ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
منشی شرکت زنگ میزند: الو – خانم رفیعی؟
میگویم: خانم رفیعی همین حالا از اتاق بیرون رفت.
میگوید. ایشون چرا ضوابط رو رعایت نمیکنه؟ چرا بدون اجازه تقویم رومیزیش رو با بغل دستیش عوض کرده؟ اصلا آبدارچی باید پاسخگوباشه؟
- باشه. بهشون میگم.
- اصلا چرا ایشون تمام خودکارهای سبزی که شرکت بهش داده گذاشته توی یک کشو، محصور کرده؟ ما هزینه کردیم براش.
- من خانم رفیعی نیستم ولی میگم.
- آقا میشه بگین اصلا چرا ایشون کهنهی بچه رو روی میز عوض میکنه؟
- پس اینقدرها هم بی تقصیر نیست.
- چی فرمودین؟ خانم رفیعی؟
- من خانم رفیعی نیستم. مضاف بر این خانوم نیستم ولی چشم حتما بهش میگم.
- راستی یه چیزی. میگم خبر دارین خانم رفیعی بعد از ظهرها کجا میره؟
- نمیدونم ولی وقت شیر داره احتمالا میره به بچهاش شیر بده.
- وا؟ من شنیدم میره به بچه های مردم شیر میده.
- یعنی چی خانوم؟ چرا باید چنین کاری بکنه؟
- شنیدم به خاطر پول؟
- باشه. باشه. بهش میگم خودکارهای سبزش رو هم دربیاره و استفاده کنه. مرسی خانم.
گفت خواهش میکنم و قطع کرد و با خیال راحت به 17 امین روز مهرماهش ادامه داد