کتابهای روان شناسی یعنی بخش بزرگی از چیزی که ما به عنوان -کتاب- توی بازار، توی بساط دست فروشها و هر جایی پیدا میکنیم. بعضی کتابها را نباید خواند چون واقعا به ما ضربه های جبران ناپذیر می زنند. ترا به ارواح رفتگانتان نخرید و نخوانید. آدم پیچیده تر از این حرفهاست. این کتابها مثل تلقین به مرده میمانند. میخوانی و تقویت میشوی ولی تا کتاب را میبندی تا از سمینار می آیی بیرون نیم ساعت بیشتر دوام ندارند. به خدا میروی جلوی آینه و خنده دار میشوی. بعضی وقتها هیچ چیز نخواندن و هیچ کاری نکردن خودش اصل شرافت و آرامش است و البته انرژی زیادی هم می خواهد. هر چه آنتونی رابینز دارید بریزید بیرون. هر چه کارن هورنای و نیمه ی تاریک وجود دارید فراموش کنید. گاهی اگر مثل مادر بزرگ و پدر بزرگتان فکر کنید موفق تر خواهید بود:
1. سطحی بودن اطلاعات
کتابهای روانشناسی بازاری معمولاً به ارائه اطلاعاتی سریع و قابل فهم میپردازند که ممکن است عمیق نباشند. این سطحی بودن میتواند منجر به این شود که خوانندگان نتوانند مفاهیم پیچیده روانشناسی را فرا بگیرند و درک صحیحی از رفتارهای انسانی پیدا نکنند. در واقع، پیچیدگیهای روانشناسی نیاز به تحلیل و بررسی عمیقتری دارد که بسیاری از این کتابها از آن غافل میشوند.
آنتونی رابینز سلطان موفقیت در برگزاری دوره
2. تعمیمهای نادرست
بسیاری از نویسندگان این کتابها، تجربیات شخصی یا نمونههای خاصی را به عنوان محور اصلی کار خود قرار میدهند. این تعمیمها میتوانند خطرناک باشند زیرا انسانها و شرایط آنها بسیار متنوعاند و چیزی که برای یک فرد کارآمد است، ممکن است برای فرد دیگر مشکلساز باشد. بنابراین، کاربردهای عمومی دقیق از این تجربیات نادرست خواهند بود.
ادامه مطلب ...