ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
1- شخمی بودن فهمیدنی نیست. مثل چلوکبابیها همیشه جذاب است. طوری است که هیچ وقت نمیشود بیشتر از این انتظار داشت. یک چلوکبابی چرب و چیلی چه امکاناتی لازم دارد؟ تابلو فرشهای شخمی که توی ناخودآگاهش از تلویزیون دیده و ماسیده است به دیوار هنرهای زیبایش. دست خشک کن الکترونیکی توی دستشویی. قاب عکسهای طلایی برای دورتادور چلوکبابی. چلوکبابی ذاتا تخمی است و ربطی به بی سلیقگی ندارد. بی سلیقگی یعنی مثلا اگر اسم فامیلیتان احمدی است
1.5- هنوز آدمهایی که با یک شلوار خاکستری و پیراهنی سفید و کاپشن چرمی که حول و حوش شکم چاقشان را گرفته است و سعی میکنند توی مهمانیها علاوه بر شیرین زبانیهای بسیار، زنانه برقصند را درک نمیکنم. احتمالا آخرین باری که این حرکات را از دورهی نوجوانی به بزرگسالی و سبیلداری و زن و بچه نگهداری، .... توی کلاس مدرسه انجام دادهاند به نظرشان جذاب رسیده است.
2- از این نقدهای ادبی حوصلهام سرمیرود. تکلیف و تریبون داری. تکلیف این است که هی توی نقد دربارهی فلان داستان بنویسی – موتیفهای متن- بعد همه سر پاراگراف را بخوانند که نوشته است موتیف فلان. یک سری نویسنده هم لابد هستند که وقت ندارند و فقط برای نوبر کردن بازار و شناختن – جنس جدید- میروند مجموعه داستان و رمان ایرانی میخوانند. بعد متن نقد ادبی طرف را سرچ میزنند: موتیف. تا دقیقا ببینند. موتیفهای ادبیاتیاش چیست؟ مثل شربت درست کردن از یک عصارهی غلیظ که فقط یک منتقد تیز هوش، میتواند شربت شیرین و خوش رنگ حاضر را از آب جدا کند. عصاره یابی کند و بفهمد اولش از کدام عصاره و افزودنیها قصه را سرهم کرده است. بعد که متنش تمام شد توی دلش بگوید: معلوم بود از فلان و فلان، سرهم بندی کرده بود. این صدای یواشکی، اصلا ربطی به آنچه منتقد نوشته است ندارد. منتقدهای ادبی، صناعات و بلاغات ندانی هم داریم که مثل شاعرها از زمینهای خاکی شعر سپید شروع کردهاند. همیشه این دعوای کیفیت شخمی، بین ادبیاتی جدی و ادبیاتی نوجوان، شوخی، کم مایه و همه جور تهمت دیگری در جریان است. همیشه برای کسانی که از چاه آب می کشیدند این حسرت وجود دارد که چی شد الان آب از لوله می آید بیرون. این همه زحمت و جنون هم ندارد. توی این جور مواقع باید خود را به خندیدن زد تا موضوع حل و فصل شود.