360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

یک بوس سرخ کوچولو برای عزراییل

امکان نداره. اینجا توی قرن 21 ام و در آستانه‌ی قرن 15 ام شمسی، این چیزا وجود نداره.
با همان چشمهای سرخ و نگران کننده‌ی عجیب و غریب می‌گوید: چرا امکان نداره. تا یک سال پیش اگر می‌گفتی یک ویروسی هست اینطوری و اینطوری دنیا رو له می‌کنه، همه بهت می‌خندیدند. بعدش هم می‌گفتن این فیلمها ضعیفه، مقواست!
می‌گویم: خوب. اوکی شما بگو واقعی هستی. حالا من باید چی کار کنم.
تنم می‌لزرد معلوم است برای چه آمده است. ملک الموت یا یک چیزی اینطوری است. شنیده‌ام اگر آدمیزاد روز روشن به چشمهایش نگاه کند ریه‌هایش مثل سیب چروکیده درجا خشک می‌شود. حتی فرصت نمی‌کند از این وحشت آخ بگوید. یک جور که اصلا همچین وحشتی مگر داریم. اصلا می‌شود توی دیدنیهای این دنیا چنین چیز مهیبی وجود داشته باشد و آدمها ازش بی خبر باشند؟