360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

مرغ سحر چیست؟ - مرغ سحر ناله بس کن

مرغ سحر مرغی است که از صبح تا شب دچار کج فهمی‌ها و بد رفتاریهای زیادی می‌شود. از تولید کننده که جسد بی جان او را زیر کولر سر حال آورده و با منت فراوان با او برخورد کالایی کرده است شروع کنیم. بعد می‌رسیم به مصرف کننده که سرمای وجود چنین موجود نازنینی را به جای می‌خرد ولی تا وقتی آن کلوخه‌ی یخ را در دست بگیرد و یا از پشت ویترین مرغ فروشی- چه اسم کریهی- به آن قد و بالای نازنین نگاه کند که زیر کارد شاگرد مغازه در حال کبابی شدن است، هیچ سرمایی هم نیست. بعد همان آقا یا خانم خانه را در نظر بیاورید که در یک سحر گاه، این سیمرغ به بند آمده را به شکل خاطره‌ای محو از توی ته مانده‌ی بشقاب جمع می‌کند تا  این هویت از دست رفته را برای خیابان خوابها به تناسخ بگذارد. البته ماجرا به همین برگرداندن روح به جسم نیمه جان این موجود برای موش‌ها و آدمها ختم نمی‌شود. به نظر سیاستمداران بسیاری از این افسانه یاری خواهند گرفت تا به راستی به این موجود حیات سیاسی دوباره‌ای اعطا نمایند و هنر دوستان از استادشان اجرای دوباره‌ای با نام و خاطره مرغ سحر درخواست نمایند. مرغ سحر اصولا اهل اداهای صبحگاهی است. یک روز با دوستانش قرار می گذارد و ورزش می کند چون وزارت بهداشت تاکید می کند مرغهای کم وزن باید خورده شوند و از مرغهای با وزن بالا باید پرهیز کرد. روزی هم هست که وزارت بازرگانی جمع وزنی صادرات مرغ را توی بوق و کرنا می کند. اینقدر از جمع وزنی مرغها می گوید که مرغ سحر و بقیه ی دوستانش به لمیدن و استراحت بیشتر صبحگاهی و خوردن جانک فود تمایل بیشتری نشان می دهند. مرغ سحر زن سالار کاملی است که دست بر قضا اهل هنر هم هست و گاهی با صدای زیر و دلفریبش سعی می کند عده ی بیشتری از هواخواهنش را سرگرم کند. مرغ سحر یک اشکال اساسی دارد. او و دوستدارانش به شدت اهل روزمرگی هستند. مرغ سحر زمانی کافه نشینی را تجربه کرده است اما دلش برای آن روزها تنگ نمی شود. مرغ سحر کارهایش را زور رسیده است. الان یک بچه دارد که تمام چیزش است. بقیه اش می ماند پس انداز کردن برای سفرهایی که قرار است توی تعطیلات برود کوش آداسی و آنتالیا و  استانبول و هر جای دیگری که با همین چند میلیون تومان می تواند سیر کند. مرغ سحر ید بیضایی برای سفرهای آنچنانی یعنی چند ده میلیونی اروپایی ندارد برای همین توی سرمای روزهای عادی کار بال به زیر پر خود می زند و همیشه در حال حساب و کتاب لازم برای ذخیره ی پولی حسابی به جهت سفرهای چند روزه اش در تعطیلات است. مرغ سحر چون از موهبت مادری برخوردار است خودش را به صورت نسبی و معقولی خوش بخت به حساب می آورد. یک مادر نمونه که قرار و مدارش با خوش بختی آن چیزی است که در بال رسش قرار خواهد گرفت. 


سایتهای استخدام و کاریابی- -iran talent- همشهری-estekhdam- استخدام- کاریابی

سایت راهنما- نیازمندیهای همشهری استخدام


روزنامه همشهری به جهت سازمان عریض و طویل آگهی‌ها و سابقه ی طولانی ارائه سرویس‌های نیازمندیها علی الخصوص فرصتهای شغلی و استخدامی افراد،پر مخاطب ترین روزنامه کشور است. به همین دلیل سایت این روزنامه با استفاده از ساختار مناسب اطلاع رسانی در زمینه آگهی‌های استخدامی عمومی و فرصتهای شغلی شرکتها در تهران و دیگر شهرهای کشور یکی از بهترین سایتهای کاریابی قلمداد می شود. شما می توانید در این سایت آگهی مورد نظر خود را طبق دسته بندی شغلی انجام شده به صورت عکس و یا متن مشاهده نمایید. یکی از امکانات دیگر این سایت امکان اضافه نمودن آگهی استخدامی مورد نظر به علاقه مندیهایتان است.

اما نقطه ضعف اساسی این سایت، نداشتن دسته بندیهای متنوع  با رویکردهای مختلف در زمینه استخدام است.


سایت ایران تلنت Iran Talent 


این سایت  به نظر قدیمی ترین سایت تخصصی آگهی های استخدامی و اطلاع رسانی فرصتهای شغلی است که به زبان انگلیسی مدیریت می‌شود. سایت ایران تلنت امکانات زیادی برای دسته بندی آگهی‌های استخدامی و فرصتهای شغلی برای کار جویان و کارفرمایان محترم دارد. این سایت همچنین  امکان بار گذاری رزومه کاری فرد کار جو در قالب  
Pdf  و word  را دارد. به علاوه این سایت دارای قابلیت رزومه سازی آنلاین خوبی است که می‌تواند به کاربر در زمینه ساختن رزومه آنلاین به شکل استاندارد کمک نماید. کارجویان و کارفرمایان می توانند با جستجوی رزومه در قالب نوع کار، زمینه کاری شرکت، موقعیت جغرافیایی کار و درجه اهمیت کار - اهمیت پست سازمانی – به کاربران این سایت خدمات بدهند. آگهی های استخدامی این سایت اغلب مربوط به شرکتهای خصوصی ایرانی و خارجی است و اغلب آگهیهای رسمی دولتی در آن دیده نمی شود.


سایت پرتال دانشگاهی


این سایت یک سایت عمومی و شلوغ در زمینه اطلاع رسانیهای دانشگاهی در کشور است که به آگهیهای استخدامی در زمینه های بیشتر حرفه ای و تخصصی نیز می پردازد. راحت ترین راه برای استفاده از این سایت استفاده از جعبه جستجو برای آگهی استخدامی مورد نظرتان است. مثلا اگر عبارت : استخدام MBA را وارد کنید. نتایج آگهیهای استخدامی در زمینه جذب افراد دارای تحصیلاتMBA می‌باشد. این سایت اخیرا به دسته بندی بهتری از آگهیهای استخدامی و فرصتهای شغلی دست زده است. به عنوان نمونه از عبارتهای کلیدی : استخدام بانکی- استخدام دولتی- استخدام کارشناس فروش- استخدام به شکل اسم یک شهر- استخدام کار پاره وقت  استخدام سراسر کشور و غیره دست زده است. یکی از محاسن انکار نشدنی این سایت فراگیر بودن آگهیهای استخدامی آن در کلیه مقاطع تحصیلی و فرصتهای شغلی است که با حوزه‌ی تمرکز حرفه‌ای توانسته است به این هدف دست یابد. یک راه دیگر استفاده از سایت استفاده از فید آگهی هایمورد نظر در زمینه ای خاص است. مثلا شما می توانید استخدام مدیر را به ایمیل خود اضافه نمایید تا در صورتی که آگهی استخدام مدیر در این سایت بار گذاری شد به طور روزانه در جریان  قرار بگیرید.


سایت linked in


این سایت در حقیقت یک شبکه اجتماعی برای ارتباطات حرفه ای است. در این شبکه اجتماعی شما می توانید رزومه آنلاین بسازید. همکاران خود را پیدا کنید. در فرومهای مختلف کاری در خارج از کشور و همچنین داخل کشور عضو شوید و مباحث را به شکل جداگانه ودر قالب ایمیل یا مستقیما با استفاده از سایت دریافت نمایید. این شبکه نیز این روزها مورد اقبال ایرانیانی که به فعالیت حرفه ای در زمینه‌های مختلف و اغلب فنی مهندسی می پردازند قرار گرفته است که به نظر اصلا نباید از آن غافل بود.


سایت استخدام


این سایت با طراحی خوب خود توانسته است در مدت زمان کمی بازدیدکنندگان زیادی داشته باشد. این سایت نیز مانند سایت پرتال دانشگاهی حاوی آگهیهای استخدامی به شکل دسته بندی شده با کلمات کلیدی، در خدمت علاقه مندان زمینه‌های استخدام و کاریابی قرار گرفته است. یکی از فعالیتهای مفیدی که این سایت به شکل مطلوبی تعقیب می‌نماید یادداشتهای مهمی در زمینه هایی با موضوعات زیر است:


مصاحبه شغلی و تجربه کارجویان



سایت بانکی - استخدام بانکها و موسسات مالی 



این سایت به صورت تخصصی به زمینه های اطلاع رسانی استخدام بانکها  و موسسات مالی سراسر کشور پرداخته است. شما می توانید با عضویت در این سایت کلیه ی آگهیهای استخدام بانکی، آگهیهای استخدام بیمه  آگهی استخدام موسسات مالی و اعتباری را دریافت و مشاهده نمایید. البته این سایت حاوی آگهیهای استخدامی در زمینه های حرفه ای دیگر نیز هست.

سایت جاب ایران http://www.jobiran.ir/

این سایت در روزگاری خیلی فعال تر بود ولی این روزها مشکلاتی دارد که امیدواریم رفع شود. مثلا هنوز قابلیت انطباق با بروزرهای جدید مانند فایر فاکس و کروم را ندارد. کاربران و کارفرمایان می توانند با عضویت در سایت و دریافت خبر نامه از این سایت استفاده نمایند.

 

سایتهای دیگر:


سایت کار ایران







موارد مرتبط که توصیه می کنم حتما برای استخدام بخوانید : 

تعریف آینده از دید ایده آلیستی که می خواست رئالیست باشد

من ایده آلیست هستم. ایده آلیستها درمان نمی شوند. در بهترین حالت ممکن است به جزیره خودشان رانده شوند و تا آخر عمر در آنجا بمانند. 

ایده آلیستها آنهایی هستند که گاهی بیشتر از آنچه که لازم است عمل گرا و به قول عامیانه اش - کتونی به پا - هستند. طوری که ممکن است یک اصفهانی به فرض بیش از حد دست و دلباز باشد و ترحم افراد را برانگیزد. ایده آلیستها مثل همه زندگی نمی کنند. می خواهند خیلی چیزها را عملیاتی ببینند ولی افسوس که همیشه فکر کردن و اندیشیدن را به عنوان یکی از محورهای عملی جهان لذت بخش تر می بینند. 

ایده آلیستها با اولین نورهای مدرنیه ای که شاید حتی در کودکی تجربه کرده اند خوشحال می شوند. افسوس که این شب با همین کورسوها روشن نمی شود. افسوس که نمی شود به همین راحتی نورِ دور مدرنیته را تفسیر کرد. ایده آلیستها گاهی به خاطر ایستادن وسط خیابان شب، زیر ماشین می روند. طوری که اصلا باورشان نمی شود، ماشین به آن بزرگی را ندیده اند. ایده آلیستها موجودات قابل ترحمی هستند که توی چرخ دنده های بزرگ زندگی گیر می کنند، در حالی که به بزرگی، سیاهی و سرعت این چرخیدن می خندند. 



در باره فیلم منهتن - تهران- Manhatan1979- وودی آلن -مریل استریپ

1- صحبت کردن درباره ی فیلمهای وودی آلن اصلا آسان نیست. چه رسد به اینکه وودی آلن را در اوج ولی در 30 سال پیش نگاه کنیم. منهتن از یک سو دارد نیویورک 1979 را نشان می دهد و از سویی به تهران 2012 نیز اشاره دارد. سرزمین  سیاه و کم فروغ ازدواجهای آدمهای بازنده. آیزاک - وودی آلن- نویسنده ای نیویورکی است که دوبار جدا شده و الان با 42 سال سن معشوقه ای 17 ساله دارد. چالش اصلی او با بازیهای زبانی خاص خود وودی آلن رسیدن به سن 18 و سپس 21 سالگی است. اما داستان به همین آسانی نیست. 


دوست متاهلش دل در گروی یک زن روزنامه نگار دارد. زنی که تنها دلیلش برای اخلاقی بودن فراوان، اهل فیلادلفیا بودن است و بس. همسر سابق وودی آلن از زنگی متاهلی شان مشغول نوشتن کتابی است که نهایتا زناشویی این مرد را وحشت ناک نشان می دهد. وودی آلن یک نیویورکر خسته و کودک است. پدری که در  هم پایگی با پسرش: اگر سریعتر بجنبد، می تواند عشق خوبی برای خودش دست و پا کند و صد البته در منطق نمایشی فیلم همانجا که دارد بیانیه می دهد، خلافش ثابت می شود. 


2- بسیاری از صحنه های سکانسهای ابتدایی به طرز حیرت انگیزی آدمهای ضد نور و خیابان و لوکیشنهای تیره و تاریکی را نشان می دهد که یکی دو تا نور در آن برای حفظ صحنه کافی است. حتی در برخی از موارد این بازی نورها ترجیح می دهد حقایقی را توی صفحه ی سیاه فیلم تعریف کند. دیالوگهای فیلم کاملا مخصوص به آدمی مثل وودی آلن است که بیانیه های هجوی درباره ی روشنفکری دارد. یکی از اوجها سکانس موزه پلانتاریوم - ستاره شناسی - است که با زن ژورنالیست صحبت می کند. حس کلی آیزاک که بر خلاف نیوتن قوانینش در داستان فیلم اضمحلال می یابند، مسخره بودن روابط آدمها با فضاهای علمی است. مسخرگی از موضوع از بین روندگی قوانین علمی حادث می شوند. این موضوع را از نوشتن کتابی درباره - ارزشهای از دست رونده - decaying values- توسط آیزاک در فیلم می توان ملاحظه نمود. و صد البته بارها گوشه و کنایه هایی به روشنفکرهای زمان خودش و با اسم بردن مستقیم از این آدمها می شنویم که واقعا جسارت وودی آلن را نشان می دهد. جایی اذعان می دارد : من دکتر روان شناسم را چامسکی اسم گذاری کرده ام، چون او با خط کشش انگار دارد به من فرمان می دهد. 

وودی آلنِ همیشه مضطرب و در  حال اشتباه یا مرور اشتباهات که مانند یک مرغ خانگی پر حرف است، نه تنها باعث ملال نیست بلکه لذتی دو چندان از پیش برد قصه به ما می دهد، در جاهای مختلف با زنجیره ای از لطیفه هایی که در باره زندگی واقعی و نگاه آدمهایی مثل اسکار فیتز جرالد، کی یر که گارد، برگمان خوب و غیره می گوید، استعاره های زیبایی از یک انسان آزاد می دهد که سرنوشتش به شکل غم انگیزی دل در گروی عشق دختری است که حال 18 ساله شده است و افق روشنی برای بودن در کنار هم دارند. 

به قول وودی آلن : سیگار را استنشاق نمی کنم، بلکه برای خوش تیپ به نظر رسیدن استفاده می کنم.

به نظر این موضوع هم قابل گفتگو نیست. در جایی که در موزه علوم می بینیم و می شنویم که به خانم روزنامه نگار یاد آور می شود: هیچ چیزی شناخته نشده که ارزش فهمیدن با ذهن را داشته باشد. هر چیز ارزشمندی را از راههای ورود دیگری می توان دریافت. این یک تصویر مشمئز کننده است. ... ما خیلی به مغزمان دروغ می گوییم. 

این بزرگترین نقد به تفکرات پوزیتیوستی آن موقع آمریکاست که در تاریکی یک موزه علوم و از زبان آیزاک دیویس می شنویم. 

زندگی مردم عسلویه- ماه عسل نفت، ماحصل نفت

سفرم از جایی شروع شد که پروازمان در فرودگاه عسلویه  به زمین نشست. از همان بالا معلوم بود که پشت رشته کوه‌هایی بلند، دشت همواری در کنار خلیج نیلگون فارس در بستری از تجهیزات فولادی آرمیده و عسلویه نام دارد. می‌دانستم عسلویه سرزمینی است که بزرگترین میدان گازی ایران  و خاورمیانه نیز هست. اینجا قطب صنعتی ایران است. جایی خواندم عسل اویه یا همان آب عسلی نام قدیمی اینجاست. برنامه‌های توسعه‌ی نفتی و گازی که حاصل آن صنایع بالا دستی نفت و گاز هستند در این منطقه به سرعت روزها و شبهایی که ما ممکن است خیلی آسوده خاطر در حال استراحت باشیم، پیش رفته‌اند. 

حاصل آن شهرکهای مسکونی فراوانی است که برای اقامت مهندسین و کارگران این ناحیه در کنار جاده‌های بی شمار ساحلی در حال رشد و بهره‌برداری است. با کنجکاوی فراوان از هواپیما پیاده شدم و به سمت گیت خروجی فرودگاه رفتم. وقتی گیت باز شد انگار سشوار روشنی را توی صورتم گرفته بودند. ناخود آگاه پا کند کردم و برگشتم. باورم نمی‌شد  اینقدر هوا گرم باشد. هر چه که روی سایتهای هواشناسی و گجتهای موبایلی در این زمینه دیده بودم جلوی چشمم آمده بود. عبارت نرم اپلیکیشن هواشناسی برای این روزهای تابستانی Hot blazing  بود که با همان بار اول آنرا دریافتم. بعدها شنیدم هوایی که باد دارد، بهترین هوا در مقایسه با روزهای شرجی است. روزهای شرجی هوا به مدت یکی دو روز یا بیشتر می‌ایستد. طوری که احساس می‌کنی داری میان قطره های بخار آب داغ در حال قدم زدن هستی. بعضی‌ها حتی با فقط ده دقیقه ایستادن در هوای داغ، مزاجشان کاملا به هم می‌ریزد و خیلی طول می‌کشد تا به حالت اول بازگردند. به هر ترتیب خودم را قانع کردم که باید ادامه بدهم. با تیم خبر نگاری به کمپ گاز پارس جنوبی می‌رویم تا استراحت کنیم و برای غروب که هوا کمی قابل تحمل ‌تر است، بیاییم گزارش بگیریم.  در همین نقل و انتقال با ماشین  با استوانه‌های ایستاده و خوابیده‌ای که بسیار بلند هستند بر می‌خورم. گاهی کره‌هایی فولادی مثل گوی‌های بخت آزمایی در کنار راه نمایان می‌شود. انگار این گویها از بس بخت جویندگان طلا را در این سرزمین نشان داده‌اند، مات و بی فروغ شده‌اند. همینجا بگویم، دستمزدها و حقوق کارگران و مهندسین در اینجا، اغلب به دلیل شرایط آب و هوایی سخت، کمی بالاتر از مناطق دیگر ایران است. به همین دلیل آدمهای ماجرا جویی که می‌توانند در چنین شرایط سختی کار کنند، به آب و آتش عسلی نفت و گاز می‌زنند تا بتوانند در مدت کمتری به شرایط اقتصادی بهتری دست یابند. به جهت شرایط سخت کارهای پروژه ها اغلب به صورت  اقماری تعریف می‌شود به این معنی که فرد بعد از مثلا 20 روز، 10 روزی را به مرخصی یا همان rest می‌رود. البته این اعداد برای کارهای سنگین‌تری مانند سکو به صورت 15 روز کار 15 روز استراحت است. چند روز که در میان آدمهای اینجا باشی، باور می‌کنی که اینجا خورشید زمین شرایطی را فراهم کرده است که آدمها برای  تعطیلات به قمر مخصوص خود در شهرشان می‌روند تا بار خستگی خود را کنار بگذارند. فضای این جا شدیدا مردانه است. اغلب کسانی که چه برای شرکت گازپارس جنوبی و چه برای پیمانکار کار می‌کنند را مردان جوانی تشکیل می‌دهند که اغلب با شرایط آب و هوایی و کاری اینجا کنار آمده‌اند. خانمها بیشتر به کارهای دفتری و غیر سایتی مشغول هستند. خیلی از این خانمها به همراه همسران خود به نوعی به این ناحیه مهاجرت نموده‌اند. به کمپ می‌رسیم. سالن غذاخوری و بعد قهوه خانه سنتی که اجازه می‌دهد چای تلخ یا شیرینی را کنار دوستان کاری‌ات بنوشی و سختیهای روزانه را دور بریزی. شوالیه‌ها در این ساعت کلاه خود ایمنی به سر ندارند و با همان دم پایی‌های راحت چای می‌نوشند. اما چهره‌های خسته‌ی آدمها نشان می‌دهد، همه برای چنین گردشهایی در فضای کمپ چندان آماده نیستند. به هر صورت دلتنگی و دوری از خانواده‌هایشان باعث می‌شود که گاهی به کنج خلوتی بروند و با محبوب خود راز و نیاز کنند.
اما زندگی اینجا با دمیدن صبح از سوار شدن سرویسهای اتوبوسی در ساعت 5 آغاز می‌شود. هنوز آفتاب نزده‌است که کارکنان سوار اتوبوسهایشان می‌شوند و طبق برنامه با حضور خورشید روی این هیولای فلزی که با لوله‌های قطور به هم پیوسته است، درسایت کاریشان  کارت می‌زنند. آفتاب بالا آمده است. لوله‌های بسیار قطوری که به راحتی یه آدم متوسط می‌تواند توی آن بنشیند و جوشکاری کند. این به نظرشاید سخت ترین کار اینجا باشد. برجهای بلند تقطیر مثل زیر دریایی‌هایی که سفید پوش و خبر دار ایستاده‌اند و گاهی تا 100 متر و بیشتر ارتفاع دارند در بین لوله‌ها مانند نگهبانان سایت شبانه روزشان را در حصار لوله‌ها به سر می‌برند. در کنار اینها گاهی مخازن استوانه‌ای بزرگی برای ذخیره مایعات مختلف ساخته‌شده‌اند. دیوارهایی آجری در اطراف این مخازن استوانه‌ای عظیم قرار دارند، که برای ایمنی و جلوگیری از نشت مواد در اثر شکستن مخزن برپاشده اند. گویی باغ تک میوه‌ای را با پرچین کوتاهی حصار کرده‌اند. در تمام سایت تجهیزات ضد آتش به شکل شیرهای آتش نشانی فشار قوی وجود دارد که به صورتهای دستی و یا اتوماتیک می توانند آتشهای احتمالی تجهیزات را خاموش کنند. آبفشانهایی که به هر روی اجازه‌ی  شکوه و شکایت را از لوله‌ها و سایر تاسیساتی که ممکن است علیه اپراتور بهره بردار طغیان کنند، را می‌گیرند. در برخی جاهای سایت که امکان نشت اسید وجود دارد، دوشهای آب با فشار زیادی تعبیه شده است تا هیچ تن خسته‌ای را فقط به جرم خستگی و اشتباه در خود نسوزند. روز به نیمه رسیده است و خیلی از هوای مات و گرفته‌ی اینجا معلوم نیست. به هر روی افراد برای ناهار به غذاخوری‌های سایتها می‌روند. روی میزها وجود آب لیمو و روغن زیتون یکی از ملزوماتیست که گرما وخستگی را بین دو نیمه کار سنگین از آدمها می‌گیرد. خصوصا اینکه برای ایمنی تردد و کار درسایت قوانین بسیار سفت و سختی وجود دارد. کفش کار و کلاه ایمنی اصول چنین دینی را تشکیل داده اند. اول ایمنی بعد کار. همینطور که ناهار در فضای آرام آدمها صرف می‌شود، صدای آدمها و تجهیزات ضعیف تری مثل اتوموبیلهایی که در سایت رفت و آمد می‌کنند، محو در صدای کمپرسورهای قوی به خاطرت می آید که انگار هر چیز خانگی و شهری در این فضا به نظر کوچک و غیر حرفه‌ای می‌نماید. بعدها وقتی لوله‌های نازک آب خانه‌مان را می‌دیدم لبخندی گوشه لبانم نقش می‌بست. هر نوع تعمیرکار خانگی برایم بازیگر بود تا یک آدم فنی واقعی. دوست داشتم جعبه اسباب بازی‌اش را باز کنم و ببینم چه جور اسباب بازیی را با خودش این خانه و آن خانه می‌برد. برای همین سر و صدای زیاد است که گاهی آدمها مثل نامه‌برهای قدیم توی سایت با دوچرخه این طرف و آن طرف می‌روند. 
عصر در گردشی دیگر کنار اسکله‌‌ای طولانی می‌رسیم. لیست گونه‌های جانوری اینجا با انواع پرنده‌ها، پر شده است.  اینجا همه چیز از لوله‌است. هر چیزی با لوله به دیگر وصل است. حتی اسکله نیز از این قانون مستثنی نیست. لوله‌ها دارند تعلق بستر اسکله را به آب سبز اطرافشان یاد آوری می‌کنند. 
برجهای تقطیر در عسلویه هر یک می‌تواند یادآور ستونهای با شکوه تخت جمشید باشد. وقتی با دژ نفتی – گازی برخورد می‌کنم و کارگری را روی لوله‌های عظیم‌الجثه می‌بینم، عظمت این تشکیلات وسیع را بیشتر درمی‌یابم. مردم در عسلویه از بومیان گرفته تا کارگران و مهندسان همه به رنگ آسمان منطقه، خاکستری مات. نه سیاه، نه سفید. اما دلهایشان آبیست زیرا هر یک از آنها خاطره آسمان شهرشان را در دل دارند. فراغ از خانواده سوزنده‌ترین گرمای آنجاست. سوزنده تر از خورشید و عرق ریزی روح در این دوری بسیار بیشتر از عرق ریزی جسمشان زیر آفتاب است. شرجی هوای آنجا قابل مقایسه با شرجی چشمهای کارگرانی نیست که مدتها از خانواده خود دور بوده‌اند. اما آنها حتی آه خود را 
پشت دود سیگاری که هر روز در خلوتشان توی ایستگاه مخصوص سیگار هنگام استراحت  از سینه به بیکران آبی آسمان بیرون می‌دهند، پنهان می‌کنند. یاد آور می‌شوم نام دیگر رنگ آبی در عسلویه خاکستری است. گاه آنقدر کارگران را در گیر کار می‌بینم که انگار جزئی جدا نشدنی از تاسیسات آنجا هستند. به جرات می‌توان گفت ارزش آب کنار نفت در گرمای منطقه دو چندان حس می‌شود. حال می‌خواهد آب شیرین باشد یا شور. دریا قلب تپنده‌ محیط زیست آنجاست. آب مایه حیات و نفت خون اقتصاد کشور است. 
کشتی‌های غول پیکر مثل ساعت و منظم مشغول بارگیری هستند. مانند خیلی از جاهای دیگر کمپ مردمان بومی اینجا به کارهایی مانند نطافت و باربری مشغولند. البته بعضی‌‌هایشان هم رفته‌اند و دوره دیده و فنی شده‌اند. ولی به طور کلی شهریت خیلی کمی را همان غروب و در راسته بازار عسلویه کشف می‌کنم. مغازه‌هایی که به تقلید از شهرهای بزرگ با بزک دوزکی بد سلیقه مایحتاج ساکنین فنی اینجا را اعم از کیف و کفش و لباس و لوازم بهداشتی و مصرفی می‌فروشند. البته مردمان اینجا مانند مهندسین و کارگران در غربت و قرابت در یک سرنوشت نفت و گازی شریک هستند. از این روی  پیمانکارانی که در میان خانه‌های بومیان ساکن شده‌اند به بهترین شکلی مورد میهمان نوازی ساکنان قرار می‌گیرند. بومیان روستاهای اطراف در برخی از موارد هنوز به کاشت گوجه و دیگر صیفی جات و یا ماهیگیری در پهنه دریا مشغولند. هرم گرمای عسلویه به سان روبنده و نقابی بر روی صورت زنان بومی دیده می‌شود. خلیج نای بند از بلعیدن بخشی از زمین توسط دریا منظره دلفریبی ایجاد کرده است. شاید حضور جنگل حرا و ریشه‌های درختانی که در جزر آب خودنمایی می‌کنند، به ریشه‌های عمیق مردمان این ناحیه پیوند دارد. گویی جغرافیای جنوب به جغرافیای شمال پیوند خورده است و میرزا کوچک خان میان تمام کارکنان نفت ریشه دوانده و هر یک از افراد آنجا برای سربلندی و سرافرازی ایران در برابر تمام مشکلات طبیعی و غیر طبیعی ایستادگی می‌کنند. فاصله‌های بیدخون و  بندر نخل تقی هیچ تاثیری در روند کاری افراد ناحیه نگذاشته است. در هر کدام خلیجی مصنوعی برای سکون یافتن لنجها از صید روزانه تعبیه شده است. البته در این ناحیه  در لنجهای بازرگانی نیز با همان  آدمها درپوشش لباس سنتی و عربی، شیخ‌هایی هستند که سنی و یا  شیعه بی هیچ تفاوتی به کار مشغولند. مردمان اینجا آرامش را از عظمت طبیعت دریافت کرده و در روح خود پرورانده‌اند. خانه ها با نمای بلوک و سیمانی و دیوار حیاط نسبتا بلند و کوچه‌های تنگ و بافت بومی اغلب بدون درختکاری، چهره‌ی سنتی بافت روستاهای عسلویه را به نمایش گذاشته‌اند. 
شب عسلویه باید از بالا خیلی زیبا باشد. تمام تجهیزات با ساقدوشهای فلزی‌شان آذین بندی شده اند. ساپورتهای فلزی که لوله‌های باردار را سر جای خودشان نگاه می‌دارند. کار اینجا شبانه روزی است. موقع تحویل شیفت آدمهای قبلی را می‌بینی که خسته و مانده با لبخندی محو دارند توی جایگاه امن و مخصوص سیگاریها در سایت سیگار پایان کارشان را می‌کشند. سیگار نیز یکی از آیین‌های جدانشدنی از اکثریت آدمهای اینجاست. خیره شدن به نور مشعلهایی که گازهای اضافی را دور از یک plant  می سوزانند، مثل نظافت هر روزه‌ی منزل، خبر از پایان یک شیف کاری موفق را می‌دهد. شعله‌هایی بلند که دل تپه‌های اطراف را روشن کرده است. بعضی پرسنل سایت خانه آرپاتمانی با متراژ متوسط و با قیمتهای متوسط افراد دارند.  
  از عسلویه‌که آمدم انگار شهر را برای باری دیگر کشف کردم. آدمهایی که بی کلاه و سرخوش توی خیابان راه می‌رفتند. اصلا هیچ کس قرار نبود با کسی هماهنگ باشد. اگر در خیابان چهره‌ای پخته از کار می‌دیدم به نظرم می‌رسید رازم را با او در میان بگذارم: آقا شما عسلویه بودید؟ فاز چند؟ من هم بودم؟ و بعد لبخندی که فقط شاید مخاطبت آنرا دریابد. 

منتشر شده در شانا 

سایت روزنامه خورشید و قند چهارپاره یادداشت سردبیر به شکل تندر

1- یکی از معقول ترین اتفاقهای روزانه برآمد آفتاب یا خورشید است. 

البته این دومی کمی هم به نظر ساده نمی رسد. مثلا روزنامه خورشید توانسته است با منابع مالی خوب و محکم از پشت کوه ها سر بر آورد و خواسته یا خدای نکرده ناخواسته به جمعیت روزنامه های عصبانی کشور اضافه شود. 

این اتفاق به گونه رعد آسا و با یادداشتهای سردبیری و بزن و بکوبهای تندر گونه ای اتفاق افتاده که به راحتی هر کسی تصور از آسمانی ابری و تیره دارد. آسمانی که اصلا به سختی بشود خورشید را در آن یافت. 


2- به جهت رفتار حرفه ای در برآوردن خورشید یا در آوردن روزنامه خورشید همینقدر کافی است که مطالب بخشهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، ماه رمضانی این روزنامه هنوز بعد از این همه روز انتشار فاقد نویسنده ی یادداشت نویس و حتی میرزا بنویسی است. باشد که مرزهای روزنامه نگاری مدرن در اینجا هم به آن سوی کوه ها، جایی که خورشید بر می آید، تلالوی حتی پست مدرن و به قول برادر ژاک دریدا ساختار شکنانه یابد. 


کتاب مشکلات فیلمنامه نویسی سیدفیلد- بنیاد سینمایی فارابی

باز هم بعد از کتاب هنر فیلمنامه نویسی این بار در سال 98 کتابی نوشته است که به نظر کمی دیر یعنی سال 90 توسط حمیدرضا گرشاسبی ترجمه شده است: چگونه مشکلات فیلمنامه را حل کنیم؟   ادامه مطلب ...

درباره کتاب مفاهیم نقد فیلم مجید اسلامی - تحلیل نئوفرمالیستی

کتاب مفاهیم نقد فیلم مجید اسلامی  یک گرد آوری بسیار مهم از منتقد فیلمی است که سالیانی را در این راه سپری کرده است. بخش اول کتاب شامل ترجمه ای از کتاب شکستن حفاظ شیشه ای - کریستین تامپسن است که مفاهیم کلی در زمینه نقد نئوفرمالیستی فیلمهای سینمایی را شامل می شود، مفاهیمی از قبیل اینکه چرا فیلم می بینیم، ماهیت اثر هنری و مخصوصا فیلم چیست؟ و اصلا چه ابزارهایی برای نقد فیلم در اختیار داریم. 

در بخش بعدی برشی از کتاب هنر فیلم - دیوید بوردول - کریستین تامپسن آورده شده است که متمرکز بر روی بحث فرم در سینماست. در بخش بعدی نقدهای نمونه ای از مجلات سینمایی دهه 60 ایران آورده شده است. به علاوه مجید اسلامی در یک بخش مجزای دیگر تمام نقدهایی را که خود در آن سالها نوشته است را آورده است. در فصل بعدی به بررسی آثار 5 تا از بزرگان سینمای دنیا آنتونیونی، تارکوفسکی، کیشلوفسکی، آکر من و لارنس اولیویه پرداخته است. مجید اسلامی کتاب غنی و جذاب خود را با مقالات پراکنده درباره سینما به پایان رسانده است. 

علاقه مندان نقد فیلم می توانند این کتاب را که توسط نشر نی منتشر شده است از کلیه ی کتاب فروشیها و بلکه کتابخانه ها تهیه نمایند. 

درباره مجید اسلامی : 

مجید اسلامی (زادهٔ ۱۳۴۲ خورشیدی) روزنامه‌نگار، منتقد سینمایی، منتقد ادبی، مترجم وورزشی‌نویس اهل ایران است.

مجید اسلامی در سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد. در رشتهٔ کارگردانی سینما از دانشگاه هنر تهران تحصیل کرد. از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۸۰ درمجلهٔ فیلم به عنوان منتقد فیلم فعالیت داشت که از این میان پنج سالش را دبیر بخش نقد بود. در همان ایام همکاری‌اش را با نشر نیآغاز کرد: چهار فیلم‌نامه ترجمه کرد، از جمله مرد سوم نوشتهٔ گراهام گرین و اورفه نوشتهٔ ژان کوکتورمان «در هزارتو» اثر آلن روب‌گری‌یهرا ترجمه کرد. مجموعه نقدهایش را در کتابی به نام «مفاهیم نقد فیلم» به چاپ رساند و بیست عنوان کتاب از مجموعهٔ «صد سال سینما، صد فیلم‌نامه» را سرپرستی کرد. از سال ۱۳۸۲ سردبیری مجلهٔ ادبی-هنری «هفت» را به عهده داشت که در آخر سال ۱۳۸۶ انتشارش متوقف شد. وی از سال ۱۳۸۷ تا ابتدای ۱۳۹۱ مسؤولیت مدیریت انتشارات منظومهٔ خرد را بر عهده داشت، که کتاب‌هایی در زمینه‌های آموزشی و غیرآموزشی منتشر می‌کرد.[۱]زندگی‌نامه [ویرایش]

آثار [ویرایش]

تألیف [ویرایش]

ترجمه [ویرایش]

سینمایی
داستانی

پی‌نوشت [ویرایش]

  1.  اسلامی، «نوشتن در دنیای مجازی»، انشاء و نویسندگی، ۱۱.
  2.  اسلامی، مجید. «مفاهیم نقد فیلم: تحلیل نئوفرمالیستی و مقالات دیگر». تهران: نشر نی، ۱۳۸۲.
  3.  کوکتو، ژان. «اورفه». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۶.
  4.  گرین، گراهام. «مرد سوم». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۷.
  5.  لینچ، دیوید. «بزرگراه گم‌شده». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۹.
  6.  ریچی، دانلد. «فیلم‌های آکیرا کوروساوا». ترجمهٔ مجید اسلامی، حمیدرضا منتظری. تهران: نشر نی، ۱۳۷۹.
  7.  هارتلی، هال. «آماتور و اشتیاق ماندگار». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۸۰.
  8.  تارکوفسکی، آندری. «پنج فیلم‌نامه: کودکی ایوان، سولاریس، استاکر، نوستالگیا، ایثار». مجید اسلامی (و دیگران). تهران: نشر نی، ۱۳۸۲.
  9.  کاوارد، نوئل و دیوید لین. «برخورد کوتاه». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۸۴.
  10.  روب‌گری‌یه، آلن. «در هزارتو». مجید اسلامی. تهران: نشر نی، ۱۳۸۰.
  11.  وولف، ویرجینیا. «لحظه‌های بودن: اتوبیوگرافی». مجید اسلامی. تهران: انتشارات منظومهٔ خرد، ۱۳۹۰.
  12.  جویس، جیمز و هاروکی موراکامی (و دیگران). «فواره‌ها در باران: مجموعه داستان از...». مجید اسلامی. تهران: انتشارات منظومهٔ خرد، ۱۳۹۰.

منابع [ویرایش]

  • اسلامی، مجید. «نوشتن در دنیای مجازی». فصلنامهٔ انشاء و نویسندگی سال دوم، ش. ۶ (دی ۱۳۸۹). ISSN ۲۸۰۰-۵۵۳۹.

پیوند به بیرون [ویرایش]

فیلم 12 مرد عصبانی - سیدنی لومت

شاهکاری از سیدنی لومت محصول 1957 آمریکا که در دوره ی جذابیت بالای تلویزیونی و بر اساس یک داستان تلویزیونی تهیه شده است. به وعی تله تئاتری است که تقریبا میزانسن مهمی ندارد. اصلا ابعاد اتاق هیات ژوری به اندازه ای است که بایستی همه چیز برپایه ی دیالوگ پیش برود. یک کار خوب برای کسانی که علاقه مند به کلاسیکهای دیالوگ نویسی هستند. تعلیقی کاملا کلاسیک و دوست داشتنی که هنوز این فیلم را در بالای جدول  imdb  نگاه داشته است. همیشه یک قضاوت می تواند به لایه های مختلف روان شناسانه ای ختم شود که نمود آنرا در آدمهای موافق و مخالف اعدام پسر گناهکار فیلم می بینیم. به نظر این کار بایستی الگویی برای چند اثر مهم دیگر باشد. آثاری که از همین فرم بتواند شگفتی تله تئاتری بیافریند.  سیدنی لومت دیده ها می دانند که این فیلمساز توانست مانند بیلی وایدلر و برخی انگشت شمار دیگر از فیلمسازان آن سالهای آمریکا، از هیچ فیلم خلق کند. جایی که مخاطب با شروع قصه ممکن است بگوید این فیلم سرانجامی جز ملال ندارد ولی هر سکانس بهتر و جذاب تر از قبل دنیای فیلم را خلق نماید. 

    روزنامه خورشید و حکایت 12 مرد عصبانی

    1- یه زمانی به ریاضی دانها می گفتند که همش دارن نشون می دن چی با خودش مساویه 
    شاعرهای سابق انگار فقط تناقضها رو تعقیب میکنند و قشنگ میبینند. 
    تصور میکنم می خواستم لباس بپوشم با تفکرات شاعرانه. چه پر تناقض و با کنتراست بالا در میومد.

    2-من اگر دختر بودم جسیتم رو عوض نمی کردم، عقلانیتم رو تغییر می دادم. نه اینکه بد می بود، با منطقهای این دنیا سازگار نبود. با کل دنیا که نمیشه جنگید.

    3- روزنامه وزینی از سوی قاضی مرتضوی عزیز تر از جان تاسیس شده تا در سراشیبی پایان دولت کمک کار و غمکار دولت باشه. ایشان به علاوه توانسته اند با در اختیار گرفتن برج ساختمان سرمایه گذاری بورس تامین اجتماعی صاحبت یک روزنامه به اندازه کافی بزرگ با اتاقهای فراوان بشوند. طوری که روزنامه همشهری حتما به حسادت بیفتد. اصلا طوری پیش آمده است که حتی سردبیر آتشینی هم در اختیارشان هست که می تواند هر جنبنده ای را با همان مقاله ی پر از غلط و غلوط سردبیری روی آتشش کباب کوفته درست کند و بعد او را از همان بالا قل بدهد پایین تا تمام سرازیری میدان آرژانتین به پایین را بیاید پایین. 

    یک روزنامه ای که مجمع الیادداشت به صورت کپی از اینترنت و نوشته های بی نام هست. البته به زودی تلفنهای روزنامه محترم را وصل نموده و در جهت مصاحبه با دوستان فرهنگی ورزشی و خواننده های برج میلاد اقدام خواهند نمود. امیدوارم به همین سرعت بشود به تکنولوژی پرینتر دست یافت. چرا که این جانب در مراجعه به دفتر روزنامه وزینشان، وسط دعوای مدیر مالی با یکی از -بچه های روزنامه - درباره آفتابه ی دسته قرمز یا مشکی رسیدم و به سلامتی ایشان برای حتی صفحه بندی هم که شده از بنده خواستند تا به جای تحویل فایل، پرینت را برای لمس بهتر و کمتر مکروه دسته آفتابه، خدمتشان تقدیم نمایم. باشد که بقیه ی بخشها و مدیران از این مکتب درسهای 24 ساعته و 7 روز هفته ای بگیرند. 

    فیلم چهارشنبه سوری اصغر فرهادی

    توانایی بالای قصه پردازی کارگردانها بزرگ است که سینمای متفاوتی از آنچه دیده ایم ساخته است. اصغر فرهادی از آن دسته آدمهاست. در این فیلم دیگر خبری از آن دختر مغرور دوم خردادی و ایده آلیست - هدیه تهرانی نمی بینیم. زنی هست که در کشاکش یک مثلث عشقی گیر کرده است. مادری عصبی که در این انتهای سال به دنبال کشف سر نخی درباره خیانت همسرش - حمید فرخ نژاد - است. داستان آدمهای بالا شهری که بلد نیستند عشقهای ساده و پر اعتماد پایین شهریها را دریافت کنند.

     صد البته شخصیت تازه به دوران رسیده ای که حمید فرخ نژاد با لهجه شهرستانی در فیلم ایفا نموده است، نیازمند زنی مادر گونه است. این موضوع را درباره ی زندگی شلخته اش که حتی برای روشن کردن سیگار، فندک کافی ندارد نیز صادق است. سرنوشتی که حمید دارد همان است که همسر سابق زن آرایشگر - پانته آ بهرام دارد. این موضوع از تصویر سایه ای حمید بر روی شیشه ماشینش قابل دریافت است. اصغر فرهادی در این فیلم دو روایت حاضر از آدمهای بالا شهری، پایین شهری را با یک روایت مرده از زندگی زن آرایشگری که طلاق گرفته است ترکیب کرده تا بتواند قصه ای شهری، نا آرام و تامل برانگیز از چیزی بسازد که خیلی از آدمها درزندگی روزمره بارها شنیده ایم ولی به این عمق و دقت، دریافت ننموده ایم : قصه ی زناشویی شهری و تهدیدهای سوزاننده اش. فیلم‌های هدیه تهرانی

    درباره فیلم سعادت آباد- مازیار میری

    به نظرم سلیقه ی فیلمسازی به غیر از دوستانی که هنوز سینمای بهروز وثوقی می سازند، به عنوان کف قابل قبول فیلمسازی به سعادت آباد رسیده است. فیلم کاملا اصول ساده را رعایت کرده است و صد البته با گرد آوردن تمام هنرپیشه های خوب توانسته است ویترین خوبی بسازد. 

    قصه بی تعارف و خوب به پیش می رود. ولی یکی از مهترین چیزهایی که باید در این باره دانست. نداشتن عمق کافی و سطحی بودن رابطه های به قدای قصه گویی فیلم است. به نظر این فیلم دقیقا از نوع داستان آدمهای مدرن در جامعه ماست که دارد لبه های بازتری از خط قرمز سانسور را تجربه می کند و  صد البته هنوز با واقعیتهای اجتماعی ما فاصله دارد. هنوز تمام قصه ها قابل پیش بینی است و نقاط عطف آنچنانی که در یک سینمای نخبه گرا و یا معناگرا می بینیم در این بسته وجود ندارد. البته این بدان معنی است که سینمای غیر از این نوع و  دهه 60 ای آنطور که خیلی ها در آن مانده اند برای همیشه مرده است. به همین دلیل اگر ژآنر ابسورد با عبدالرضا کاهانی شکل گرفته است، مازیار میری نیز می تواند با این محصول ژانر خانوادگی مدرن را مال خود نماید.


    فیلم اینجا بدون من - بهرام توکلی

    فیلم اینجا بدون من اقتباسی از نمایشنامه ی زیبای تنسی ویلیامز به نام باغ وحش شیشه ای است. 

    البته قصه دستکاری رمانتیکی شده است. نماشنامه را قبلا خوانده بودم و همچنین صوتی اش را شنیده بودم. اما فیلم از بازی زیبای فاطمه معتمد آریا، صابر ابر مثل همیشه و نگار جواهریان عزیز رنگین شده است. خانه ی انتخاب شده کاملا متفاوت و غیر تلخ است. یعنی باید به هوشمندی کارگردان که تقریبا از نماهای محدود برای خانه و مخصوصا محل کار استفاده کرده است، تبریک گفت. کاری که واقعا زیباست و دلنشین. 

    البته قصه ی دستکاری شده دارد نوع جدیدی از پایان بندی را نشان می دهد که با همه ی ضعفهایش در کل روایت زیبایی است که به نظر کمتر در سینمای ما وجود دارد. به نظر این نوع پایان بندی ترجمه ای خواهد توانست مخاطبهای هوشمند و تحصیل کرده ای را که کم نیستند، بر انگیزد. مخاطبی که با آخرین تیکهای صورت صابر ابر پایان تلخ ماجرا را دوباره دریافته است ولی احتیاج به استراحت و فانتزی فکری دارد. خانه ای که با یک کاناپه ی نو، به یادمان می آورد که یافتن همسر مناسب دیگر به همین سرعت با سنت کشی و پس زدن انتخاب مادر و خاله اتفاق می افتد. باید منتظر اتفاقهای بهتری از این نوع تازه متولد شده بود.