ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
تا چند وقت پیش یعنی تا آنجایی که دیگر چشم کار نمیکند بلکه خاطره های نشخوار شده یاری می کند، وبلاگهای مدیریتی پر محتوا و توانمند بودند. متنوع و کاربردی و نزدیک به ادبیات بومی مدیریتی به نظر می رسیدند.
ماشاء الله به این روزها که خشم و خشونت عمومی، خویشش را فرو کرده توی این بیابان و دارد شخم می زند.
نوشته ها فقط شده اند توصیه های اخلاقی - Moral - ساده که بشود با آن تلقینات مرده ای خندان و امیدوار به فردا را برای ترفندهای جدید کاری، آماده کرد.
خیلی از این نوشته ها فقط همان یک دو سه های مدیریتی هستند که به لفظ به فارسی ترجمه شده اند ولی حتی خیلی وقتها برای مترجم نیز عمق و معنا پیدا نکرده اند. اصلا خیلی از این بسته های مفهومی مدیریتی در دنیای پست مدرن دارد کاملا عوض می شود. آن وقت ما فوق لیسانس و دکتراهای مدیریتی داریم که دارند نظریات قرن 10 امی را تحت لینوکس مطالعه می کنند.
به قول خیلی ها - مثلا همین آقای خشایار دیهیمی- دلیل ناتوانی مدیرها و مشاوره های مدیریتی به صورت اکثریت - بی سوادی ایشان و تجربی برخورد کردن است. سهم عمده ای که از این قشر طلب می شود پاسخ گویی به نیازهای فلسفه اخلاقی به معنی واقعی کلمه است. این نیاز مخصوصا برای جامعه ای که با یک اکثریت معقولی - از لحاظ کمی- به مباحث دینی فرصت استراحت داده و تنها توصیه های سعدی و حافظ و نور دور دستی از مدرنیته ی اخلاقی را در دوست مشاهده می کند، یک مساله حیاتی است. باید بعضی حداقلهای فلسفه اخلاق به نوعی مطرح و بحث بشود. مواردی کاملا پایه و بدون طیف که کمک بکنند افراد در زندگی روزمره شان خیلی سقراطی تکه های بحث اخلاق را مدیریت کنند. و بعد این یافته ها یک پیش زمینه ای خواهد شد برای برپا کردن هر نوع تفکر منطقی از جمله اسلامیات و غیره. به نوعی که فقاهت زدگی معکوسی که بدون تحلیل و تهی باشد به نوعی برداشت طالبانی از قضیه در اکثریت منجر می شود که برای تفکر اسلامی مطلوب نیز خطرناک است. این حاشیه ها بماند برای بعد...
اما مشاوران مدیریت ما به طور عمومی از جریانهای پست مدرن فلسفی که تاثیر و امضایش را در خیلی از زمینه های مدیریتی مثل بازاریابی می شود دید، فاصله ی اساسی دارد.
بله سطح بحث گاهی در سطح اساتید حوزه های مدیریتی در یک کنفرانس آموزشی شاید این باشد که من پاور پویینت به کسی نمی دهم، خوب نهایت آدمی که از زیر دست چنین آدمی بر می خیزد همان می شود که مدیریت مثل یک سخنرانی دنباله دار چندین سال یک سمتی را در جایی خواهد داشت.
حق هم دارند. در سرزمینی رشد کرده اند که مصداق جدایی دانش آکادمیک از زندگی بارها بزرگتر از توهماتی مثل جدایی دین از سیاست و دیگر افاده و ادعای مربوطه ی آدمهاست. جایی که به راحتی می شود بی سوادی و تیز بازی را گرفت و رفت بهترین ها را، تحصیلات، کار، پول، اغلب شانیتهای اجتماعی و غیره را به صورت حریصانه و ناامن تعقیب می نمایند.
به همین مناسبت این روزها خیلی سخت می روم یک وبلاگ مدیریتی را باز می کنم که مطالب پلو خورشتی در دلش نباشد. البته از دل خون خیلی از این دوستان خبر دارم. آدم اگر همیشه عرصه ی روح متعالی بود که اصلا آدم نبود. یک قسمت زیادی از روح و جسم ما توی جایی مثل اینجا گیر کرده است که توصیفش از بدیهیات گفتن است و عقلا مکروه است.
باقی بقایتان. اینها را گفتیم تا وزنه سنگین نوشتن در این زمینه ها را تکانی داده باشیم و به قول دوستان از فاز صفر ماجرا کمی راه افتاده باشیم.
پ.ن:
این نوشته به معنی نفی معدود وبلاگهایی که نگارنده های آنها با تمام سختی کار و مسئولیت و زندگیشان، واقعا برای پیشبرد فضای مشاوره تلاش می کنند، نیست.