ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سریال دراکولای مدیری واقعا افتضاح و تکراری و غیر قابل تعقیب است. داستان تکراری اینکه مدیری سرمایه دارها و تازه به دوران رسیده ها را قبول ندارد ولی خودش هم از این تیپ آدمهاست و شاید خبر ندارد. کلسیون ماشین و ساعت و اسنوکر بازی متعلق به طبقهی متوسط نیست. به خودش مربوط است ولی رامبد جوان هم دچار همین گرفتاری تکراری در سریال #آدمهای_معمولی شده است. برای اینکه یک سریال جذاب داشته باشیم کافی است که شبنم مقدمی جیغ جیغو بیاید و کل تصویر را با لات بازیهای تکراریاش پر کند.
همینقدر هم سریال آدمهای معمولی که رامبد جوان درست کرده. نچسب تر از کمند امیر سلیمانی داریم؟ خانم جیغ جیغویی که به لطف شبکه ی خانگی با رژ پر رنگ تر دیده میشود. شاید اگر مرحوم جمیله شیخی نبود هیچ وقت آتیلا پسیانی سکوی تئاتر را پر نمیکرد. بعد همینجا توی این سریالهای خانگی هم بی مزهتر از همیشه وجود دارد. مشکل چنین سریالهایی این است که فکر میکنند به مسایل جدید و جاری میپردازند ولی لحن مسخره و لوس این سریالها باعث میشود حتی برای 10 ثانیه هم جلوی تصویر توقف نکنیم. این نسل از سریال سازها هیچ وقت نتوانستهاند نویسندههای حسابی تربیت کنند برای همین دچار مشکل جدی متن و شوخیهای ریز و درشت متنی هستند. دیگر کسی با هیچ کدام از حرکات این نوع سریالها غافلگیر و یا خوشحال نمیشود. امتحانش مجانی نیست. این سریالها احتمالا فقط در جهت برآورده کردن نیازهای شخصی اسپانسرهای برج ساز و بساز بفروش تهیه میشود و لاغیر.
- میدونستی حافظ نونوا بوده؟
- نه... لابد نونوایی فانتزی داشته؟ -
حالا اونش رو نمیدونم ولی برای امرار معاش بوده. تا بتونه درسش رو تموم کنه. بعد یه شاگرد داشته به اسم محمد جوینی که یه روز برای حافظ یه نون جو میاره. حافظ بهش میگه: این چیست که چون غروب جمعه قهوهای است؟ محمد جوینی بهش میگه: این نانی جوین است که جد بزرگم تموچین در جابلقای چین درست میکرد. حافظ در دم میره دم و دستگاه تولید نان جوین رو راه میندازه و اینقدر پول درمیاره که به راحتی مدرک تحصیلیش رو میخره. بعدش شعرای اون دورهی حافظ ضعیف میشه.
مثلا یکی از اشعار همون دوره اینطوریه: من میرم چاق میشم بعد میام تو منو بخور. بعد حافظ تصمیم میگیره این ها رو از دفترش پاک کنه. به علاوه مدرکش رو هم پاره میکنه.
- یعنی بعدا رفته ادامه تحصیل داده شده استاد دانشگاه؟
- بالاخره هرکسی یک طوری پیشرفت میکنه دیگه. حضرت حافظ هم مجبور میشه که دوباره درس خارج بخونه و مفتی بشه.
- میگن مهران مدیری هم توی نون فانتزی کار میکرد.
- والا حالاشم کاری نکرد. فقط همه دعوت بودن. نویسنده مینوشت. مهران هم به عنوان کارگردان میرفت میگفت: یه ریزه جمع تر تا بالاخره همه توی کادر جا بشن.
- یعنی میخوای بگی میزانسن نداشت؟
- داشت. اما در کل تاثیر گذار و ارزشمند بود.
عکس: سرکارخانم شیرین سوهانی hashtag#تهران hashtag#یلدا hashtag#طنز
خطر لو رفتن داستان وجود دارد. این بار هومن سیدی مثل همهی نویسنده کارگردان و تدوین گرهای عاشق خشونت در دنیا، فرازش را با فرود عوض کرده است. جایی که حوصلهی نویسنده سر میرود و باید زود نوار قصه را به جلو بزند. برای همین به جای چیدن وقایع و بر ملا کردن حقایق با حوصله و ذکاوت، دست به تعریف علتها و به هم بافتن نخ تسبیح قصه می زند. قسمت 13 اینطوری بود. معلوم بود دیالوگها، اتفاقاها و تعریف کردنهای متوالی و حتی بازیهای افراد، علی الخصوص نوید محمد زاده، سر سری و با عجله اتفاق افتاده است. سریال قورباغه اینطوری یکی دو قسمتی در سرگردانی و عبور از –تعریف کردن وقایع- روزگار میگذراند. امیدوارم قسمتهای بعدی بازهم به اوج باز گردد و کنترل اوضاع را در دست بگیرد. در جایی از این قسمت، هومن سیدی متوجه میشود قاتل بچه و همسر سابقش، زن کنونیاش یعنی خواهر نوری است ، نه آن مردی که با چکش به قتل رسانده. این موضوع به بدترین و سطحیترین وجه ممکن و به تقلید از سریالهای بزرگ آمریکایی، ساخته شده و به نمایش درآمده است. افتضاحترین بخش مربوط به دیالوگ پایانی هومن سیدی صابر ابر و خانم حسینی است که اصلا و ابدا مثل گذشته با شکوه در نیامده و هنوز جای کار زیادی داشته که کارگردان ازش عبور کرده است. باز هم امیدوارم قسمتهای بعدی بازهم به اوج باز گردد و کنترل اوضاع را در دست بگیرد.