360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

شرایط خدمت نظام وظیفه

- شرایط مرایط ندارین؟ 

هر سه تای دیگر نگاهش می‌کنند. لباس نظامی برای آدم اعتماد به نفس و همچنین خستگی خاصی می‌آورد. آستینهایش سنگین است. برای همین هم حرکت دستهایش عادی نیست دوباره توضیح می‌دهد: پدر نظامی، پدر ...

هنوز دارد دنبال کلماتی می‌گردد که شبیه فحش   بتواند اضافه کند. وقتی آدم نظامی‌ می‌شود باید بتواند درجا بدون آنکه به دل بگیرد و عقده‌ای بشود، زیر لبی یا تو روی کسی به طور نامحسوس بهش فحش بدهد.  

سه تا جوان کشیده  که هنوز کار دارد تا آفتاب ببینند و بی‌خوابی سر پست را تجربه کنند تازه دستگیرشان می‌شود که منظورش چیست. خدمت آدم را تیز می‌کند. هنوز کار دارند.  یکی که از همه بچه‌تر به نظر می‌رسد زل زده به دهانش تا دقیق بداند چه بلایی قرار است سرشان بیاید. 

- تو چی خوندی؟ 

پسر  انگار توپ  سختی را توی بازی باید دفاع کند جواب می‌دهد: اول الاهیات بعدش کامپیوتر

- یعنی ارشد حساب می‌شی؟ 

- نه بابا  بعد می‌خندد و رو به جمع می‌گوید: خدا را بوک مارک کنید تا هدایت شوید. 

به لبهایش نگاه می‌کند. چقدر حسرت بر انگیز می‌تواند حرف بزند و دو سه نفر دیگر را بخنداند. تلفنش زنگ ‌می‌خورد. مهمترین برنامه‌ای که می‌شود گذاشت رفتن به پارک آب و آتش است. کاش این یکی آب هم داشت و فقط آتش نبود. پوزخندش باعث می‌شود سه تای دیگر که روی نیمکت روبرویی مترو نشسته‌اند دوباره نگاهش کنند و منتظر بمانند تا جرعه‌ی دیگری از تجربیات را در اختیارشان بگذارد. 


2- همین چند سال پیش بود که صبح زود و برحسب اتفاق می رفتم دانشگاه. اتفاق دیگری هم افتاد. پسر عموی گرامی را دیدم که داشت می رفت پادگان. با آن قد و قواره ی ریزه میزه شده بود ارشد آسایشگاه. سیگار می برد تو و با فرمانده شان می رفتند گردش. قدرت عارضه ای سخت فرار است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد