ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
انگار هر کسی خودش به تنهایی میتواند قصهی خودش را حمل کند. این فرق نویسندهها و آدمهای عادی روزگار است. نویسندهها همیشه دارند تا آنجا که دستشان میرسد روایتهای آدمهای مختف دنیا را حمل میکنند. گاهی توی تشنگی عجیب روزگار از این بغلی همیشه تازه مینوشند و تازه میشوند. آدمهای عادی در مقابل این قصههای نفسشان همیشه نمیتوانند درست و حسابی مقاومت کنند. کسی حرفشان را نمیشنود و نهایتا تصمیم میگیرند اینقدر روایت هفتاد سال پیش زندگیشان را دستکاری شده توی سینی تحویل مهمان بدهند که آدم شرمنده میشود به مهمانی روایتهایشان برود. اینها را که گفتم برای آدمهای باهوش جامعه است که قدرت انطباق بالاتری نسبت به دیگران دارند و اینجا میشود گفت که هوش اجتماعی ترکیبش با نهاد پذیرش تغییرات اجتماعی ملقمهای درست میکند اینطوری. به نظر این زخم از آنهایی است که واقعا در تنهایی میخورد و از بین می برد. امروزی بودن خودش اصل موضوعی برای سعادت بشری فرض میشود. مثل باد پاییزی که دست تطاولش به شکل پیش فرض برای هر کاری دراز است. اینطوری به طور قطع و یقین تا مثلا 50 سال آینده سعی می کنیم به جای احیاء تحلیل تاریخی پدیده های اجتماعی در قالب داستان، برویم سراغ رویا بازی و هوشبری هزار و یک شبی از نوع آمریکایی اش که به راستی از آب کره می گیرد و به صورت کتابهای یک دلاری تحویل قشر عظیم خواننده های عامه پسند می دهد.
جبر ـ اختیار ـ انتخاب
واوووو
سلام
مرسی از مطالبتون
استفاده کردم
خب تحلیل شما از عادی و نویسنده به من کمک کرد تا الان یه دید روشن تری به قضیه ی نویسندگان داخلی و خارجی داشته باشم...
حس می کنم نویسنده های خارجی نویسنده ترن. چون دید جامعه شناسی عمیق تری دارند...
اره هر کسی حمل می کنه قصه ی خودشو
افکارشو
و ناگهان کمرش خم میشه