گوگوش را یکی از روزنامه نگارهای ایرانی به نام عمو پورنگ، شاه ماهی هنر ایران کرد.
اخیرا شایسته ترین دختر شایعه ساز ایران بعد از مدتها که آبی با دمای مناسب برای دُم زدن و شاه ماهی گری مجدد خود یافته است، بعد از برنامه جنجالی آکادمی گوگوش و کشف استعدادهای به هرز رونده در ایران، با اقدامی بی سابقه یا حداقل کم سابقه، قرار است با همسر جدید خود پس از طی دوره نامزدی، ازدواج نماید. در این راستا فرمایشاتی به گوش می رسد:
هومن خلعت بری گفت:خانم گوگوش دختر رویاهایم بود که الان پیدایش کردم.
بابک سعیدی به هومن خلعت بری گفت: نیم کاسه ی تحریرهایت را دوست داشتم.
امیر عبد الله خطاب به جوانان صعودی -بالا رونده؟ - یا سعودی؟ - سخت بالا رونده؟ - درباره ازدواج و رفع مشکلات مربوط به یافتن گزینه مناسب گفت : ان الله مع الصابرین!
یکی از مقامات پنهان القاعده در شاخه دانشجویی گفت: پس ما چی؟
مصطفی دنیز لی گفت: من این واقعه رو به تمام فوتبال دوستا و دیگر هنرمندان و فرهنگیان کشور تبریک عرض می کنم.
شرکت در مسابقه اس ام اسی برنامه نود:
به نظر شما شرط سنی از سوی فیفا برای کنفدراسیون آسیا وارد است؟
گزینه یک : آری
گزینه دو : خیر
گزینه سه : سن هر دو
درباره گوگوش :
گوگوش | |
---|---|
نام اصلی | فائقه آتشین |
زمینه فعالیت | خوانندگی ، سینما |
ملیت | ایرانی |
تولد | ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ (سن: ۶۲ سال) تهران |
والدین | صابر آتشین |
محل زندگی | تهران، لس آنجلس |
پیشه | خواننده ، بازیگر |
سالهای فعالیت | ۱۳۳۸-۱۳۵۷ ۱۳۷۹-اکنون |
همسر(ها) | محمود قربانی (۱۳۵۱-۱۳۵۴) بهروز وثوقی (۱۳۵۴-۱۳۵۵) مسعود کیمیایی (۱۳۶۴-۱۳۸۲) |
فرزندان | کامبیز |
وبگاه رسمی | http://www.googoosh.com |
صفحه در وبگاه IMDb | |
صفحه در وبگاه سوره |
فائقهٔ آتشین معروف به گوگوش (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در تهران) خواننده وهنرپیشهٔ مشهور ایرانی است. وی از محبوبترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران به شمار رفته و در سایر کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه نیز هواخواهان بسیاری دارد.[۱][۲]
در سالهای دههٔ هفتاد میلادی و پیش از انقلاب ایران وی را «شاهماهی موسیقی ایران» مینامیدند.[۳] این لقب بعد از بازگشت وی به آمریکا دوباره بر سر زبانها افتاد و در تبلیغات رادیو تلویزیونی تور بازگشت از این نام بسیار استفاده شد.
محتویات[نهفتن] |
فائقه آتشین در سال ۱۳۲۹ در تهران[۴] زاده شد. پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به آذربایجانیهای قفقاز (آذربایجان شوروی) میرسید. [۵] او هنگامی که ۲ سال داشت، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند.
گوگوش نامی ارمنی برای پسران است، در کودکی دایه ارمنیاش او را با این نام صدا میکرد و بعدها این نام را به عنوان نام هنریاش برگزید.[۶][۷]
او از همان کودکی به همراه پدرش که یک شومن بود، خوانندگی و بازی در فیلم را آغاز نمود و نخستین تجربه هنرپیشگی او در سن هفت سالگی بود. گوگوش بعدها در فیلمهایی چون «پرتگاه مخوف» (۱۹۶۳ میلادی)، «شیطون بلا» (۱۹۶۵) و «پنجره» (۱۹۷۰) ظاهر شد. ترانههای او که توسط آهنگسازانی چون واروژان و حسن شماعیزاده نوشتهشده و شعرهای شهیار قنبری در آن به کار رفته بود، برای او موفقیت بزرگی پدید آورد. تا حدی که سایر خوانندگان پاپ زن ایرانی به تقلید از سبک او پرداختند. سبک او در دهه هفتاد میلادی، در اوج شهرتش به عنوان خواننده و هنرپیشه، الگوی زنان ایرانی واقع شد که بهجز گوش سپردن به ترانههای او، از سبک پوشیدن جامه،مینیژوپ و مدل موی کوتاه او معروف به مدل گوگوشی تقلید مینمودند.[۴]
زندگی خصوصی گوگوش مانند بیشتر هنرمندان با فراز و نشیب و تراژدیهای فراوانی همراه بود و ازدواجها و روابط ناموفقی برای او به همراه داشت. وی فرزندی به نام کامبیز از شوهر اولش محمود قربانی دارد که هماکنون در لوسآنجلس به صنعت موسیقیمیپردازد.
با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و برپایی نظام جمهوری اسلامی، موسیقی پاپ و آوازخوانی زنان در محافل عمومی ممنوع اعلام شد. با وجود آنکه اکثر هنرمندان ایرانی، مهاجرت از ایران را انتخاب کردند؛ گوگوش که به هنگام وقوع انقلاب در ایالات متحده به سر میبرد، به ایران بازگشت. او مدت کوتاهی زندانی شد و سپس زندگی منزویانهای را پیش گرفت.[۴]
با وجود حاکمیت نظام اسلامی بر ایران، ترانهها و موزیکویدیوهای گوگوش به وفور و سهولت در ایران یافت میشد و گوگوش همچنان طرفداران بیشتری را جذب میکرد. با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیسجمهور ایران در سال ۱۳۷۶ بسیاری از محدودیتهای پیشین برداشتهشد. به برخی از زنان (گوگوش میان آنان نبود) اجازه داده شد تا در محافلی که همهٔ حضار، زن باشند به اجرای برنامه بپردازند. اگرچه پخش و توزیع موسیقی پاپ همچنان ممنوع بود، ولی مالکیت آن مشکلی نمیداشت.[۴]
گوگوش بعد از بیست و یک سال سکوت و زندگی منزویانه در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به کسب گذرنامه شد و با خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم زرتشت که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سر گرفت و به انجام سری کنسرتهای بازگشت پرداخت که با استقبال بی نظیر ایرانیان و فارسی زبانان خارج از ایران مواجه شد.
وی در سال ۱۳۸۳ آلبوم «آخرین خبر» و در سال ۱۳۸۵ آلبوم «مانفیست» را منتشر کرد که مورد استقبال شدید دوستداران وی قرار گرفت. او بعد از ۲ سال سکوت مجدد، تور سال ۲۰۰۵ آمریکا را آغاز کرد که اولین کنسرت آن در تاریخ ۱۷ سپتامبر در فروم لسآنجلس اجرا شد.
گوگوش تقریبأ هر سال در شهر دبی، امارات کنسرت برگزار میکند. قیمت بلیط کنسرتهای او از ۳۵۰ تا ۲،۰۰۰ درهم (از ۹۵ تا ۵۴۰ هزار تومان)[۸] است که باعث شده که کنسرتهایش از گرانترین کنسرتهای اجرا شده در دبی به حساب آید. هواداران بسیاری از ایران و کشورهای فارسیزبان دیگر، تنها به خاطر دیدن اجرای زندهٔ گوگوش به دبی سفر میکنند.[۹] تعداد تماشاچیان برخی از کنسرتهای او در دبی، بیش ۱۲ هزار نفر بودهاست.[۱۰]
گوگوش در آخرین قسمت برنامه تلویزیونی آکادمی موسیقی گوگوش ۱۳۹۰، با اجرای ترانهٔ «یه حرفایی»، پس از ۳۴ سال به اجرای زنده در تلویزیون پرداخت. این اجرا با همراهی بابک سعیدی و همخوانی شرکتکنندگان مسابقه همراه بود.
آلبومهای منتشر شده پس از بازگشت دوباره او به صحنه
پیمان هوشمند زاده دیگر عکاسی ناشناس توی بلوار فردوس تهران نیست. مهران مهاجر هم خیلی وقت است دارد عکاسی درس می دهد و همه شناس شده است.
دیروز بالاخره بعد از کلی این سمت و آن سمت کردن به قول دوستان بلند شدم و رفتم نمایشگاه. البته یکی از اتفاقهایی که برایم افتاد این بودکه اولین بار بود آدرسی متشکل 5-6 خیابان تو در تو را می رفتم. به هر صورت گالری محسن خودش یکی از چیزهای خوبی بود که دیروز پیدا کردم.
اما نمایشگاه به زعم خیلی ها که فکر می کنند گروهی یعنی مثلاچند تا دانشجو جمع شده باشند و زورشان به برگزاری نمایشگاه رسیده باشد نبود.
البته گزارش حاضر هم مسلما فنی نیست و برای بنده که خیلی کم از عکس سر در می آورم کلی آموزنده بود.
به هر حال هر کدام از این آدمها برای خودشان استاد هستند و در دانشگاه درس می دهند و از لحاظ تکنیکی باید بسیار کامل باشند.
مثلا آقای مهران مهاجر کتاب عکاسی را نوشته اند و در یکی دوتا دانشگاه تدریس می کنند و همچنین سید مهدی مقیم نژاد، مهرداد افسری، شهریار توکلی را می توان به عنوان استادان مطرح این زمینه محسوب کرد. البته از وضعیت عمومی برادر پیمان هوشمند زاده خبر ندارم.
به نظر پروژه ها بر خلاف آنچه ما همیشه از یک چشم انداز شسته و رفته انتظار داریم، اصلا اینگونه نبود و قرار و هدف نمایشگاه نیز چنین چیزی به نظر نمی رسید.
عکس ها واقعا باید دیده شوند و شرح نوشتن بر آنها بی انصافی و خش انداختن ماجراست ولی این بار را معاف نمایید:
پروژه کوه نوشته ها کارهای شهریار توکلی چند عکسی از کوه نوشته هایی بود که نشان از همان خط خطی کردن طبیعت با شعارهای خاصی در لانگ شات کوهستان بود که هر رهگذر خسته ای را به راستی آزار می دهد. شهریار توکلی خیلی خوب با این هدف چنین مجموعه ای را گرد آوری نموده بودند.
پروژه پیمان هوشمند زاده مجموعه ای از آرشیوهای ایشان به عنوان یک عکاس پرکار و پر آرشیو بود که القصه بنده را یاد پروفایل فیس بوک ایشان در درجه اول و در وهله دوم عکسهای طنز گونه و هوشمندانه در همشهری داستان می انداخت.
البته تعدادش کم بود و ظاهرا همین ها مقبولشان بود.
درباره یکی از عکسها هم دیدم یکی از خانمها منتقد عکس حرفهای جالبی از نور عکس و درنتیجه آن بی زمانی عکس زده بودند و به نظر نقدی فرمال و فنی می رسید.
پروژه مهران مهاجر 9 تا عکس از چشم انداز بسته ای وسط جنگل و زیر پوشش لاستیکی بود که روی آن را برگهای رنگارنگی از پاییز گرفته بودند. این مجموعه انگار تاکیدات واضح بر بسته بودن چشم انداز را به حد اعلای خود رسانده بودند و در کل به گفته دوستان عنصر تکرار در این مجموعه برای تاکید بیشتربه کار رفته بود.
پروژه سید مهدی مقیم نژاد با شعار از واقعیت تا واقعیت مانند نمایشگاه دیگری که از ایشان دیدم کارهای مونتاژی و زیبایی بود که به هر حال به گفته خودشان بهشت متصور از دیدگاه عکاس را تصویر نموده بود. البته در یکی از عکسها - شاید به عمد و اغراق - اسکیل سرو رعایت نشده بود.
پروژه مهرداد افسری قابهایی سیاه و سفید توی فریم های نگاتیو سینمایی گیر افتاده بود و انگار با داستان گویی درباره دستکاری چشم انداز توسط بشر، حرفهایش را با مخاطب مطرح می کرد.
نظر شخصی بنده این مجموعه را با عنوان و محتویات کلی نمایشگاه همخوان و واقعا قوی یافت.
اما مهمتر از نمایشگاه پانل آن بود که جلسه خوب و آموزنده ای بود.
به عنوان نمونه یکی از مهمترین حرفهایی که یکی از مخاطبان نمایشگاه مطرح کرده بودند در مورد سانتی مانتال بودن نقدها و اصولا کم مایه بودن نمایشگاه بود که به نظر چالش خوبی می رسید و بهترین فرصت بیان آثار به شکل کلاس درسی بود.
به هر صورت امیدوارم بتوانم بیشتر و بیشتر نمایشگاه عکس بروم و عکاسی این دریچه ی ورود به دنیای هنرهای تجمسی را بهتر کشف کنم
در مورد سانتی مانتالیزم هم می توانید اینجا را ببینید.
حالا ما نمی خواهیم بد بین باشیم و بگوییم مثلا فردا پس فردا این موضوع باغ قلهک نشود.
ولی بعد با خودمان فکر می کنیم که افغانیهای عزیز همه جا در حال عمران و آبادی هستند.
حتی در بخش کشاورزی ایشان به دلیل سابقه ی بالایی که دارند توانسته اند دشتهای صعب العبوری را زیر کشت ببرند.
اصلا فکر کنید این راه ابریشم دوباره افتتاح شده و تمام آنهایی که آرزوی قدم گذاشتن جای پای کاروانهای عبوری و حتی جهانگرد منحط و معروف غربی مارکوپولو را دارند می توانند از این جاده و حتی کوچه های آن استفاده لازم را ببرند.
اما از آنجایی که ما به توریسم و فناوریهای مرتبط با توریسم اهمیت فراوانی می دهیم. بایستی در مدیریت توریسم و غیره اتفاقها و برنامه های آتی بی افتد:
1- ایجاد دستشویی های نزدیک در شانه جاده به دلیل استفاده مسافرین محترم در ایام عبور و مرور به صورت زنجیره ای به عنوان بخشی از پروژه ی رفاه ابریشم
2- ایجاد زیر گذر ابریشم برای استفاده های دیپلماتیک و توسعه روابط ایران و برزیل
3- ایجاد مجموعه فرهنگسرا در طول جاده با نام فرهنگسرای ابریشم با هدف جذب مخاطب خاص در زمینه های مسافرت و هنر و تریپ به جهت دوستان علاقه مند به تریپ ظریف هنری
4- ایجاد مراکز بازپروری و ترک و راه اندازی مجدد اعتیاد به شکل گروهی و جایگزین نمودن روش جدید NDA- national drug aviation به جای روش منسوخ NA که جوانان را در دامهای مجدد اعتیاد انداخته است.
منتظر پیشنهادهای بهتر شما در این زمینه هستیم.
به هر حال هر اقتصاد روبراهی این روزها می تواند به عنوان درس آموزی به جاهای دیگر و حتی فضا نیز صادر شود.
ابوتراب خسروی اهل فن است. قلمش مخملین است. ابوتراب خسروی می تواند روایتی جعلی و عین اصلش بیافریند. ابوتراب خسروی معنی ادبیات را به درستی درک نموده است. گاهی وقتهاکه به معنی لذت بردن از متن نگاه میکنم و سلیقه ی خواندن برخی دوستان را ملاحظه می کنم، میبینم یک سری متنها انگیزه های آزاردهنده ی نویسنده برای ساختن یک نثر فاخر یا هر چی که اسمش هست را رعایت می کنند. یعنی دقیقا تمام لذت خواندن را می برند جایی همان حوالی که دیگر زبانت دارد پیچ میخورد از پیچیدگی متن. ولی این کار سخت که به نظر در مرز باریک عقل و جنون نوشتن قرار میگیرد، دقیق مثل روزهای بچگی آن هم بعد از یک امتحان سخت برای شخص بنده این شادی را به ارمغان می اورد که انگار ضعیف و قوی دارند مشخص می شوند. این از گذشته!
اما خواندن رود روای از ابوتراب خسروی می تواند آدم را یاد این بیاندازد که با طناب روزمرگی نمیتوان بین ابرها قدم زد. خواندن خیلی از متنهای این آدم سهل و ممتنع است. به راحتی می تواند آدم را دچار ملال کند و یا کم کم خواننده را ورزیده تر و هوشیار تر نماید. بدی این اثرها شاید این است که آدم را به این رو معتاد می نماید و سطع توقع فرد را حد اقل تازمانی که نشئگی این طور متنها توی سرش است بالا نگاه میدارد.
ابوتراب خسروی توی جلسه ای حرف جالبی می زد. مثلا اینکه اثر نبوغ آمیز به نظر حاوی طنز است. این یکی از به یاد ماندنی ترین حرفهایی بود که شنیدم.
با نوشتهها و داستانهایی از محمد بهارلو، جواد اسحاقیان، فتح الله بینیاز، میترا داور و...