ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آنقدر این روزها از نمایشگاه کتاب گفته شده که تصمیم گرفتم با همین دوربین نحیف چند تا عکس اینجا بگذارم. امیدوارم این عکسهای بسته از نمایشگاه کاملا عناوین جاری و فراگیر موجود را به خوبی نشان دهد. پیشاپیش از پر حرفی و کیفیت آماتوری و بد عکسها و سرد بودن کوبیده ی ناهار عذر خواهی می نماییم.
شروع از اینجاها و ختم به این جور جاها خیلی خوب است و پسندیده. ما هم از نمایشگاه همین انتظارات را به صورت سرد و گرم داریم.
به هر حال یک شبی مرامی را به ذهنمان خطور دادیم :
و به مرامات گروهی از دوستان نوستالژیک یادمان آمد اگر مثلا انتشاراتیهای خوب مثل چشمه و اینها نیستند، کدامیک از خوبها را می شود دید. برای همین کرگدنی رفتار کردیم
ولی امان از شب که افکار مزاحم سراغ آدم را حتی شده از سوپر دریانی نیمه شب نیز می گیرند.
کابوسهایمان کمی تا قسمتی مربوط به نان بود
و البته بی منظور به یاد تعطیلی فرهنگ هم بودیم
به هر حال صبح شد و برخواستیم و به نمایشگاه رفتیم.
عده ای برای نجات خود داشتند تلاش می کردند تا ملاقاتی جذب کنند.
اما به همین سادگی ها نبود و باید حسابی معطل می شدند
به همین مناسبت لابه لای رفت و آمدهای روزانه غرق رویای چگونه مطالعه کنیم شدند.
به هر حال از قصه ظهر جمعه رضا رهگذر شروع کردند و توانستند جایی کلاس داستان نویسی ایشان را نیز پیدا کنند.
و البته اینجا هم سر و صدا زیاد بود و نمی توانستند در کنار دنیای سیاستمداران به داستان نویسی دست بزنند. مثلا کار مشاوره ی آقای علی اکبر ولایتی خیلی سر و صدایش زیاد بود و تمرکز داستانی را از طب اطفال به زندگینامه ابو سعید ابوالخیر و شبه جزایر لانگر هانس می برد.
اما کوتاه نیامدند.
پ ن پ کوتاه آمدند؟
به هر صورت سعی کردند به آن جدیت نباشند، پس عشق را به هم تقدیم کردند.
و دیگر از جنگ متنفر شدند
و همانطور که مومن آیینه مومن است، کتاب را آیینه ی کتاب یافته و به تکثیر عشق پرداختند.
و خاطرات سالهای دور را خلاصه و بسته بندی کردند تا یک طوری خاطره ها را یکجا داشته باشند.
و جولانگاه بصیرتی آدمها تغییر می کند.
ولی به هر صورت تمام نبردها پایان می یابند که از قدیم گفته اند از محبت خارها گل می شود
(لازم به ذکر است قلب نشان داده شده در تصویر خاموش و گاهی نیز روشن میشدند)
اما تمام اینها درسهایی برای نسل های آینده شده است.
همچنین بخوانید :