تاریخچه تقریبا همه چیز این بار درباره ی تاریخچه ی میل ندارم است. این عبارت را که از غرض جمله نیز هست می توانید روزمره زیاد بشنوید. میل ندارم چیزی نیست که مربوط به غذا باشد:
1- ظریفی را شاید گفتند که بیا و کشتی ما در شط شراب انداز. به نظر قرار بود صواب شود و ایشان مدیر کل یکی از ادارت سازمان بنادر و کشتیرانی بشود. اما ایشان با آینده نگاری و دور اندیشی مخصوص دهه 90 شمسی فرمودند: میل ندارم. تذکره به همین قطره ختم نیست.
در ادامه، موری نیست بر زمین که این میل ندارم نشنیده باشد و جویی نیست که چنین مناعت طبعی را به بستر نبرده باشد. فی المجلس در شیخ ابرو بر نکشیده هر کوی رود و فرهیخته طوری، روایت خود را حکایت کند که ذن آن میرود از این سعهی صدر، ماهی در آب جوشان کباب شود و عنبر بر جای بسوزد. سالها بعد این نکته بر ضعیفان شنونده آشکار نمود که این شط آخرش غیر قابل پخش است.2- معدههای اسید سوخته با سبد کالا هیچگاه پی غیر از رمضان نیست. دلمان ماه رمضان میخواهد محض گرسنگی و درون خالی از طعامی که کلی معرفت بارکنیم و همینطور دور هم حاذقترین مردم دنیا باشیم. اینطوری است که در جواب هر نوع سبدی خواهم گفت: میل ندارم.
3- حکیمی را گفتند که بیا تمام وقت برویم بابک زنجانی بشویم چرا که این یکی اصلا شوخی بردار نیست و تا چشم کار میکند قهرمان ملی است حتی پشت قالی فیلمهای سینمایی را هم کنار بزنی نوشتهاست : بز حکیم الوزرای سورینت. حکیم در جواب گفت: نیامد در برم جانانم امشب / نیامد آرزوی جانم امشب / کجایی ای امید زندگانی/ بیا زین زندگی برهانم امشب. حاضران جمله در این رقاقت ذهن و قلب عرض کردند: ای حکیم! میل نداریم.
4- عزرائیل علیه السلام در یک از ملوک عجم میگشت و از حریم هوایی آن بیرون نتوانست شد. وسعت نظر و مشغلت البصرش در این سرای پر جوهر باعث دوری از ماموریت خویش افتادش. رو به درگاه الهی گذاشت و گفت: بار الها من این قوم بدین رنگ و بدین دوری از مرگ چنان یافتم که تازه جفت جداشده ماهیای در آب دیدم. زین سبب badge خود را تحویل داد. بار اله فرمود: اصلا قرار بر نشد نداشتیم. عرض کرد: میل ندارم!
1- سایت محترم تابناک اخیرا یک دستی در زنده کردن تاریخچه همه چیز پیدا کرده اند. بدین معنی که یک - نظر سنجی گذاشته اند و خواسته اند مشکلات فرهنگی ما مرتفع بشود. به نظر تاریخچه چنین تحولی به دوره کودکی ما بر می گردد. هیچ وقت پرسیده اید چرا - میکی موشه یا میکی جناب موس حتی قبل از زمانی که موش ها یار دائمی کامپیوتر بشوند، دچار مشکلات نکبت بار فرهنگی بوده و همیشه در هر جایی اقدام به برپایی و راه اندازی - دیت- می نموده است؟
اما این روزها که - نیازمند تحول اساسی - هستیم، لازم است گروهی از دوستان خود جوش، با حفظ سمت خواستار ایجاد روابط مشترک ما و میکی موشه باشند. در این رابطه خود ایشان ضمن عذر خواهی ازرفتارهای غیر موقر، نا موجه و هویت دائما مخفی ایشان در بین کودکان ایرانی و علی الخصوص لباس همیشه قرمز نامزد محترمشان، اعلام امیدواری و خوشحالی نموده اند که پدر زن گرامی بعد از اصرار و پایداری و ذکر - نامزدمو بدید برم- های فراوان بالاخره تصمیم به سر و سامان دادن اوضاع نموده اندو. ایشان تاکید کرد: به جهت تحولات اساسی ماه عسل را تهران خواهیم بود.
2- رییس سازمان همیشگی سنجش این بار هم اعلام فرمودند ما در زمینه کنکور سراری نیاز مند تحول اساسی هستیم. ایشان دوباره با تاکید بر مواضع چند دهه ای خود اعلام فرمودند: برای تحول اساسی در زمینه آزمونهای ورودی دانشگاه ها دو رویکرد اساسی در نظر گرفته ایم:
الف- تحویل و تحول اساسی آزمون ورودی کارشناسی به آزمون دکتری در سراسر کشور
ب- تعامل با شرکتهای پیشرو در زمینه تولید کیک و کلوچه مانند شیرین عمل - به جهت به روز رسانی نیم چاشت و چاشت آزمونهای کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری
3- به جهت سرعت پیشرفت فناوری و ازینا... قسمت زیادی از درس نخوان ها و هیچ چیز نخوانهای محترم، این روزها به طرز عظیمی به تبلت خوانی - خواندن متن و آواز با لوح کامپیوتر نما- روی آورده اند. بعدش هم که کاغذ غیر فست فودی - باقلوایی هم حسابی گران شده و تازه این اواخر انجمن سبز و سفر ایران هم از قطع بی رویه درختها در سطح شهر و حومه خبر داده است. به همین مناسب مدیر اتحادیه روزنامه فروشان تصمیم به تحول اساسی گرفته و قرار است تمام روزنامه ها را به شکل تبلتی به فروش رسانند. سخنگوی این اتحادیه در ادامه اعلام نمود: در این زمینه با ناشران بزرگ رایزنی هایی صورت گرفته و قرار است تمام آثار جدید تولستوی و داستایوفسکی به عنوان طرح پایلوت کتاب در تبلت با جلد رنگی تبلت به دست مخاطبان همیشه تشنه برسد. ایشان در جواب سوال خبر نگاری در زمینه تشنگی اعلام فرمودند: تشنگی جوانان با تبکتاب به میزان بیشتری از موکا و دیگر نوشیدنیهای مجاز بر طرف خواهد شد. حتی در این زمینه و برای فرهنگ سازی بیشتر از برنامه عمو پورنگ کمک بیشتری خواهیم گرفت.
مراسم تبلت گردانی - محرم امسال
در ادامه مدیر سازمان صنعت- هنر- زیبا سازی اعلام فرمود: جوانان نیاز به ست فرهنگی مناسب دارند و ما نمی توانیم وجود پائولو کوئیلو را بر دوش غول فرهنگی مان تحمل نماییم.
4- سازمان برون سپاری- اصل 44 خصوصی سازی- سابق اعلام نمود ما برای برون سپاریهای بیشتر نیاز به سوخت بیشتری داریم. به همین مناسبت خبرنگار ما یک توک پا تشریف برده و سهمیه های سوخت سازمانی را بررسی نموده اند. نامبرده بعد از کنکاش بسیار به این نتیجه رسیده اند که فوتبال ما در کم ارتفاع ترین ناحیه از توزیع سوخت سازمانی قرار دارد که بعد از یک تحول اساسی به طور اتوماتیک و بر اساس شیب زمین دچار بیشترین سوخت گرفتگی در بین نهدهای فرهنگی - ورزشی و غیر از آن شده است. در این زمینه هنوز هیچ اقدام اساسی لازم نیست.
1- مدیر باز گشایی دانشگاه ها گفت: ما امسال دانشگاه ها را یک ربع مانده به سال تحصیلی باز می کنیم.
معاون سنگ نوردی دانشگاه شهید بهشتی سابق گفت: ما امسال زمستان سختی خواهیم داشت، برای همین قصد داریم 5 دقیقه زودتر از یک ربع مانده به سال تحصیلی دانشگاه ها را باز کنیم.
مشاور فرهنگی ورزشی وزیر کلیه ی علوم گفت: من امسال ساعتم را یک ربع زودتر تنظیم کرده ام. برای همین هم همیشه زنم وقتی ساعت می پرسد و بهش می گویم : هفت او دوباره می گوید یک ربع به هفت.
ادامه مطلب ...
بخشهای دیگر تاریخچه تقریبا همه چیز: بخش اول - بخش دوم -بخش چهارم
1- از یک زمانی دیگر زن گرفتن شبیه خارج رفتن آن روزهای قدیمی خیلی عجیب غریب و پیچیده شد. برای همین هم یکی یک قسم به لاستیکی پسرشان داده اند تا ثابت شود: جمع پدرهای بالفعل و بالقوه در طول تاریخ ایران از مشروطه تا پژوهشکده رویان- خواستید این یکی را آینده بگیرید- ثابت است. برای همین حکایت اول این شکلی است:
از صفحه ی پادکست های 360 درجه بشنوید
ادامه مطلب ...
یکی از اصول اولیهی برقراری ارتباط موفقیت آمیز و هماهنگی ذهنی آدمها در دیار غربت و البته اینجا در بین جوانهای ایرانی مسالهی استفاده از give me five در زمان درست آن است. به نظر چنین تاریخچهای میتواند برای این عبارت وجود داشته باشد. تا سرد نشده مرور میکنیم:
1- زمانی که مامان یکی از گروه بش قارداش- 5 برادران- در حال دست وپنجه نرم کردن با وضع حمل بود، رو به آسمان کرد و گفت: Give me five
ادامه مطلب ...
توضیح درباره این بخش:
اینجا یعنی واقعا خودم هم بعد از سالها نمی دانم کجا، شاید به حرکت دقیق الکترونها بین پروتونهای فونت و دم و دستگاه یک سایت یا وبلاگ واقف نیستم، قرار است بخشی طنز، درباره باورها و خصوصیات جمعی خودمان داشته باشم. تاریخچه تقریبا همه چیز ، این قسمت دارد درباره عبارت - آقا مخلصیم - حرف می زند و به نظر مصادیقش را بیان می کند.
حتما منتظر نظرات شما هستم.
1- اولین باری که توی دانشگاه امتحان میداد فکر میکرد دانشگاه هم مثل دبیرستان جای راحتی برای امتحان دادن است. امتحان که تمام شد بلند شد به بچههای دور و برش که خیلی مشغول نوشتن بودند و حتی یکیشان برگه اضافی خواسته بود نگاه کرد. زیاد مشکوک نشد. از دور استادش را دید که داشت میخندید. برگه را که داد با صمیمیت هرچه تمامتر و لبخند زنان گفت: استاد مخلصیم.
2- شب قرار بود برود خواستگاری. بابای طرف را اصلا ندیده بود. داشت برای دوست دخترش تعریف میکرد که امروز دوبار از سر و ته کوچهشان که رد میشد، از یک پیر مرد شیک پوشی که توی لگنش نشسته بود بد سبقت گرفته است. موقع پیچیدن هم خیلی خونسرد به طرف گفته بود لگنش را جمع کند. شب وقتی با گل و شیرینی پشت در خانهی دختر ظاهر شده بود هیچ چیزی نداشت بگوید. سرخ شده بود و گفته بود: آقا مخلصیم.