فیلم قسم یک سر و گردن از بقیهی فیلمهایی که توی سالهای اخیر دیدم بالاتر است. محسن تنابنده باز هم با تک رویهایش از سیر تا پیاز کار را به عهده دارد. قسم مانند فیلم دوازده مرد عصبانی توی یک لوکیشن بسته مانند اتوبوس اتفاق میافتد.
بنابراین داستان پر کشش آن توسط دیالوگها پیش میرود. دیالوگهای قسم همانطور که کم کم متوجه میشویم نشان میدهد خانوادهای که در حال مسافرت هستند به نوعی از طبقات پایین جامعه هستند، به راحتی شیره میکشند، به راحتی به زن بیوه پیشنهاد میدهند و گاهی دچار عشقهای تودرتویی هستند که دایم از بزرگترها توسری میخورند. یکی از ویژگیهای برجستهی این اتوبوس این است که مانند صحنهی تئاتر، مهناز افشار در وسط اتوبوس تعریف کردن تمام قصه را به عهده دارد ولی نقشهای جانبی با تلنگرهای ریزی جهت قصه را به سمتی که قرار است اتفاق بیفتد هدایت میکنند. قسم یک آیین است که نمیتوان گفت هیچ ایرادی به قصهاش وارد نیست ولی مهمتر از همه این است که مانند بسیاری از فیلمهای اخیر آنقدر تلخ نیست که از خودتان بپرسید که چرا آخر؟ این تلخی بی کران از کجا آمده است. یک قصهی قتل شبه عمد که هیچ محاسبهی خاصی در بین نبوده است و به راحتی لای انبوه اتفاقهایی که ما به عنوان یک ناظر بیرونی بهش نگاه میکنیم، به حد کافی پیچیده میشود. فیلم قسم برشهای فراوانی از بی مبالاتی فرهنگی ماست که تقریبا تمام بخشهای جامعه را فراگرفته است. بی مبالاتی حتی بر سر ماجراهایی که شاید لازم است به خاطر آن در خودمان تجدید نظر اساسی کنیم. یکی از بخشهای جذاب روایتگری محسن تنابنده این است که در طول روایت فیلم دایم کلید اتفاقات آینده را به مخاطب میدهد و بی دلیل و از روی هوا چیزی را مطرح نمیکند. فیلم حاوی شوخیهای ظریفی است که از همان ابتدا با قرادادی درست با مخاطب میسازد و به پیش میرود. رگههای طنزی که به گوش هجو شنوی ما در این روزهای بی آبی سینمای ایران، خیلی آشنا نیست.
#فیلم #فیلم_ایرانی #قسم #محسن_تنابنده #film #movie #Iran#fajr #جشنواره_فجر