360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

داستان نظر آقاجان چی بود؟

بالاخره آقا جان با مادر جان آمدند خانه‌ی ما که تازه نخریده بودیم فقط به عنوان مستاجر جایمان را عوض کرده بودیم. آقا جان همان اول چرخی زد و احتمالا به نظرش رسید ایرادی ندارد. تا اینکه سر از توالت فرنگی دراورد. تنها چیزی که توی خانه‌های ایرانی، به شدت و با دست محکم استکبار داخلی تبدیل به فرنگی‌اش شده است این نوع از توالهاست. شاید 540000 نفر در سراسر کشور درگیر توالت و صنایع زیر دستی آن هستند. به هر روی آقا جون رفت و نشست، فرنگی‌اش را با ایرانی مقایسه کرد. بعد پرسید قبله کدام طرف است. انگار ما هنوز راه جاده‌ی ابریشم که از ایران می‌گذرد را دقیقا بلد باشیم. اما بالاخره معلوم شد قبله کدام طرف است. اخمهاش رفت تو هم و گفت: ای بابا! پسر جان رفتی خونه گرفتی دستشویی فرنگیش رو به قبله‌است؟
دیدم دارد درست می‌گوید برای همین گفتم: نه آقاجون. ما که ازش استفاده نمی‌کنیم.
- باشه. یعنی ما سر پیری بیایم خونه‌ی شما توالت فرنگی رو به قبله بشینیم؟
مینا سینی چای را آورد و گفت: نه خب. باید به صاب خونه بگیم بیاد عوضش کنه.
گفتم: آره کاری نداره راحت میشه چرخوندش.
مینا گفت: میدونی چرا رستم اینقدر معروف بود؟
گفتم: نه. گفت: برای اینکه اسم برادرش شغاد بود. اینقدر اسم بچه ‌رو سخت گذاشتین که هر بار بخوای تلفظش کنی دل و روده‌ات بیاد بالا. بگی داداشِ رستم. یا بعدترها سوا سوا بگی داداش! رستم! نظر آقا جونت رو دریاب.
چیزی نگفتم چون مینا که انکوباتور بچه نبود. قطعا اینقدر زندگی کرده بود که حالا واقعا صاحب فهم و کمال بود.
بالاخره آقاجان کاری کرد که حسن را آوردیم. حسن همه کاره بود. راحت دستشویی را که با چسب آکواریوم رو به قبله چسبیده بود درآورد و حول محور لوله ی فاضلابش چرخاند و بعد عمود بر قبله گذاشت. انگار درست شده بود ولی کار سخت شد. زیاد جای پا نداشت. در حقیقت هربار موقع استفاده یا باید از بغل استفاده می‌کردی یا جفت پاها را می‌انداختی گَل دیوار تا عمود بر قبله باشی. ولی آقاجان راضی شده بود. ما هم البته چون جا نبود همان جهت جهت قدیمی را از بغل، کار می‌کردیم. اینطوری هر دو جناح، راضی و خشنود شده بودیم.