ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
فیلم چیزهایی هست که نمی دانی - علی مصفا- لیلا حاتمی مصداقی از سینمای روشنفکری است.
همین روزها انتظار می کشم. انتظار چیزی که نمی دانم چیست. مثلا زنگ خاصی است یا به شکل سور است. خلاصه باید یکی به طور قطع پایان سینمای روشنفکری ایران را اعلام کند بی زحمت. فیلم چیزهایی هست که نمی دانی هم یکی از آن ها بود. مثل همین گذشته اصغر فرهادی، داشت به چیزهایی نخ نما ولی واقعی اشاره می کرد. مثل همین غر زدنهای فراوانی که ما روزانه مرتکب می شویم، قرارش با مخاطب مشخص و معلوم بود.
جدا از جنبه های بصری زیبای فیلم مثل همان اتاق آبی زندگی علی مصفا یا راهروی سگ دانی محل زندگی اش، یا صحنه ی زیبای کارواش که انگار خون را روی شیشه ی ماشین علی مصفا می بینیم، سوژه مرکزی فیلم که به نوعی به عشق مربوط می شد، اصلا و ابدا برایم دارای ابعاد نبود. انگار سینمای ما از کلوز آپ منقل شروع شده و باید همیشه اسیر لانگ شات شهر باشد. یک جور راهی که دوباره آدم را بر می گرداند به ناکجا آباد. یک دنیا اضافات و خرده روایت که از یک فیلم حرفه ای باید بعید به نظر برسد. شاید اینها نشانه ای است، زنگی است و صدایی از خوردن کف گیر به ته دیگ را قرار است تداعی کند. حیف از آن پشت بازوی بازیگران حرفه ای که توی فضای روشنفکری هم قرار است این قدر قر شده فیلم بسازند. . فیلم چیزهایی هست که نمی دانی سعی می کند با چهره های شناخته شده و موجود مانند علی مصفا و لیلا حاتمی دست به انتشار بیانیه هایی بزند که از روی عصبانیت و عجله این روزها زیاد در فضای هنری و مخصوصا فیلم های ما برقرار شده است. فیلم چیزهایی هست که نمی دانی شاید با ساده کردن فضا قصد دارد مینیمالی تقطیر شده و برشی مطلوب برای هدفش جلوی چشم مخاطب بگذارد. فیلم چیزهایی هست که نمی دانی یکی از مصادیق تحکم فیلمساز به مخاطب در راستای معنای مورد نظر فیلمساز از بالاست. حال مخاطب فیلم چیزهایی هست که نمی دانی چقدر این موضوع را دریافت می نماید و یا می ایستد و چانه زنی می کند به وضوح معلوم نیست.
سینمای روشنفکری به عقیده من تلاشی است برای تعریف مفاهیم جدید در بستر جامعه و دعوت به نوعی اومانیسم در چارچوب مدرنیسم اجتماعی و فرهنگی و اغلب فیلمهای ایرانی در قبل و از بعد از انقلاب همیشه یه جای کار (زمانی و داستانی) از این چارچوب میزنند بیرون! چون ما ایرانیها علاقه داریم شعار بدهیم در آثار ادبی و هنریمان و دعوت به اخلاق و مروت داشته باشیم. چند سالی هم سینمای معناگرا مصطلح شده بود در دوره خاتمی به این نگاه سینمایی اخلاقی که ادامه آثاری از دهه 1360 بودند. مازیار میری، میرکریمی، فرهادی و فرمانآرا در دوره جدید فیلمسازیاش جزو این دسته هستند که سوژههای کارشان عمدتاً فلسفی است. گندهگوییهایی که با روایت روشنفکری در تضادند و بیشتر روشنفکرنما هستند!
سینمای روشنفکری برچسبی است که به فیلمهای ایرانی فعلی برازنده نیست سید! باقی حرفهاتان را دوست داشتم و موافق بودم. آخرین فیلم ایرانی سینمای روشنفکری که من دیدم اسمش بود باغهای کندلوس (ایرج کریمی) که وسط های سال 1383 اکران شد. قبل از اون هم آخریش به نظر من اسرار گنج دره جنی (ابراهیم گلستان) بود که حدود 40 سال قبل ساخته شده، آرامش در حضور دیگران (1349)، بیتا (1347) و با ارفاق شازده احتجاب (1356) نمونه های دیگر هستند.
ا یک بحثی داریم به نام موج نو در سینما که اقتباسی ایرانی از موج نوی اصلی در سینمای دهه 1980 بود و احتمالا بسیاری از فیلمهایی که ما در این سالها دیده و به خاطر داریم جزو این دستهاند. اغلب آثار بیضایی، مهرجویی، فرهادی و این جدیدها مثل کاهانی و پرویز شهبازی به نظر من موج نو هستند. یعنی روایت داستان با فرم غیرخطی و استفاده از سنت اقتباس کوتاه در داستان و شخصیت پردازی
من به خلاف شما فیلم رو دوست داشتم. البته نشانهی عمیقی از وجود روشنفکری در فیلم نیست. درواقع اگر اون رانندهتاکسی (علی) سابقن روشنفکر بوده هم حالا غارنشینئه. حالا جداست از تکاپوی قبلیش. این اتفاقن تکلیف ِ فیلم رو روشن میکنه.
جنس ِ سکوت و عشق ِ اون مرد، جنس ِ عام نیست؛ این قبول. ولی ادعای روشنفکری هم نداره فیلم. نمیدونم از کجا به این حکم رسیدید (من البته سینمای روشنفکری رو بسیار دوست دارم، راجع به گذشته هم باهاتون موافقام. این فیلم رو اما حس میکنم با پیشانتظاراتی دیدید که اشتباه بودهن)
من با کلیت شما موافقم. البته برای این میگم روشنفکری که ضد قصه عمل کرده و از چهره ها و نوع روایت و قاب بندی حداکثری با حذف خیلی از گفتنیها همانطور که ادعای تیترش هست خوب پیش رفته. ولی چه کنیم. شاید زیادی سخت گیر هستیم و به قول فیلم منتظر منجی. مرسی