ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یکی از اصول اولیهی برقراری ارتباط موفقیت آمیز و هماهنگی ذهنی آدمها در دیار غربت و البته اینجا در بین جوانهای ایرانی مسالهی استفاده از give me five در زمان درست آن است. به نظر چنین تاریخچهای میتواند برای این عبارت وجود داشته باشد. تا سرد نشده مرور میکنیم:
1- زمانی که مامان یکی از گروه بش قارداش- 5 برادران- در حال دست وپنجه نرم کردن با وضع حمل بود، رو به آسمان کرد و گفت: Give me five
2- درست زمانی که پادشاه عثمانی یکی از جهانگردهای انگلیسی را در نواحی مرزی آسیای صغیر و ایران گیر انداخته بود و قصد داشت به علت جاسوسی، سر از گردن این انگلیسی جدا کند. انگلیسی مورد نظر کار انگلیسها را انجام داد و با فرصتی که از پادشاه گرفت، توانست یک قوری چای احمد برای پادشاه دم نماید- لازم به ذکر است در آن ایام دم کردن اصلا باب نبود. بعد از اینکه پیش مرگان چای را نوشیدند، پادشان نیز با وسواس شروع به نوشیدن چای نمود. در همین حین توجه دارید که باید ا گل از گلش شکفته باشد. جهانگرد انگلیسی از این فرصت سوء استفاده کرده و در تکمیل پسر خالگی رو به پادشاه لبخند زده و گفته است: Give me five
3- زمانی که اولین کارگر در پارس جنوبی از دست پیمانکار دولتی- خارجی – با لیسانس پیتر اند جورج برای دریافت کامل دست مزدش شکایت کرد، قاضی نماینده پیمانکار و کارگر مورد نظر را فراخواند. رو به کارگر جوان فرمود: خوب این بابا که زبون ما رو بلد نیست. برای آخرین بار ازت میخوام که میزان حقوق درخواستی خودت رو بر پایه حذف 6 صفر از نماینده پیمانکار بخواهی. در آنجا کارگر مورد نظر رو به نماینده پیمانکار نمود و گفت: can you speak English?
-yes
- Then, Please Give me Five