دگر دیسی به پروانه، برای کرم ابریشمی که از پشت پیله نور دور مدرنیته را می بیند سخت است. کرم محال اندیش لازم دارد. برگ تازه می خواهد و گلشنی با باغبانی خوش اخلاق
به نظرم اگر در خیلی از داستانهای این روزیها کمبود روایت هست به مشکل ابتر بودن نسل ما ربط داشته باشد. این به قصد توهین نیست.
زمستون میشه. تابستون میشه. محرم میشه بعدش میشه نه کسی مسلمون میشه نه کسی کافر. هیچ اتفاقی درون آدمهای روشن فکر نمی افته. انگار محصولات گلخانه ای باشیم که توی دسته های مختلف چیده و آماده ی فروش هستیم.
تجربه ی زیستی متفاوت چیزیه که کمیاب شده
دقیقا مثل فرق خیار گلخونه ای بی طعم و مزه و رنگ با خیار جالیزیه. هجو همه چیز. هجو داستانی که داره تمام معانی رو مثل آبرفت می بره به دریاهای آزاد بیرون این سرزمین.
آبی هم که از این سرزمین رفته طعم و بوی اینجا رو نداره
نمی دونم!
به نظرم می شه تو هجوم مدرنیته و هر چیز پرسرعت و برنده ای وایساد و فکر کرد و تغییر کرد!
به نظرم این همه ایراد که به مدرنیته می گیریم به خودمون برمیگرده!
هر انسانی می تونه از خودش شروع کنه و جلوی سرعت و تخریبش رو بگیره!
نه تنها آدمای روشنفکر که به نظرم توی هیچ قشری تغییر ایجاد نمیشه ..