360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

هر ایرانی یک شهرزاد

هر ایرانی یک شهرزاد قصه گو است، در جایی فعالیتی می کند تا یک شب دیگر نیز برای یک شب دیگر قصه بگوید، سازمان، اداره و پروژه داشته باشد، تا از بین نرود. این شهر زادهای درون، می توانند ما را برای زندگی کردن توی سازمانهای ایرانی نجات کامل دهند. 

س: برای سلامتی کلیه ی سازمانها و اداره های بوق، چه باید کرد؟   

ج: ایجاد سازمانها و اداره ها و پروژه های دور همی بیشتر

شبیه این یادداشتها را شاید بارها برای خودتان نوشته اید و حداقل پانزده سال است که همین طوری است. به سادگی نماینده های مردم، عرض کردم همین مردم، از خانم چرخنده و خانم زهرایی تقدیر و تشکر می کنند. برای همین وقت کافی برای دیگر گلایه های اینطوری شما ندارند: 

 

1. کار متاسفانه حرفه ای نیست. سطح کار بسیار پایین است. در یک کلام کار به لحاظ قابلیتی که دارد برایم بسیار انگیزنده است. اما به صورت فعلی بسیار خسته کننده است. اول که با من صحبت شد از یک توجه خاص به مساله ی بوق و نیز از حرفه ای بودن کار صحبت شد. اما در ادامه پراکنده کاری امان مرا برید. چرا که بسیار مناسبتی کار کردیم. یک مقاله برای بوق اول ، یک طرح برای بوق دوم، تدوین چارچوب عوامل ارتقای کیفیت آموزش بوق.  نمی دانم اینها کجار رفتند. 

2. تعدیل در نیروها انجام نشود. اگر همچین برنامه ای در دست است من در هر صورتی نمی مانم. ( یک دلیل فنی دارم و آن هم این است که مرکز نیرو نیاز دارد نیرو زیاد ندارد. فقط باید برنامه های مدونی و البته پایداری طرح و آنها را به کار گرفت، به لحاظ احساسی، اداره ی بوق، جوانی اینها را گرفته و متاسفانه آنها را در ساختار خود منجمد کرده است، من جوانم و به  به گزینه های بیشتری می توانم فکر کنم) 

3. نمی خواهم تحمیلی باشم. 

مسایل اداره بوق از نظر من: 

1. نداشتن نیروی متخصص کافی 

2. نداشتن استراتژی مناسب برای چگونگی جایابی نیروها و تعریف نقش ها برای افراد موجود.

3. عدم اقتدار مرکز در سازمان(  مرکز باید در سطوح بالاتر اما با آرامی و پایداری کارهای برجسته انجام دهدو تا به نتیجه نرسیدن تبلیغاتی صورت نگیرد. بطور مثال همایش بوق، مرحله برنامه ریزی به لحاظ انرژی باید حد اقل 60% نیروی کل فرایند را به خود اختصاص دهد، برای تبلیغات باید کارها را در افق بلند مدت تری ملاحظه کرد، تبلیغات بدون محتوا مانند چوب های گنده و پوکیده است، در لحضه ای سریع آتش می گیرد  سریعا هم خاموش می شود) 

4. اهداف به خوبی مشخص نیست. ( توپی را که با زحمت جلو می اندازیم و انرژی صرف می کنیم، باز به عقب بر می گردانیم) 

5. اداره بوق، به اقدام های استراتژیک بپردازد. آموزش امروزه در همه شرکتهای پیشرو پاسخ دهنده به استراتژی نیست بلکه شریک استراتژیک است. ( اداره بوق باید نقشه دانشی کامل و جامعی از دارایی های دانشی سازمان داشته باشد)

6. سیاستهای جدب دانش در سازمان را باید مرکز آموزش اداره بوق مدیریت کند. چرا در صورتی که مورد قبلی را به درستی انجام دهد بهترین جایگاه باری تصمیم گیری در این مورد  مدیریت اداره بوق است. 

7. مهارت در طراحی دوه های بیسکویتی، ( سریعا طراحی شده برای پاسخگویی به نیاز مطرح شده جدید، فاصله گرفتن از طراحی دوره ای شبه پداگوژی در سازمان) 

8. اولویت دادن به پروش تفکر و عقلانیت در آموزش سازمان بوق، بخصوص مدیران

9. ادغام رویکردها در داخل مدیریت اداره بوق و در داخل تک تک گروهها. برخی مشکلات در جایی از اداره بوق ودر شغلی خاص تعریف شده است اما تخصص برای تصمیم گیری در این زمینه در اختیار انها نیست. با اینها چه کار باید کرد( بطور مثال می توان با صادر کردن یک دستور مساله را حل کرد اما تا چه میزان آن دستور مبتنی بر واقعیت است و می تواند مثمر ثمر باشد جای سوال است.

10. شناخت سازمان بوق به لحاظ دارایی های موجود. پیدا کردن شریک استراتژیک خارجی و  داخلی برای ایجاد و بسط همکاری ها

11. با دویدن نمی توان کار جذاب و چشم گیری انجام داد حتی عجله باعث به هرز رفتن کلیه امکانات و نیروهای صرف شده در مراحل قبلی می شود. رهبر یک مجموعه اگر در رفتارش عجله و شتاب نشان دهد این به دیگران هم منتقل می شود. 

12. هر کارشناس باید از حالت یک ابزار شناس در آمده و به صورت یک آدم خبره ی مفهومی در محدوده مورد طراحی اش قرار بگیرد. چرا که طراحی و ابزار را محتوا توجیه می کند. 

13. در نظر گرفتن مخاطب به عنوان یک کل واحد. 

14. بودجه 


ای برق اگر به گوشه آن بام بگذریآن جا که باد زهره ندارد خبر بری
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنمپیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتیپرسد جواب ده که به جانند مشتری
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسیدتو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
ای ماه روی حاضر غایب که پیش دلیک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
دانی چه می‌رود به سر ما ز دست توتا خود به پای خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیمای غایب از نظر که به معنی برابری
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توستیا مهر خویشتن ز دل ما به دربری
تا خود برون پرده حکایت کجا رسدچون از درون پرده چنین پرده می‌دری
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنیدعوی بندگی کن و اقرار چاکری

توسری از بالا و دروغ از پایین- قومیتهای تحقیر شده ایرانی

توسری از بالا و دروغ پردازی از پایین مربوط به  قومیتهای تحقیر شده ایرانی و یک نظر شخصی در مواجه با متنهایی است که این حقیر در ارتباط و مواجهه ی ملت ایران با مدرنیته از جمال زاده تا نراقی و زیبا کلام تجربه کرده ام. شاید با مدل توسری از بالا و دروغ از پایین از پایین موافق نباشید. 

نظام اجتماعی ما در ایران همان شبیه ارباب رعیتی کل تاریخمان است. توسری از بالا و دروغ از پایین که به نوعی در بعضی بخشهای ایران که از لحاظ تاریخی فرهنگش به کشاورزی نزدیک‌تر است،  به شدت احساس می‌شود. 

این نوع دینامیک رفتار بین طبقه‌های مختلف یک جور  خرده مکانیزم بین طبقه‌هاست. این خرده‌ مکانیزمها سرجمع مثل بخشهای مختلف خط تولید یک کارخانه توانسه است، کلی قومیت ایرانی تحقیر شده را بسازد که به ساده‌ترین شکل خود دچار هویت گریزی هستند.  

 

با یک توصیف ساده، هر چه آدمها در دوره‌ای رعیت توسری خورتر و به طبع آن دروغ پردازتری بوده باشند، پتانسیل بالاتری برای توسری زدن و از بالا دیدن آدمها، زمانی که فقط از رعیتی درآمده‌اند و می‌تواند خیلی چیزهای بهتری از ارباب‌های قرن نوزدهمی بشوند، دارند.

اینطور آدمها به جای پیدا کردن بهترین گزینه، می‌روند سراغ ارباب شدن  به شکل سنتی و بدون کارکردش. دور باطلی از روی  وصیت نامه‌های پدربزرگها. اینطوری بخشی از انتقام خود را به شکل‌های خودآگاه و ناخودآگاه و نیمه‌آگاه از جامعه بگیرند. در نتیجه به همین سادگی یک عده‌ی زیادی از آدمهای مهاجر، از هویت ایرانی خودشان فرار می‌کنند. به همین نسبت بخش بزرگی از قومیتهای ایرانی هم بعد از مهاجرت هویت شهر و منطقه‌ خودشان را مخفی نموده و دور می‌ریزند. به همین سادگی آدم مهاجر که اغلب حداقل 25 سالش است. تازه دچار بی هویتی شدید خواهد شد. به طور بدیهی این دوری ریختن هویت و احضار هویت جدید، بهترین اتفاق برای ورود به دنیای مدرن خواهد بود که در خیلی از موارد به سختی امکان پذیر  است و طبعات فراوان خود را به دنبال دارد. 

مکانیزم مطرح شده در بالا یکی از مهمترین  عوامل دروغ پردازی، دور ویی و ریاکاری در بین اقشار رعیت - پایین یا هر چی - در جامعه خواهد بود. بدین روی اکثریت آموزشهای اجتماعی که از قبل از مدرسه تا بعد از آن به صورت ضمنی، کودک، نوجوان و میان سال جامعه ای را می سازد، دچار یک نخ تسبیح بزرگ برای امر مقدس تعلیم و تربیت خواهد بود: هر چقدر هویت و درونیات خودتان را مخفی نگاه دارید، راحت تر، زنده تر، موفق تر و خوش تیپ ترید. اگر قومیت شما از نوع خرد آن است، در خیلی از موارد با خندیدن از کنار موضوع نمی توانید بگذرید چون خیلی به مذاق دیگران خوش نمی آید. تصور کنید یک پیک نیک که تمام شده و مادری از پسرش می پرسد: فلانی چقدر شیرین بود. چرا نمی ری بگیریش؟ 

پسر با صدای آرام  و در رخوت یک روز پیک نیک در دل طبیعت و با دوستان خانوادگی رو به مادر: 

ول کن مادر جان. بنده خدا شهرستانیه.