360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

اعتیاد به شوخی اعتیاد به شبکه های اجتماعی اعتیاد به جامعه شناسی

درکش برام سخته که همه چیز ما کپی از همدیگه است. انگار وسط تاریخ یخ زدیم. تلویزیون از سلبریتی. سلبریتی از توییتر، توییر از پادکست، پادکستها اینقدر از همدیگه. نویسنده ها از سریالهای تلویزیونی. سریالهای تلویزیونی از هر چیزی که هر جایی گیر بیاد. هیچ سمت و سوی مشخصی نداره. به خدا دیدم رادیوتراژدی یه چیزی ساخته بعد مدرسه ی علوم انسانی هم همون رو پادکست کرده. اینقدر تاریخ معاصر تکراری دارم میبینم که حد نداره. تازه یک عده از این جامعه شناسها هم ازهم تقلید میکنن. انگار واجب کفاییه که درباره ی یه مگس که از جلوی چشم یکیشون رد شده نظر بدن. اون یکی بگه این با منابع کامل این مگس رو نشون نداد. یکی دیگه بگه. مگس که مگس بود ولی به نظر من اگر ویدئو براش درست کنی با یک هنرپیشه هم مصاحبه کنی میشه خرمگس. حسابی مهم میشه. خرمگس اینقدر تنبل شده که مطمئن باش اگر بخوای بزنی. عنش میچسبه به دیوار. تازه نقاشی کردیم اون کثافت رو این چه وضعیه؟ هیچ چیز دیگه باب دل ما نیست به جز خود زندگی و اتفاقا روزمره. هیچ اثر فاخری تولید نمیشه که بشه باهاش سرگم شد. کوچیک و بزرگ و دراز و کوتاه نداره. ما به مزخرفات معتاد شدیم. به شنیدن انواع نظریه های برون رفت و توسعه ایران معتاد شدیم. به تاریخ معاصر. به گل کشیدن نسل زد. به شوخی شوخی دفن شدن نسل دهه شصتیها. به قمبل کردن یوسف در آکادمی دولتی. به یوسفی که حتی میترسه جا استادیش رو بدن به هندوانه فروش. به یوسف نازیبا که هیچ دستی الکی هم براش بریده نمیشه. به پیر مغان که اصلا پاسپورت گرفته و رفته لای هزاران چینی و یا کانادایی گم شده. به قهوه ای ترین حالت تاریخ معاصر، معتاد شدیم. به قهوه به عنوان فریم 25 ام ذهنمون برای جایگزینیش با قهوه ای معتاد شدیم. به سخت فهمیدن به نفهمیدن. به وای سخته. به ولش کن یه لاین هرویین بهترینه. به هرویین که سردسته ی قهرمانان جهان سومه. به پدر برای پسر. به پسر، پسرها و دخترها فدای پدر، جانم عزیزم خواهرم، برادرم، معتاد شدیم. به جایزه. به شیرینی اداری. کیک عروسی یا فیک عروسی به همش. به رحم و مروت باسمه ای معتاد شدیم. به پ و ر ن و گرافی انسانی برای بقای دو لحظه بیشتر به مرده هایی که از زنده بودن حسابی عصبانی اند. به قلمبگی، به سلنبگی، به بند تنبونی خنداننده شو معتاد شدیم.

چرا مجله‌ی کاغذی نخوانیم؟

به نظر می‌رسد مجله‌ها حتی مجله‌های شبه تخصصی که هر شماره‌شان به اصطلاح – پرونده‌-ای را تعقیب می‌کنند، مزایای زیادی برای خواننده داشته باشند اما دریغ و افسوس که به نظر می‌رسد مجله درآوردن و خواندن  موضوعی قدیمی و من باب رعایت آداب گذشتگان قلمداد می‌شود. 

1- مجله‌ مانند منبر، یک رسانه‌ی یک سویه است و تقریبا هیچ کدام از اینهایی که می‌شناسم امکان حداقل دریافت نظراتی فارغ از خیلی خوب بود و عالی و جدول‌اش را بیشتر کنید ندارند. اصولا مخاطب به سختی می‌تواند درباره‌ی بعضی موضوعات بحث زنده با تولید کنندگان محتوا در این رسانه داشته باشد.   ادامه مطلب ...

یلدای بدون برف به چه ماند؟

ما از اول توقعی نداشتیم قبل از یلدا کلی آجیل و پاستیل و پرتقال داشتیم توی شرکت بعد از یلدا هم برگشتیم پشت همو میز بدون آجیل و پاستیل و پرتقال. آلودگی هوا به درجه‌ی اشباع رسیده یعنی طوری شده که وقتی سیگار می‌کشی درست پایین نمیره. وقتی مدیرهای دهه‌ی شصتی تلویزیون رو می‌بینی درجه‌ی آلودگیت زیاد میشه. تازه ایشون می‌فرمان که ما خیلی جلوی تیغ و دشنه‌ها رو گرفتیم ولی هنوز دهنشون بوی همون قدیمی‌ها رو می‌ده. بالاخره معلوم نیست مهران مدیری دکون باز کرده یا همه  به غیر از مهران مدیری اینطوری هستند. 

ادامه مطلب ...

شلغم را از طرف تیزش خوردن

حالا ما نوجوان بودیم مثل همه‌ی شما. آن موقع موبایلی هم نبود که فیلم بگیریم ولی اصولا -بی دستی- اوج کار بود. ممکن بود یکی با دست راست براند. یکی با دست چپ هدایتش کند ولی بی دستی اوج تعادل نیروهای خیر و شر در نوجوانی ما بود. 

ادامه مطلب ...

راهنمای غیر اخلاقی استیوجابز برای موفقیت نامحدود

یاس و ناامیدی بیشتر از 240 برابر نسبت به خوشی دوام دارد. پس  به شدت ازش فرار کنید.  همیشه به خاطر داشته باشید بعد از پدر سوختگی بدترین نوع سوختگی اشتباه گرفتن آب سرد و گرم توی هر نوع توالتی است. 

سخت کار کنید تا مردم به شما احترام بگذارند. احترام یکی از مهمترین قدمهای رسیدن به خواسته‌هایتان است.  که البته معلوم است توی جامعه ی ما هنوز به صورت قطعی به ارزش تبدیل نشده است.   اصولا احترام به دلیلی زنانگی و قدمتش هنوز مورد اقبال عمومی نیست پس راحت به مسیر دو دره بازی خود ادامه بدهید. 

ادامه مطلب ...

گروه تلگرامی اشتباهی

1- یکی از آقایون آشنا رفته توی گروه تلگرامی – لاغری در 60 روز –عضو شده. شهلا جون پست می‌ذاره: عکس غذای رژیمی امروزم، بدون گوشت- خوب حالا نه میتونه‌‌ عکس از غذای واقعی خودش رو بگذاره و نه اصلا کسی رو در این راه تشویق کنه. دقیقا مثل مردی که وسط یک جلسه‌ی دورهمی زنانه، زیر تخت قایم شده و بیرون نمی‌تونه بیاد چون به هر حال معلوم میشه کی leave  کرده. به هر حال تکنولوژی باعث میشه شما فتیله‌ی چراغ رو نتونی بیاری پایین تا این شیرمرد از زیر پایه‌ی تخت بیاد بیرون.  

ادامه مطلب ...

چکونه لینکد این را تبدیل به فیس بوک کنیم؟

1- اولین قدم در این راه، راه اندازی پروفایل شعر عکس کاربردی است. عکس کاربردی یعنی دقیقا عکسی که ممکن است مست و پاتیل توی یک مهمانی گرفته باشید را در انتهای شعر خود قرار دهید. همانطور که می‌دانید در تمام دستنامه‌های –Manual – مربوط به تولید شعر، از فاصله،  اسلش و اینتر کافی برای تبدیل یک متن اولیه به شعر استفاده کنید.  

ادامه مطلب ...

جهاد وایبری واتس آبی به اقامه ی گودر و توئیتر

وایبر دیشب بالاخره کارم را ساخت. رفتم و دیدم این بار بعد از چنجاه بار leave کردن گروه های وایبری این یکی را داشته باشم ببینم چطور می شود.    

 وسواس خواندن کامل متن و ویرایش های پشت سرهم باعث شده بود به یک پیر مرد حسابی تبدیل شوم. تا می‌رفتم از اقصی نقاط بالای گروه چیزی بخوانم، یک موجود جدید راه می‌افتاد و اشاره می‌زد که آمده است آن پایین لیست مستقر شده است. قسمت زیادی از جوکهایی که دیدم برای هزارمین بار شنیده بودم. البته متناسب با اخبار روز سعی کرده بودند کمی find/replace روی متن جوکها انجام بدهند. نزدیک به صد درصد متنها کپی/چسباندن همان متنها و ژانرهای گودری بود که بعدها هر کدامشان یک شخصیت مستقل فیس بوکی شدند. خیلی از آنها هم همینطور قلفتی رفتند توئیتر و صاحب‌های چنین اکانتهایی از نیمه‌ی میدان ونک، چندان پایین نیامدند. کافه پراگی در کار نبود تا جمع شوند. متنهای گوپلاسی یا گوگل پلاسی مثل اسلحه‌ی بادی برادر بزرگتر، افتاد توی دست برادر کوچکتر و خواهر تازه دانشگاه رفته، مانتو و کیف دانشگاه خواهر بزرگترش را پوشید و شد what's app  ای و viber  ای نسل معاصر. خواهر بزرگتر آخرین جوکهایی که سالها توی یک فایل ورد جمع کرده بود را پی دی اف pdf  کرد و رویش سفلون کشید تا دیگر برای همیشه تعطیل شده باشد و مبادا خاک بگیرد. اگر از مهاجرهای جماعت وبلاگ نویس‌ها سراغ بگیرید، ملالی نیست جز دوری شما. این را مستقیم به شما می‌گویند. آدمهای هشتصد کلمه‌ای شدند دو خط. خط بالا که با یک معمای بی مزه و کوچولو شروع می‌شود و چند تا نقطه، در ادامه‌ی آن متن به اندازه‌ی صفحه‌ی موبایلهای قدیمی و بعد اصل ماجرا، برهنه و بدون هیچ پوشش و پیچیدگی. همین شد که هوای تهران، دیگر دست از آلودگی‌اش بر نداشت. 

داستان دیشب را می‌گفتم که نشستم و از آن همه متن و جوک و توصیه به روح ایرانی و کلی حرفهای نژاد پرستی و مزه‌های مترویی، رسیدم به چهار پنج تا جوک دسته اول که آدم را بیشتر از یک ساعت شارژ نگه نمی‌دارد. صدای دیلینگ و دیلینگش را قطع کردم. دیگر دقیقا نمی‌دانم پرچم چه کسانی بالا بود که خوابیدم. صبح با یکی دو تا از بچه‌های واتس آپی جدید و وایبری قدیمی صحبت می‌کردم. به نظرشان رسیده بود که دیگر جوک استفاده نکنند و عکس /نوشته و ویدئو بفرستند. طبیعی یا غیر طبیعی، نشستن روی رنده به آدم اجازه نمی‌دهد کمی تکان بخورد و شاد هم باشد. 


مشکلات استاتوسهای فیس بوکی- social bookmarking - جامعه مجازی

یکی از مهمترین کاربردهای فضای اینترنت بر خلاف آن مناهی بلند بالا در سالهای کمی دور درباره چت کردن،  همانا کاربرد تفریحی برای این ابزار قوی به عنوان  قویترین و فراگیر ترین ابزار توسعه‌ی ارتباطی جغرافیای ما با آن سمت دیواریهاست.

 بر کسی پوشیده نیست که علاوه بر آدمهای عادی، کسانی که مشاغل روشن فکری دارند، مثلا روزنامه‌نگار هستند، تمایلی به مطالعه ندارند. به نظر حجم زیادی از مطالعه‌های افراد مرور لینکهای خبری و خواندن استاتوسهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی است. به عنوان مثال فیس بوک به عنوان فراگیر ترین آنها، حاوی چنین بیماری مهلکیست. یعنی درست زمانی که مطالعه کردن و در نوردیدن دنیای تاریکی به سمت روشنایی در تمام آیینهای دینی و کهن و یا آموزه‌های مدرن و پست مدرن بشری  به شدت مورد تاکید و توصیه قرار گرفته است، ما هنوز مطالعه‌هایمان محدود به همین‌هاست. انتشار احوالات ساده دلانه‌ای که بسیار شبیه شوخیهای تلویزیونی نیز به نظر می‌رسد. حتی شعر و ادبیات نیز از این حیث حسابی تخته بند همین رفتار است. به نظر استاتوسهای فیس بوکی روندی را دنبال نمی‌کنند. بیشتر شهر ایرانی فیس بوک را شبیه یک سری تظاهرکننده های عمومی با در دست داشتن پلاکاردهای جملات بزرگان، نموده است. این گونه، هر گونه حقیقتی به مجاز جملات شیک و قصاری که مانند بمبهای ضد نفر کار می‌کنند، عمل می‌کند. بیانیه‌هایی دست خواننده می‌دهد که او را نیمه شب تشنه و بیدار نگاه می‌دارد. دریغ از چیزی که بیش از یک شروع طوفانی برای یاد گیری و تحلیل و مفهوم سازی باشد. 

شاید بگویید مشکل از استاتوسهای فیس بوکی نیست. ولی به نظر ایجاد چنین فضای مطالعاتی برای نخبه‌ها و روشنفکرهای موجود، یک تغییر غیر واقعی به سمت کمتر خواندن و بیشتر در معرض فوبیای اطلاعاتی قرار گرفتن است. در نظر بگیرید یکی از مهمترین کاربردهای یک شبکه اجتماعی، social bookmarking یا به اشتراک گذاری لینک و مطالب مفید بر اساس سلیقه‌های افراد است که متولی اصلی آن سایتهایی مانند dig و delicious هستند که در آنجا کاربر بخشی از متن دلخواه خود را از یک سایت انتخاب می‌کند وبا ابزارهای متنوعی برای دوستانش به اشتراک می‌گذارد. کاربران در این نوع سایتهای از آرشیو مطالب و همچنین دسته بندی آنها برای مراجعات آینده استفاده می کنند.اما حیف که فیس بوک خوانی، سرابی بیش نیست. 

این کاربرد- social bookmarking-  به نظر خیلی فراگیر‌تر و حرفه‌ای تر باید اتفاق می‌افتاد که متاسفانه بعد از دوره‌ای که اوج وبلاگستان بود، چنین اتفاقی در فضای روشنفکرها و کاربران نخبه‌گرای اینترنتی در ایران اتفاق نیفتاد.