360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف نشر قطره

یادداشتهای روزانه ویرجینیا وولف چیزی نبود که انتظار داشتم. ویرجینیا وولف جسورانه توانسته است نقدهای اساسی به اولیس جویس داشته باشد. در جایی او را کارگری می‌داند که خود آموخته تجربه‌هایش را پیش می‌برد.  طعنه زنندگی و شوک آور بودن کار جویس را مورد انتقاد قرار می‌دهد و همین‌طور پیش بینی می‌کند، اولیس جیمز جویس، اثری آینده‌دار به حساب بیاید. وولف زیرک و عمیق است. حب و بغضهای آنچنانی او را به کتاب اتاقی از آن خود نکشیده است ولی روزهای سختی و بی پولی را به وضوح در  کتاب یادداشتهای روزانه‌اش می‌بینیم. ویرجینیا وولف با همه‌ی عمقی که در نوشته‌هایش هست فیلسوف منشی را، انداختن تقصیرات به گردن خداوند می‌داند. یک جا از مغز بشر گفته است که چقدر دمدمی، بی وفا و ترسان از سایه‌هاست. ویرجینیا وولف توانسته است به خوشی و لذت مشکوک باشد و به همین روی همیشه از دچار ابهام شدن در نوشته‌هایش فرار می‌کند. جایی در یادداشتهای روزانه‌اش به صراحت سلیقه‌ی مخاطب را – ترجیح مردمانی که از محاصره‌ی شگفت انگیز بدبختی‌ها خرد و فرسوده می‌شوند بر آدمهای موفق- می‌داند. یادداشتهای روزانه‌ی هر نویسنده‌ای شاید حاوی – رنج بردن از فقدان نیروی عصبی کافی- باشد.  

گاهی وقتها فکر می‌کنم ویرجینیا وولف هم مانند هزاران زن نویسنده‌، به میزان عشوه‌هایی که آمده و دلهایی که برده است، بالغ شده و خواستنی است. ویرجینا وولف هر از چندگاهی به حرفهای نویسنده‌های گذشته نگاه می‌کند. مثلا داستایوفسکی که می‌گفت آدم باید از احساسات عمیق بنویسد. آیا من آنگونه‌ام؟ اما  یادداشتهای ویرجینیا وولف که بخشی از تکوین کتابهایی مانند  خیزابها-موجها-، خانم دالوی و بقیه است،  جذابیت خود را زمانی تشدید می‌کند که او سعی می‌کند درباره‌ی مارسل پروست نیز به قضاوت بنشیند. از نظر ویرجینیاوولف، مارسل پروست حد اعلای حساسیت به همراه تعهد لجوجانه به ادبیات است. او پروست را در حال جستجوی سایه روشن‌های پروانه‌وار در نهایت حد آن می‌داند و در نهایت به این تعبیر قناعت می‌کند که مارسل پروست به سختی سیم ویولون و به فراری مولود پروانه است. در جایی می‌گوید: روند زبان آهسته و اغفال کننده است و در یکی دو جای دیگر با وسواس مخصوص به خود به دنبال زبانی است که بی واسطگی در بیان معنی را به اعلی درجه برساند. ویرجینیا وولف مثل خیلی از هنرمندان و نویسندگان، از تب آلودگی و کوتاهی زندگی رنج می‌برد. روزی هم به خودش نقدهای شدیدی می‌کند: من پر زرق و برق، متوسط و گزافه گو هستم. من در حال عادت کردن به گنده گویی هستم. گاهی خودش را  نقل کننده‌ی خوبی نمی‌داند ولی معانی مهمی که آن روز از یادداشت در دهانش قرقره می‌کرده است را گاهی به این شکل می‌بینیم: لذت زندگی در انجام دادن است. در جایی از کتاب درباره‌ی مرگ می‌خوانیم: اشتیاق به کوچک شمردن آن و به نقل از مونتنی: خندیدن به مرگ به همراه دیگران. برای ویرجینیا وولف چیزی که در ادبیات لذت بخش است، تصویرهای ناگهانی، نام دارد. 

افسردگی فعال نیز عبارتی است که در یکی از بخشهای یادداشتهای روزانه ی ویرجینیا وولف می شود یافت. شاید بیان امروزی اش یک جور نویسنده ی دو قطبی باشد. خانم وولف اصرار دارد که بدترین چیز نوشتن اتلاف آن است. قبل از آن در جایی به تصریح می گوید که منظورش از اتلاف، چرندیات بافتن و وقت تلف کردن است. در جایی متوجه می شویم که فاکنر از دو کتاب خیزابها و همچنین ساعتها که بعدها به نام خانم دالوی تغییر کرد، ستایش نموده است. 

خانم دالوی سالخورده، به یک نکته اذعان می نماید: بعد از این سالها می دانم که برای خوشایند یا متقاعد کردن سایرین نمی نویسم. خانم دالوی نویسنده ای فاخر بود که برای سبک تراش خورده اش چنین عبارتی دارد: به وسیله ی نوشتن در خودم انرژی می آفرینم. اگر می توانستم متن را به درون رگ و پی ام ببرم و کاملا در عمق و آسان کار کنم خوب بود... 


پ.ن: به هر روی قطعا یک نویسنده را بایادداشتهای روزانه‌اش نمی‌توان سنجید. کما اینکه چنین حاشیه‌هایی پتانسیل لازم برای منبرسازی و مخاطب پروری و اندر احوالات چاپ کنی ایجاد می‌کند که لاجرم از گیراندن چنین استخوانهایی در گلو، اجتناب می‌کنیم و جان سلامتی همه‌تان را از درگاه ایزد پاک خواستاریم. 


ویرجینیا وولف

نو خوانی - به روز بودن - آخرین، بهترین- کافیست مامانی شوید.


یکی از سوالات دائمی برایم - نوخوانی - و علاقه به خواندن جدیدترین هاست. اصلا این موضوع فقط به خواندن مربوط نیست. ولی به طور محدودتر، خواندن آخرین کتاب، آخرین یادداشت. استفاده از آخرین محصول فرهنگی، مساله ای پر رنگ است. 

انگار ذهن آدمها خیلی اتوماتیک یک دلیل عقلانی در آخرین نسخه ها می بیند که واقعا برایش بهترین به نظر می رسد. یعنی هنرمندها در طول زمان نشسته اند و تمام موتیفهای ادبیات را به بهترین ترکیب ممکن از محتوا رسانده اند و حالا دارند آنرا به خواننده ها عرضه می کنند. حتی به طور دقیق تر محصولی را پیشروی مخاطب می گذارند که مجموعا بیشترین دیالوگ را با مخاطب بر قرار خواهد نمود. 

 

به همین دلیل هم هر روز آلزایمر نوخواهی، چتر خاکستری اش را روی ذهن مخاطب پخش می کند. دستهایش را می گیرد و هر کجا بخواهد می برد. شاید ببرد توی یک سایت جدید، تا به نظر آخرین و بهترین خوراکها را بهش بدهد. یا بنشاند روی صندلی یک تئاتر آخر، تا با جدیدترین اجراها و رونویسی ها و بازنویسی ها دوباره آشتی کند و ...


اینطوری، ادبیات و هنر به صورت لخته های پراکنده ای بر دامن شهر پخش می شوند و در نگاه مردم، بیگانه، مزاحم، از سر شکم سیری، فانتزی، باری به هر جهت و در یک کلمه غیر قابل دریافت خواهند  بود. 


اما به نظر چاره اش شاید این باشد که در نحوه آموزش هنر تجدید نظرهایی اتفاق بیفتد، رسانه های مجازی به بهترین وجه بتوانند روی عمیق شدن دیدگاه هنر آموزها و هنر ورزها بیشتر کار کنند. حتی به روشی خیلی غیر دموکرات، تمام راه های پراکندگی و هول بودن برای پیمودن یک روزه ی دنیا را مسدود  نمایند. 

به نظر این وظیفه می  تواند از عهده متولیان، یعنی پیرهای هنرمند بر بیاید. شاید بدیهی باشد ولی به راحتی می توان دید که خیلی ها در عمل هنر را چشمه ی زاینده ای می دانند که بایستی پیرانش را دور ریخت. 

پیراهنهای مندرس را از هم درید و همیشه دیدگاه های  نو را از ابتدا پایه ریخت. نکته اینجا نیست که تجدد خواهی، لازم است یا نه! نکته ی اصلی به نظر این خواهد بود که آیا تجدد خواهی برای نسل جدید هنر، نیاز به ظرف نوتری دارد؟ یا وجود ظرف نوتر، یعنی بستر فضای مجازی، باعث این خواهد شد که جریان نوخواهی به شکل مسخره ی بی دست و پای امروزی اش شکل بگیرد. 


به طور خلاصه و به قول این موسسات آموزشی که همیشه جلوی چشم ما- یعنی از زن خانه دار گرفته تا پیر مرد 78 ساله - هستند، کافیست مامانی شوید! و بهترین و به روزترین باشید! 

کنترل زد- CTRL+Z می زنی - شعر طنز- UNDO

کنترل زد- CTRL+Z می زنی - شعر طنز- UNDO


اگر با  دیر قسطان وام داری،  CTRL+Z می زنی 


اگر در دادگا  شاهد نداری 

اگر در بین دعوا کم میاری 


اگر در درس املا شاهکاری 

اگر ایراد قانونی نداری 

اگر رفتی برای خواستگاری CTRL+Z می زنی 


اگر شد فیش برقت صدهزاری 

اگر تومان شده صدتا فغانی 

اگر ادلار شد یک ده هزاری CTRL+Z می زنی 


اگر رفتی ته جدول ز جبر فوتبالی 

اگر آداب دانی، شد برای ماستمالی  CTRL+Z می زنی 


اگر شد کار مهرویان تبانی

اگر آرتیست شد، بعله:) فلانی! CTRL+Z می زنی 


اگر دروازه شمران شد زخاک پرتغالی 

اگر دربند شد جایی برای دستمالی  CTRL+Z می زنی 


اگر شیطان شده آتیش سیگار و بخاری CTRL+Z می زنی 


اگر – تینا- شده شکل زنای امتحانی  

اگر – سینا –  گذاشته ابروی رنگین کمانی CTRL+Z می زنی 


اگر دکتر، مهندس، مخترع،  می‌میره از درد گرانی  

اگر استاد دانشگاه پوشیده کتانی 

اگر تمثال دکتر ، وای دکتر، وای دکتر شد جهانی 


CTRL+Z می‌زنی