ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
هر خانوادهای بالا و پایینهای خودش را دارد. در خیلی از موارد وقتی مثلا خانوادهی مادری شما خاتون آبادی باشند و خانوادهی پدری تان از تیره و طایفهی نازدون آبادی، دعوا که میشود یا همهی بچهها خاتون آبادی هستند یا همه باهم پشت وانت نازدون آبادیها جمع شدهاند. اما احتمالا خود بچهها اصلا نه نازدون آبادی محسوب میشوند و نه خاتون آبادی. بلکه این محصولات مشترک یک گونهی جدید پاشگون آبادی هستند که با بخث و اقبال فراوانی پا به عرصهی وجود گذاشتهاند. بدین ترتیب پاشگون آبادیها نه به صراط خاتون آبادیها مستقیم هستند و مثلا میگویند: خوب حالا که چی؟ دایی فلانمان اگر خاتون آبادی نبود نمیتوانست اعتیادش را ظرف 17 سال جمع و جور کند. در نظر بگیرید خط ترمز یک اعتیاد ساده در خانه و زندگی خاتون آبادیها به عنوان نمایندهی بشر بر روی زمین ممکن است در بهترین حالتها 17 سال باشد. یا مثلا گاهی لازم است نازدون آبادیها از روح لطیف جد بزرگشان که همیشه در ارتفاعات و معابد آناهیتایی شروع به خانه سازی و جفت گیری میکرد، چقدر به تمدن امروزی بشر بر روی زمین نزدیک بوده است؟ چقدر از فال بینها از قبلترهای پیش، پیش گویی کرده بودند که از تخم و ترکهی زن سوم جد بزرگ نازدون آبادیها تیرهای تشکیل میشود که برسد به پدر شما و شما بی اطلاع ازش بروید طرف خاتون آبادیهای کاملا معمولی را بگیرید. خلاصه در دعواهای منطقهای و خانوادهگی لازم است همیشه هوای مسایلی که از آن بی خبر هستید را داشته باشید. یک درصد چاق و چله هم برای ملحق شدن به تیم حریف داشته باشید. به هر حال به عنوان سر سلسهی یک سلسلهی جدید مثل پاشگون آبادی باید بدانید که پنالتی زن روزگار توپ را کدام طرفی خواهد زد تا به همان سمت بروید. البته طبق همین قاعده بدانیم و آگاه باشیم که پنالتی زن روزگار کاملا حرفهای است و توپ را محکم به گوشههایی میزند که شما دستتان نرسد. برای همین لازم است هراز چند گاهی در بین دعواهای دو قبیله که در سطح خانوادهی شما ممکن است رخ نماید، غریزهی خود را تقویت کنید و به سمت مناسب بجهید.
اصلا بهت نمی خوره خاتون آبادی باشی. اوایل که رفتی دبیرستان اوضاع عوض شد. مطمئن شدیم که تو یک خاتون آبادی اصیل هستی تا وقتی که دانشگاه واحد نازدون آباد قبول شدی. کشتی ریشه هات از ساحل خاتون آباد لنگر برداشت و عزم سفر به نازدون آباد کرد...
- باور کن اینا همش حرفه من از اول داشتم یه پاشگون آبادی می شدم. یعنی برای خودم قوم و قبیله ی جدیدی بودم. حتی توی تاریکی هم نه نازدون آبادی ام نه خاتون آبادی. حالا شما قضاوتتون محترمه ولی اگه دوست داشتید یه روزی دوست دارم مقر پاشگون آبادیهای مستقل و مقیم مرکز رو راه بندازم.
- اشکالی نداره. تو بگو من جدیدم ولی ما می دونیم ما از بچگی راه رفتنت رو دیدیم می دونستیم همون وقتهایی که تازه شروع کردی به قدم زدن فهمدیدیم عین جنس خاتون آبادی هستی. نمی دونیم چی شد با این نازدون آبادی ها وصلت کردیم ولی شد دیگه. به هر صورت کاریه که شده باید بشونیمشن سرجاشون.
1- هر پسری از پدرش کلکهای مختلفی یاد میگیرد. این پدر و پسر یک ساله به همراه مادرشان آمدهاند خانهمان. پدر بهش میگوید برو به فلانی مشت بزن. تعجب آمیز است. بعد پسرک شیرینش میآید نزدیک و خجالت میکشد.پدرش میگوید: شیش ماهه دارم باهاش بوکس کار میکنم. کیسه بوکس هم داره. پسرک همچنان شیرین و چشم درشت به شیطنهای بی پایانش ادامه میدهد.
2- این روزها بارانی است و هوای خوب دارد همین اول سالی همه را شارژ میکند. حتی چالههای کوچک و بی مصرف درهی عباس آباد توی بزرگراه مدرس هم سیراب میشود. امسال هم خداوند از سر عذاب اول سال گذشت و دلش به رحم آمد.