360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

جهاد وایبری واتس آبی به اقامه ی گودر و توئیتر

وایبر دیشب بالاخره کارم را ساخت. رفتم و دیدم این بار بعد از چنجاه بار leave کردن گروه های وایبری این یکی را داشته باشم ببینم چطور می شود.    

 وسواس خواندن کامل متن و ویرایش های پشت سرهم باعث شده بود به یک پیر مرد حسابی تبدیل شوم. تا می‌رفتم از اقصی نقاط بالای گروه چیزی بخوانم، یک موجود جدید راه می‌افتاد و اشاره می‌زد که آمده است آن پایین لیست مستقر شده است. قسمت زیادی از جوکهایی که دیدم برای هزارمین بار شنیده بودم. البته متناسب با اخبار روز سعی کرده بودند کمی find/replace روی متن جوکها انجام بدهند. نزدیک به صد درصد متنها کپی/چسباندن همان متنها و ژانرهای گودری بود که بعدها هر کدامشان یک شخصیت مستقل فیس بوکی شدند. خیلی از آنها هم همینطور قلفتی رفتند توئیتر و صاحب‌های چنین اکانتهایی از نیمه‌ی میدان ونک، چندان پایین نیامدند. کافه پراگی در کار نبود تا جمع شوند. متنهای گوپلاسی یا گوگل پلاسی مثل اسلحه‌ی بادی برادر بزرگتر، افتاد توی دست برادر کوچکتر و خواهر تازه دانشگاه رفته، مانتو و کیف دانشگاه خواهر بزرگترش را پوشید و شد what's app  ای و viber  ای نسل معاصر. خواهر بزرگتر آخرین جوکهایی که سالها توی یک فایل ورد جمع کرده بود را پی دی اف pdf  کرد و رویش سفلون کشید تا دیگر برای همیشه تعطیل شده باشد و مبادا خاک بگیرد. اگر از مهاجرهای جماعت وبلاگ نویس‌ها سراغ بگیرید، ملالی نیست جز دوری شما. این را مستقیم به شما می‌گویند. آدمهای هشتصد کلمه‌ای شدند دو خط. خط بالا که با یک معمای بی مزه و کوچولو شروع می‌شود و چند تا نقطه، در ادامه‌ی آن متن به اندازه‌ی صفحه‌ی موبایلهای قدیمی و بعد اصل ماجرا، برهنه و بدون هیچ پوشش و پیچیدگی. همین شد که هوای تهران، دیگر دست از آلودگی‌اش بر نداشت. 

داستان دیشب را می‌گفتم که نشستم و از آن همه متن و جوک و توصیه به روح ایرانی و کلی حرفهای نژاد پرستی و مزه‌های مترویی، رسیدم به چهار پنج تا جوک دسته اول که آدم را بیشتر از یک ساعت شارژ نگه نمی‌دارد. صدای دیلینگ و دیلینگش را قطع کردم. دیگر دقیقا نمی‌دانم پرچم چه کسانی بالا بود که خوابیدم. صبح با یکی دو تا از بچه‌های واتس آپی جدید و وایبری قدیمی صحبت می‌کردم. به نظرشان رسیده بود که دیگر جوک استفاده نکنند و عکس /نوشته و ویدئو بفرستند. طبیعی یا غیر طبیعی، نشستن روی رنده به آدم اجازه نمی‌دهد کمی تکان بخورد و شاد هم باشد. 


نظرات 1 + ارسال نظر
hamid 8 اردیبهشت 1394 ساعت 11:32

ولی خدایی توییتر اینجوری نبود و نیست البته. تقریبا کاربراش از کاربرای فیسبوک کاملا مستقل بودن. کپی از گودر توش کمتر میشد. یادمه وقتی گودریا بعد بسته شدنش ریختن توییتر من نمیتوستم بخونمشون.

اره اره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد