شرکت ما یک شرکت خصوصی است که توی یک شرکت بزرگ دولتی جا شده است. ما مثل واتیکان توی ایتالیا هستیم. هر چقدر ایتالیاییها خوش گذرانی میکنند ما فقط داریم گلویمان را باآب مقدس و بمترین نوتهایی که از هنجرهی آدمیزاد خارج میشود جلا میدهیم. ایتالیاییها هر وقت دلشان بخواهد میآیند و میروند. شاید ماهی 15 روز از 30 روز را سر کار نیایند و رییسشان برایشان ماموریت رد کند. بعد نگهبانی سابق – حراست کنونی – بگوید: شما ساعت نزدینها. – اوه. حالا داره یادم میآد. من اون روزها ماموریت بودم. ایتالیایی تحصیل کرده هم زیاد داریم. خوب این تحصیلات نمیتواند همینطوری در گوشهای انباشه شود. برای همین بسیاری از ایشان میروند دانشگاههای علمی کاربردی اطراف واتیکان تدریس خصوصی میکنند. توی اداره هم گاهی لازم است به عنوان یک استاد از حالات و احوالات دانشجوهایشان با خبر باشند. برای همین تمام پروفایلها، استوری و عکسهای شاگردها را با رصد دایمی خودشان تحت نظر دارند. البته گاهی هم کامنتی میگذارند که دقت دانشجو را موقع مهمانی و روی لبهی اپن آشپزخانه بر میانگیزانند. – خانم فلان بیشتر دقت کن. در صورتی که در شرکت ما فقط وقتی کارمندی واقعا از هوش برود معلوم میشود نیاز به مرخصی دارد که قبل از بیهوشی میبایست اطلاع دهد.
در شرکت ایشان هر کدام از کارمندها از صبح روی میزهایشان اینقدر نیم خیز مترصد میمانند که بالاخره اس ام اس واریز از یکی از میز ها به گوش برسد. در این موقع کارمندان دیگر با جست زدن به روی شکار تازه، بایستی مطمئن شوند سهم ایشان از این موضوع چقدر است. بعد شیرینی بگیرند. گفتهاند و میگویند خداوند ارحم الراحمین هیچ رقم کاری به کار ما و واتیکانیهای توی ما ندارد و همه را یکجور میبیند. انگار خداوند ارحم الراحمین طرفدار شعارهای احمدی نژادی باشد.
#کتاب