360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

رفتن به سر کار و باروری مردان ایران 80 میلیونی

1-می‌دانید کی می‌روم سرکار؟ وقتی هوا گرگ و میش است؟ وقتی هنوز سرمای گوش بُر یا به تعبیری گداکش زمستان تیزی و تندی و تهدیدهایش را علیه روز دارد؟ وقتی آخرین زن همسایه فاسقش را راهی می‌کند؟ هر کدام از اینها که باشد خیلی زود راه می‌افتیم تا زودتر از همه توی لولیدن ، که در ایام گذشته یک مرام لولی وشی بود، به سرکار برسیم.  توسعه ی لذت انسانی، زمانی است که همه ی  زنهای نافرمان تصمیم گرفته باشند، تا آفتاب زدن کامل، طرف را در محبس خانه نگه دارند؟ زیرا که در پدیده ی زیست شناسی ساعتی یا کرونوبیولوژی، بهترین ساعت برای فسق و فجور 8 صبح است؟ 


2- یک خبری راجع به باروری مردان در سایت عصر ایران دیدم :  اندازه انگشت دست راست، شاخص باروری مردان!

که اصولا از این به بعد بسیار مواظبم توی یک جمعی دو انگشت اشاره و شصت را  با هم جمع نکنم. این علاوه شد به موارد دیگری مثل: وقتی انگشت اشاره را به سمت کسی می گیری بقیه ی انگشتها بی کار نیستند و دارند به سمت خودت اشاره می کنند. به همین مناسبت حالا نه تنها با انگشتهایمان کسی را قضاوت نمی کنیم، بلکه برای درمان ناباروری سعی در استفاده از روشهای گشاینده ی انگشتها مخصوصا انگشت اشاره و شصت خواهیم نمود. 

3 - دیشب بحث جنجالی برنامه سینمایی هفت را تا آنجا که می شد گوش کردم. به نظرم دعوای منتقد و کارگردان واقعا جانانه بود. عین آب شدن برفهاست وقتی کارگردان فیلم مستانه دیگر ابزار به درد نخوری می رسد و قرار است دیگر حسین فرح بخش سعی کند فیلم فاخر نسازد... به طور کلی جالب بود. 

4- بعضی از سایتها و وبلاگها را تعقیب - فید بینی- می کنم که خودم هنوز نمی دانم چرا وقتی چند ماه است چیزی منتشر نکرده اند و یا مطالب و روشی خسته کننده دارند هنوز دارم ادامه می دهم. یکی از اینها طوری است که هنوز فکر می کند - فارسی شکر است- برای همین دارد به روش قدما واژه سازیهای عجیب و غریب انجام می دهد : کارنما - exhibition-  نمی دانم تا به حال توی هنرهای تجسمی به نمایشگاه چی می گفتند؟ یا مثلا چطور می شود یکسری آدم جا افتاده خودشان را سوژه ی داغ و خنده دار و تکراری واژه سازی کنند. 

5- اگر جای این حاجی های ثواب جمع کن و کمک خرجی بده بودم می رفتم این زنهایی که کارگران جنس ی ایرانی مهاجر به دوبی هستند را پیدا می کردم و کمکشان می کردم. اینطوری آبروی ملی را هم می شد بهتر و بیشتر حفظ کرد. 

6- ایران بالاخره 80 میلیونی شد و به سلامتی می توان با همین ترتیب غم و غصه ی بیشتری از بی حاصلی و کارمند و پروری و ماجراجویی های اقتصادی بیشتری را نیز انتظار کشید.