهام همین بود. آن موقع هم به صورت پاره وقت کار مشاوره می کردم. اما در بین خواندنم اتفاق افتاد رسیدم به جایی که خواستم دکترا بخوانم. کار فکری و تئوریک بکنم. در همین دورهی ما کسانی بودند که در یک دورهی 50-60 نفری با صرف هزینه های زیادی بین 60 تا 70 هزار دلار، 7-8 نفری کاملا فضایشان عوض شده و رفتهاند PHD بخوانند. ببینید به عنوان مثال فردی که MBA خوانده به طور کلی میداند که با بالا بردن reward و ایجاد انگیزه، بهرهوری زیاد میشود. اما کسی که به شکل عمیقتری به بحث علاقهمند است می رود در این زمینه دکترا میگیرد و مثلا میفهمد لزوما این اتفاق نمیافتد. یعنی به جای اینکه از نتایج آماده در کار استفاده نماید، میرود در فضای تحقیق و یافتههای خودش را تحصیل میکند.
اما دانشگاههای اینجا اغلب ایران را نمیشناسند. محققان مدیریت ایران را نمیشناسند. البته این سالها به علت افزایش تقاضاها و پذیرفته شدن بخشی از افراد در این زمینه میتوان دید که کم و بیش با بعضی از دانشگاههای ایران آشنا شدهاندو دید مثبتی پیدا کردهاند. به نظرم کسانی که میخواهند پذیرش بگیرند باید زمان مناسبی برای نوشتن Application های خود صرف کنند. یادم هست که سرباز بودم و نصف روزم صرف میشد. متاهل هم بودم و بایستی کار میکردم. به هر صورت زمان کمی برای زبان خواندن صرف کردم. و نمرهام خیلی خوب نبود. بخش verbal در امتحان GRE را رفتم سر جلسه و همه را با C پر کردم و آمدم بیرون.
به نظرم باید برای نوشتن sop خیلی دقت داشته باشند. شاید نمرهی GRE و تافل خیلی دست خود آدم نباشد ولی SOP کاملا در حیطهی اختیار آدم است. یادم هست که 100 – 120 ساعت روی SOP خودم وقت گذاشتم. حدود 15-16 تای اول را که داییام بهم مشاوره میداد بدون اینکه به بررسی زبان و اینها برسد دور ریختم. خودم برای جاهایی که Apply کردم از 10 -12 جایی که Apply کردم فقط دو جا توانستم پذیرش بگیرم. به دوستان هم همیشه میگویم برای گرفتن پذیرش یک منحنی نرمال داشته باشند. ننشینند یک لیست از 20 دانشگاه برتر را بگذراند جلوی خودشان و از بالا به پایین انتخاب کنند. دوتا دانشگاه عالی و دوتا دانشگاه به عنوان کمترین درنظر بگیرند. دانشگاههای دیگری را می خواهند apply نمایند، بایستی در اندازه ی متوسط تواناییهاشان باشد. حتما هم سعی کنند به دلیل مشکلات ویزا گرفتن از توزیع کشورهای مختلف استفاده نمایند. اگر حتما در دانشگاه خوبی در ایران درس نخوانده اید. سعی کنید از نقاط قوی تر استفاده کنید. مثلا معدل خوب خود را بنویسیدو یا طوری Sop تان را بنویسید که نشان بدهد ذهن ساخت یافتهای دارید. و یا حتی آدم سخت کوشی هستید ولی نمی توانید خوب امتحان بدهید. استادی که این sop ها را بررسی میکند قرار نیست فقط با شما یک پایان نامهی خوب بسازد. قرار است به عنوان مثال از شما فردی را بسازد که اگر مثلا دکترا میخواند محقق خوبی باشد. مثلا در هم دورهایهای ما کسی بوده که 5 سال در دروهی PHD درس خوانده و در یک جایی تصمیم به انصراف گرفته است. به طور خلاصه فرد باید یک پورتفویی از موقعیتهای دانشگاهی تهیه کند تا بتواند نتیجهی لازم را بگیرد.
5- با توجه به اینکه اغلب افراد در ایران، زمانی مشغول به تحصیل MBA میشوند که سابقهی آنچنانی در فضای کسب و کار ندارند، خیلی تمایل و جدیت به انجام کار در زمان تحصیل دارند. این دوره برای شما چگونه سپری شد؟ به طور مشخص در هنگام تحصیل چه کارهایی انجام دادید؟
من درزمان تحصیل به شکل پاره وقت کار میکردم. در بازار ایران خطرات زیادی موجود است. به عنوان مثال خواندن MBA به نحوی توقعات کارفرماها را بالا میبرد. یادم هست یک همکلاسی داشتیم توی سال اول MBA که هیچ سابقهای حتی مانند بنده به شکل پاره وقت هم نداشت ولی میگفت میروم یک شرکتی و به ایشان مشاوره میدهم. برای من عجیب بود که کارفرمای ایشان شاید به اندازهی عدد وزنش سابقهی کار در این رشته را دارد، چطور میتواند ازشان مشاوره بگیرد. در نمونهای دیگر مدیری بهم گفت که – ببخشید- فرد MBA خوانده است و مینشیند جلوی آدم – ببخشید – دهن گشادی میکند و پول گزافی میگیرد و میرود. یعنی فارغ التحصیل این رشته باید بتواند یک چیزی در حد یک خط موضوع بگیرد و بعد از مدت معقولی با 5 صفحه راهکار برگردد. گزارشی نوشته باشد که executive report تلقی بشود. این جور کار تحویل دادن خیلی خوب است نه اینکه ترم اول مشاوره بدهد.
6- به نظر شما بهترین روش کار چگونه است؟
اما به نظر من مهم ترین فاکتورها و مشخصات یک فردی که MBA خوانده مربوط به اثربخشی است که به نظر من به درون افراد مربوط می شود و اهمیت بالاتری هم دارد ولی به طور کلی موارد زیر به نظر مهم میرسند:
1- تعهد: به نظرم اولین و مهم ترین نکته به دادن خروجی مفید است. این مفید بودن به راحتی توسط خود فرد فهمیده می شود - خیلی ها از حربه "خوب تعریف نشدن کار" به عنوان بهانه ای برای فرار از مسوولیت خروجی بهره می برند-این امر مستلزم جدایی علایق از کار است. ممکن است فرد همیشه از کارش خوشش نیاید. منظورم این است که کلیت کارش را دوست دارد اما لزوما همیشه از جزییات کار لذت نمی برد ولی به خاطر تعهد و پشتکار هر طور شده کار را جمع می کند.
2- ارتباطات: مطمئن نیستم اما به نظر میرسد که مهارت ارتباطات ذات یک درس خواندهی MBA خوب است و این کمک می کند که ایده هایش پخته شود. در این حال به بقیه هم بهتر و سریع تر بفهماند. این مهارت شامل نوشتن خوب، ارائهی مطلب خوب، به کارگیری اشکال و نمودار، توانایی جزیی شدن در عین برداشت سریع کلی و ارتباط دائمی با مدیر را شامل می شود.
3- آگاه و متخصص: راحت بگویم که "توپر" بودن فاکتور متمایز کننده است که شامل داشتن سرنخ های علمی، مقاله خوانی زیاد، گوگل و کتاب خانه و نهایتا حرص به خواندن گزارش های خوب است.
4- انضباط
5- ممکن است فرد خیلی باهوش نباشد اما حتما پشتکار لازم دارد. بعضی وقت ها ممکن است که چهار ساعت هم جست و جو کنید و چیزی گیر نیاورید ولی کار زمانی راه می افتد که این روحیه را داشته باشید که سوزنتان به کار گیر کند و آن قدر پایش بنشینید تا بلاخره نتیجه را گیر بیاورید.
6- نوآوری: این یکی بیش تر ذاتی است ولی به زور یک کارهایی می شود بهترش کرد حالا یا خودمان باید خودمان را مجبور کنیم و یا بقیه اینکار را بکنند.
ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.