یک راه مهم برای سرگرمی فامیلی ما بجز
دعا و هیات و تسبیح و آش پختن و ... ، به نظرم اولش خیلی نمیرسید ولی حالا دارم میبینم
فامیل ما خیلی سرگرمی داشتند، بازی منچ بود. در حقیقت این سرگرمی مهم در آن روزها و بین خاله خانباجیهای
مشهور فامیل به صورت لیگهای دوره ای اتفاق می افتاد.
بعد اگر با حاج آقایشان از آن یکی راه پر از گناه، شب را به
صبح میرساندند فردایش بازی عوض میشد. صفحهی منچ را بر میگرداندند و به یاد
گناه دیشبی مارپلهاش را بازی میکردند. مارپله بازیای اصلا هندی زاده است که
آنجاهم شما بر اثر گناهانتان نیش میخورید و پرت میشود پایین. توی مارپله بخت و
فقط بخت راهگشا بود. یعنی هیچ اختیار و تصمیمی نداشتید. فقط میتوانستید به بخت
روان و غلتان خودتان نگاه کنید که چطور از نردبانهای کوتاه و بلند بالا میرود و
یا بر اثر این گناهان از مار بزرگ یا کوچکی نیش میخورد و چند پله میکشد پایین.
توی زندگی هم گاهی ما قرار است تاس بریزیم و بالا پایین بخت را ببینیم و فصلها
گردش کنند. همین.