محمد رضا صفدری نویسنده ی مهجور و معاصر ایرانی است. مهجور بودن و معاصر بودن واژه هایی همزادند.
بخت گشا ترین فعالیت روزهای تعطیل نه - کافکا- بازی است نه آن نسخه های وطنی...
به نظر این روزها باید شب و روز کنار اقامتگاه بخاری خانه مقیم شویم. فقط دردسرش می شود شب ها که ممکن است فاصله بگیریم و بی افتیم توی دره. اینطوری هم می شود دلاوریهای مردم را به قلم محمد رضا صفدری خواند و لذت برد: سیاسنبو
اینجا جایی است که توالی به حق داستانها به افزایش باور پذیری قصهها کمک زیادی کرده است. این قصه به نوعی قصهی انتقام سلیمان نبی است. در داستان مردگان از مجموعه برف و سمفونی ابری دوباره مردن ناتمام یعنی مردن بین زمین و آسمان را شاهد هستیم. قصهی یک هفته خواب کامل تنها مزیتی که دارد عو ض شدن به جای راوی در قصه است. به علاوه در این داستان نکتهی خوبی میتوان دید: هیچ تضمینی وجود ندارد که بشود آن دنیا نیز باران را دید. یک تکه شازده در تاریکی به نظر در نیامده است. اما با امیدواری کامل در آخرین و فانتزی ترین داستان این مجموعه یعنی داستان پایانی تلخی ماجرای آدمهای سرگردان در سرنوشتی برفی و کوهستانی در حال رفتن از این سرزمین را مشاهده میکنیم که به نظر به نا کجا آباد ابدی ذهنی ساخته شده در طول مجموعه میروند. پایان داستان اشارهای تلمیحی به تناسخ آدمهای قصه دارد که بسیار زیبا و تاثیر گذار است.
حامد حبیبی به نظر نویسنده خاصی است. نباید گفت صرفا فانتزی نویس. فانتزی نویس معمولا یک نوع تقلیل آدمها به چارچوب متنی و جهان بینی خاصی از سمت نویسنده است که بار سانتی مانتال آن بسیار بالاست. به نظر اینکه نویسندهای این سبک و سیاق را برای نوشتن انتخاب کرده و در کتاب قبلی – آنجا که پنچر گیریها تمام می شوند- و تک داستانهای منتشر شده در همشهری داستان و فصلنامه سینما و ادبیات از ایشان دیدهام، شاید یک دلیل دارد. نگاه مدرن به پدیدهی داستان و تحت تاثیر نبودن از آثار محدودهی فارسی. داستانهای این مجموعه را به نسبت همهی کارهای قبلی ایشان خیلی دوست داشتم. پختگی و فشردگی متنی که به راحتی از دام لفاظیها و شهوت کلام نویسندههای تازه کار بسیار رها شده است. داستان آشغال واقعا به نظر پیرنگش از هیچ خلق میشود که هنر داستان پردازی نویسنده را نشان میدهد.
همچنین داستان کافه لرد چنین رویهای را پی گرفته است. داستان درگاه با اغلب کارهای این مجموعه تفاوت اساسی دارد. این داستان به نوعی توسری خوردگی و به قول دوستان ابتر بودن نسل حاضر را یکجا جمع کرده است که در لایههای زیرین این داستان کاملا مشهود است. داستان بودای رستوران گردباد با ساختار عجیب خودش راوی دانای کل را نیز بیرون کشیده و به نمایش گذاشته است. به نظر نویسندهای در این سطح میشود دانای کل راوی خویشتن را به یکباره و تمامی از میان یک رمان بیرون بکشد. امیدوارم.ابو حیان توحیدی فقیهی است خیلی کار درست و احوالات دار. یک بخشی از نوشته هایش طنز است. البته طنز به این معنی که امروزه با هجویات فروان قاطی شده است، در آن دوره به ایشان که فقیهی مطرود بودند نمی چسبید.
بعضی از این لطیفه ها و حکایات را از کتاب ابوحیان توحیدی - کار علیرضا ذکاوتی قراگزلو - انتشارات طرح نو آورده ام. اغلب اینها از کتاب البصائر و الذخائر نقل شده است.
حسن بصری گفته است: هر کس آشکارا خود را می نکوهد در نهان خود را می ستاید.
زن را در جوانی با کامرانی و در میانسالی با تفریح و در آخر کار با پول نگه دار.
به کسی گفتند از اسباب حج چه داری؟ گفت: لبیک
یکی از پیشینیان گفته است: اگر تو را به دنبال پشگل آوردن فرستادند خرما میاور، که خرما می خورند و برنافرمانی نکوهشت می کنند.
فلانی فلانی را دید گفت: مژده بده پرسید: برای چه؟ گفت: پدرم از سفر آمده! گفت: از ننه جانت بگیر!
به کسی گفتند: دوست داری پدرت بمیرد؟ گفت: نه دوست دارم کشته شود تا خونبها هم بگیرم!
نیمه طبیب آدم کش است، نیمه فقیه حلال را حرام می کند، نیمه نحوی غلط می خواند ...
والی دستور داد کسی را تازیانه بزنند. او والی را به سر مادرش قسم داد و به گیسویش و به پستانش ... که آزادش کنند. والی گفت: ولش کنید که همین طور دارد پایین می آید.
دانلود و دانلود و دانلود.
در ایران تجارت الکترونیک وجود ندارد. به نظر خیلی راه داریم تا چنین موضوعیتی در ایران پا بگیرد.
شاید دلایل این امر چنین باشد:
1- پایین بودن هزینه فرصت آدمها در ایران به این معنی که فرد برای اینکه کالایی را خرید نماید. می خواهد خودش از آن طرف شهر برود، یک روزش را به شکل کامل وقت بگذارد و کالای مورد نظر را مستقیما و بدون هزینه های پیک موتوری باد با یا هر چیز دیگری مثل خدمات پستی، خریداری نماید.
2- در ایران اعتماد به فروشنده ی کالا و فروشگاه مجازی وجود ندارد. به این معنی که : وقتی جنسی را از نزدیک و در فروشگاه می خریم هزار تا عیب دارد چه رسد به اینکه برویم و از فروشگاه خرید کنیم.
3- در ایران آدمها به اندازه کافی بی کار هستند، یعنی با نبود محتوای الکترونیک سعی می کنند بروند سراغ ایجاد یک سایت تا محتوای دیگران را کپی کرده و استفاده نمایند. این موضوع به طور مشخص به نبود کپی رایت مربوط است. به همین دلیل به نظر می رسد. کسی بتواند در یک جستجو اطلاعات لازم را به صورت یک فروشگاه درست و حسابی در اختیار افراد قرار دهد.
4- فرهنگ خرید اینترنتی و یا فروشگاه مجازی اصلا جا نیفتاده است. به همین جهت افرادی که عادت به خرید به شکل تفریح دارند، نمی توانند با فضای اطلاعات مجازی درباره کالایشان ارتباط برقرار کنند. در یک فروشگاه مجازی قدم بزنند و به همراه تفریح خرید کنند.
5- فروشگاه های مجازی در ایران اغلب از لحاظ داده کاوی و دسته بندی اطلاعات و خدمات اطلاعاتی بسیار ضعیف هستند. به نظر فضای فروشگاه های اینترنتی به عنوان جزئی از یک کل، دچار ظواهر و به قول خودشان خرید آسان است. در صورتی که خرید آسان فقط به معنی پرداخت آسان نیست. یعنی افراد باید بتوانند اطلاعات مناسبی را درباره ی یک کالا به مشتری خود پیشنهاد بدهند. درست مثل وقتی که شما توی به عنوان مثال یک سوپر مارکت قدم می زنید و لازم دارید به یاد آوری لیست خرید فراموش شده تان بپردازید.
6- فضای فروشگاه های مجازی در ایران ضمانتی در ازای اطلاعات مشتری ندارند. یعنی اگر فرمی را برای تکمیل مشخصات مشتری در اختیار قرار می دهند، عدم افشای اطلاعات مشتری تضمین شده نیست. البته این موضوع به شکلی وسیع تر در رابطه با کلیت فضای غیر قابل اعتماد و مه آلود کشتی ایرانی در فضای جهانی قابل مشاهده و افسوس است.
سایت فیلمنامه آنلاین موجود مفیدی است و جلوی خمودی فیلمنامه نویسها را می گیرد. همه علاقه مندان فیلمنامه نویسی می دانند که فیلمنامه نویسی در آن سوی مرزها خیلی جلوتر و حرفه ای تر اتفاق می افتد. به نظر برای کار فیلمنامه نویسی باید رفت سراغ سایتهای خارجی مرجع این سایت http://www.imsdb.com/ یا همان imdb movie script database است.
ادامه مطلب ...زویا پیرزاد (زاده ۱۳۳۱ در آبادان-) نویسنده معاصر ارمنیتبار ایرانی است. او در سال ۱۳۸۰ با رمان «چراغها را من خاموش میکنم» جوایز مهمی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را بدست آورد و با مجموعه داستان کوتاه «طعم گس خرمالو» یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه «کوریه انترناسیونال» در سال ۲۰۰۹ شد. وی از معدود نویسندگان ایرانی ست که تمام آثارش به فرانسوی ترجمه شده است.[۱]
محتویات[نهفتن] |
زویا پیرزاد نویسنده و داستان نویس معاصر در سال ۱۳۳۱ در آبادان از مادری ارمنی تبار و پدری روس تبار به دنیا آمد، [۲] در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد.
وی در سال ۱۳۷۰، ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷، سه مجموعه از داستانهای کوتاه خود را به چاپ رساند؛ «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و«یک روز مانده به عید پاک» [۲] مجموعه داستانهای کوتاهی بودند که به دلیل نثر متفاوت خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
اولین رمان بلند زویا پیرزاد، با نام «چراغها را من خاموش میکنم» در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید. داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شدهاست، در شهر آبادان دههٔ چهل خورشیدی میگذرد و شخصیتهای داستان از خانوادههای کارمندان و مهندسین شرکت نفت هستند که در محلهٔ بریم جدا از بومیان آبادان زندگی میکنند.
زویا پیرزاد کتابهایی نیز ترجمه کردهاست، از جمله «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی.[۲]
این سه داستان در کتابی با عنوان «سه کتاب» گرد آمدهاند.
نام سایت | |
یک منبع مناسب در زمینه دانلود کتابهای علمی | |
شما می توانید در این سایت به جستجو و دانلود کتاب در مباحثی نظیر برنامه نویسی، مهندسی، موضوعات علمی، داستانی و … بپردازید. | |
وب سایتی که از طریق آن علاوه بر یافتن کتب مختلف، قادر به دانلود مجله های معروف حهان نیز می باشید. | |
در آن می توانید کتاب های مختلفی را در زمینه کامپیوتر بیابید. مزیت این سایت، دسته بندی ایده آل آن است که علاوه بر داشتن ۱۲ دسته اصلی، شامل ۱۵۰ زیر دسته مختلف است که جهت یافتن کتاب مورد نظرتان بسیار مفید خواهند بود. | |
کتاب های مختلفی را در زمینه مهندسی و علوم کامپیوتر را می توانید در آن بیابید. | |
وب سایتی جهت به اشتراک گذاری فایل ها با فرمت برنامه های مختلفی نظیر Word، Excel، PowerPoint | |
یکی از وب سایت های معروف در زمینه دانلود کتاب های رایگان است! | |
کاربران این وب سایت به مبادله کتاب ها، آموزش های ویدیویی و سایر موارد این چنینی به صورت رایگان در آن می پردازند. | |
شامل ۹ دسته بزرگ در زمینه کتاب های بازرگانی، مهندسی، سخت افزار، برنامه نویسی و … می باشد که قابلیت دانلود به صورت رایگان را دارا می باشد. | |
اگر پاکت پی سی دارید احتمالا این وب سایت برای شما بسیار مناسب است چرا که فرمت کتاب های آن هماهنگ با دستگاه هایی نظیر همان است. | |
دیتابیسی نه چندان کامل در کلیه زمینه ها | |
شامل کتاب های مختلفی در زمینه های رایج است. | |
کلیه کتاب های موجود در این وب سایت، کتاب هایی هستند که به صورت قانونی امکان دانلود را دارند. | |
داروخانه کتاب | |
لیست بیش از ۳۰۰۰۰ کتاب رایگان موجود در سطح نت! | |
در کلیه زمینه ها | |
دیتابیسی شامل بیش از ۳۳۰۰۰ کتاب الکترونیک در فرمت های مختلف. | |
کتاب های مورد نظرتان را پیدا کنید، بخوانید و برای دیگران به اشتراک بگذارید. | |
بیش از ۲۹،۰۰۰ کتاب رایگان در دسترس وجود دارد. | |
سایت رایگان کتابهای الکترونیک که در آن شما می توانید کتاب کاملا رایگان دانلود کنید. | |
دسترسی به هزاران کتاب که بسیار عالی دسته بندی شده اند. | |
کتاب های مختلف در زمینه های کسب و کار، کامپیوتر، مهندسی، تجارت آزاد، پادکست ها و … موجود می باشد. | |
۱۱۰۰۰ کتاب الکتورنیک در دسته بندی های مختلف | |
دانلود رایگان کتابهای وب سایت در زمینه هایی مانند کامپیوتر، IT، برنامه نویسی زبان، توسعه نرم افزار، آموزش و طراحی پایگاه داده ها در قالب فایل PDF و CHM. | |
این سایت بدرد نویسندگان جوانی می خورد که تمایل دارند بازخورد مطالب خود را توسط مخاطبان ببینند. | |
پلت فرمی که برای نویسندگان جدید آزمون مهارت های نوشتن خود را توسط خوانندگان واقعی فراهم می کند. | |
موتور جستجوری فایل های pdf | |
شما می توانید در میان عنوان، نویسنده و توضیحات، نام نویسندگان، تاریخ اضافه شده، میانگین رتبه، رده، فرمت سند، بستر های نرم افزاری PDA و گزینه های زبان جستجو کنید. | |
جستجو و دانلود کتاب در زمینه های مختلف | |
کتابخانه دیجیتال با قابلیت های جالب برای خواندن کتاب در محیط سایت | |
تمام کتاب ها را می توان بدون ثبت نام دریافت کنید. این کتابهای الکترونیک قانونی و منحصرا برای Bookboon نوشته شده | |
این سایت حاوی لیست بزرگی از کتابهای رایگان در موضوعات مختلف است. | |
همانطور که از نام نشان می دهد موتور جستجوی PDF یک ابزار برای پیدا کردن کتابهای آنلاین رایگان است. | |
شما می توانید تعدادی از کتابهای الکترونیک رایگان قابل دانلود از این سایت دریافت کنید. | |
دانلود کتابهای الکترونیک رایگان بیش از ۲۰۰،۰۰۰ عنوان طبقه بندی شده را در فرمت PDF، CHM، HTML | |
ین سایت حاوی لیست بزرگی از کتابهای رایگان در موضوعات مختلف است. | |
یک موتور جستجو است | |
دانلود محبوب ترین کتابها به صورت رایگان | |
ایجاد شبکه اجتماعی گرداگرد یک کتاب و دعوت دوستان برای دیدن آن | |
دیتابیسی شامل ۱۴۵۷۱ کتاب الکترونیک | |
کتابهای رایگان را به دسته های مختلف تقسیم شده است. طیف وسیعی از کسب و کار، هنر، محاسبات و آموزش و پرورش. | |
لیست نه چندان کامل از کتابهای رایگان | |
گالری از کتابهای مختلف از دسته های مختلف |
دماسنج هر جامعه ای به نظرش هنرمندهای آن جمع هستند. ولی گاهی به علت شوکهای حرارتی در جامعه می بینید دماسنج از کار می افتد و باید به ردیف اسقاطیها منتقل شود. دماسنج ها با نشان دادن عیوب و رنجهای ناشی از آن می توانند موضوعی را همگانی نمایند و بر اساس آن آدمهای دیگر را پیش از زلزله خبر کنند.
روندهای کشورهای مختلف در این زمینه ها به راحتی می تواند نشان دهد که جماعت روشن فکر چقدر در ایفای چنین وظیفه ای موفق بوده اند.
در خیلی از حوزه های هنری و فکری در ایران نقد نداریم. این حرف بنده نیست و به وضوح و وفور زیاد شنیده ایم و نسبت به آن کرخت شده ایم. چیزی که روی دوش هر روشنفکر و هنرمند و کلا آدم اهل اندیشه ای هست، چیزی نیست که مثل کمربند ایمنی تخلف ازش مبرهن باشد. برای همین تعریف شغل روشنفکری برای افراد بزنگاه خوبی است برای پاسخ شنیدن و تکلیف پس دادن آدمها، حال ببینید اینجا چه می گذرد. باز هم داستان را با مصداق ها که همیشه مشت نمونه خروار هستند و ویترین فکری ما را پر کرده اند، تعقیب می کنیم:
1- دعوت جلسه نقد فیلم را می رویم. منتقد محترم چند مقاله ای در مجله فیلم و مجله 24 و فصلنامه سینما و ادبیات نگاشته اند. به عنوان مخالف و یا هر نیروی متوازن کننده و ایجاد کننده ی بحث خیلی نشان می دهند که حال کرده اند از صحبتها و نظراتت. جلسات بعدی با وجود لیست ایمیل و تلفن، خبری بهت نمی رسد. خبری که نهایتا به 40 تا ایمیل قرار است فرستاده شود.
2- جایزه ای ادبی راه می افتد. به هر حال زحمت کشیده شده و کار شده است. نگاه از بالای جوانهایی که احساس می کنند تجربه هایشان در ادبیات به علت بیشتر خوانی و بیشتر شناسی آدمه ها و اسمها، حتما از چیزی به نام زندگی هم بزرگتر است، خیلی راحت شو آف می گذارند، از بالا نگاه می کنند و اصلا یک نیم ساعتی هم ننشسته اند فارسی وان ببینند تا چهار تا چیز پایه از آداب و معاشرت عمومی را هم حتی بیرون از دایره ی به هم بافته ی خودشان کشف و برای سالهای بعد استفاده کنند. شاید بی انصافی باشد که بگویم از جلودار بودن جریانهای این چنین در ویترین فکری ایرانی شرمنده و نا امید هستم.
3- آدمهای زیادی را می شناسم که به نزاکتی اعتقاد دارند که نشان از دیگر بودن و طور دیگر باشیدنشان است. خنده ها و تعظیم های حرفه ای و زاهد مابانه ای که منافی همه چیز است و به طور بدیهی خنده دار، آزار دهنده و دور کننده است. چیزی منسوخ از بورژوازی زنگ زده ی قرون 18 و 19 اروپا که ازش بوی نا و روزمرگی هنری و خود شیدا زدگی روشنفکری بیشتر بلند است تا اینکه واقعا به درد جایی بخورد. یک جور اخلاق و رفتاری که به درد شبکه ی سحر یا دارالترجمه های دور میدان انقلاب می خورد. مثل اپل روی شانه و بالانشین مانتو که کاملا دمده و لوس و مزاحم است. دلم برای آدمهای اینطوری کاملا می سوزد. انگار یکی را حسابی لعاب داده باشی و بگذاری کنار آتش و آفتاب تا بنده ی خدا خشک و قابل استفاده شود.
کتاب فضیلتهای ناچیز مانیفست خانم ناتالیا گینزبورگ است. واقعا کتاب فضیلتهای ناچیز به این خوبی و تاثیر گذاری را دیر یافتم. خانم کینزبورگ از آن شخصیتهایی است که واقعا دوره ی جاه طلبی و مغازله با هوشمندی خویش را به جرات و با فاصله سالیان رها کرده و دارد چنین اثری را پیش روی خواننده می گذارد. عصاره ای از زندگی که نوع ادبی بزرگی از دنیای معاصر را شکل می دهد. البته شاید بعضی به این که گونه ای ادبیات تعلیمی را در این مجموعه داستان می بینند خرده بگیرند و آن را مطابق با روح جریانهای مدرن و پست مدرن ندانند. اما خیلی ها نیز در چنین مواردی به مصدر کلام و سخن ابریشمینش نگاه می کنند. گینزبورگ نیز در کتاب فضیلتهای ناچیز چنین کاری کرده است. داستانهای کتاب فضیلتهای ناچیز شامل زمستان در ابروتزو، کفشهای پاره، تصویر یک دوست، درود و دریغ برای انگلستان، خانه ولپه، او و من، فرزند انسان، حرفه ی من، سکوت، روابط انسانی و در نهایت کتاب فضیلتهای ناچیز، همه به نوعی نزدیک به خاطره گویی و برداشت آزاد از زندگی خود او می شوند. طوری که خیلی از این داستانها به نظر اتوبیوگرافی می رسند. اتوبیوگرافی از آدمی وارسته که به همین آسانی دم به تله ی زندگی با ادعاهای ناچیزش نداده است.
پردازش زیبای نویسنده زمانی که بی پیرایگی را کنار می زند، جدا از همه ی معیارهای ریز و درشتی که برای نقد یا مرور یک کتاب به صورت مجموعه داستان در نظر داریم، قالبهایی را می شکند که خواننده را بی رو دربایستی و از نزدیک به لمس نزدیک تر نوشته اش فرا می خواند. این فاصله این قدر ناچیز است و پیامی که خانم گینزبورگ قصد انتقال آن را به مخاطب دارد، اینقدر مهم است که باید از فاصله ای نزدیکتر از قالبهای پیچیده ی ادبی به خواننده انتقال داده شود. البته این موضوع اصلا به معنی هرمنوتیک نبودن آثار نیست. به نظر چنین اثری همانطور که درآثار خیلی از بزرگان دیده ایم، متعلق به تپه ای درست بعد از نقطه اوج آثار یک نویسنده است و کنجکاوی خوانندگانی را که می خواهند نزدیکترین تجربه های شخصی از نویسنده را داشته باشند سیراب خواهد نمود. نثر موجز داستانها و پرهیز از تصویرسازیهایی که این روزها به دلیل نفوذ سینما در ادبیات بسیار شاهدش هستیم می تواند برای نویسنده های تازه کاری که دوست دارند فضایی متفاوت و غیر سینمایی تر را تجربه کنند، یقه ی مخاطب را بگیرند و با او از خلال متن صحبت کنند، مفید و موثر واقع شود.
تا آنجا که به تربیت بچه ها مربوط می شود، فکر کنم که به آنها نباید فضیلتهای ناچیز، بلکه فضیلتهای بزرگ را آموخت. نه صرفه جویی را، که سخاوت را و بی تفاوتی نسبت به پول را. نه احتیاط را، که شهامت و حقیر شمردن خطر را. نه زیرکی(رندی)را، که صراحت و عشق به واقعیت را. نه سیاست بازی را، که عشق به همنوع و فداکاری را. نه آرزوی توفیق را، که آرزوی بودن و دوست داشتن را.
بخشی از کتاب فضیلتهای ناچیز - ناتالیاگینزبورگ- ترجمه محسن ابراهیم - نشر هرمس
تریپ آرت چیست؟تریپ آرت آیا مجموعه ای شامل مانتوهای سارافونی، یا پیراهن و مانتوهایی به خط شکسته نستعلیق و غیره که روی تن آدم بیشتر معلق می زند؟ یا کلی خنزر پنزر دست آویز یا دقیق تر مچ آویز؟ شلوارهای رنگی که مثلا یکی پر رنگش را بپوشد و مخاطب خاص برود کم رنگترش را استفاده کند؟ یا مثلا تیپهایی با عینکهای گل و گشاد و موهای فرفری و گاهی اسید سوخته؟ یا از همین فرهای ساده تر که اشتباهی با ریختن ماء شعیر روی موها به وجود آمده است؟ کیف های برزنتی و بافنتنی کج و کوله با انواع پیکسلهایی که گاهی به جای بدنه کیف و پیراهن و مانتو، روی کفشها هم دیده می شود؟ به هر صورت تیپ هنری بخشی به این شکل است که شامل هنر ورزان محترم می شود. البته تمام بازیهای فوق الذکر با مو و دیگر بخشها شرایط سنی خودش را دارد. مثلا خیلی کم میبینید که آقایی 42 ساله با پیراهن و کفش صورتی و خیلی شاد و زیبا بتوانددر فضای خاص هنری رفت و آمد نماید بدون آنکه کسی در احوالات ایشان مداقه ننماید. به هر حال این مساله ی داشتن ظاهر هنری باید از یک جایی گوشه اش به پرس و جوی زیر ربط داشته باشد:
در یکی از روزهای ولرم خرداد کمی در این ور و آن ور گشت زدم و نظر کلی آدم را درباره تریپ هنری جویا شدم. بعضی از این عزیزان خودشان مانند ماهی های دریا دچار آبی بی کران تریپ هنری بودند. و برخی ها هم مثل فروشگاه های لوازم التحریر و کتابفروشی ها و کافه ها مشتری های این تیپی داشتند. به هر حال مجموعه زیر بخشی حقیقی و بخشی توسط کلاغ خبر چین به دست مان رسیده است.
نظر ات هنری دوستان هنرمند را در این باب جویا شدیم: چرا تریپ آرت یا هنری دارید؟
ادامه مطلب ...برخی از نویسنده هایی که می شناسم حسابی با ریچارد براتیگان، نویسنده ی در قند هندوانه مشکل دارند. براتیگان به نظرشان سخیف و روزنامه ای است. شاید برخی دیگر به ستایش براتیگان پرداخته اند چون براتیگان عصیانگری واقعی و نویسنده ای با سبک آمریکایی است. آمریکایی های نویسنده اصولا به زبان عامیانه ی ما خدا را بنده نیستند و خیلی اوقات جنون زیبایی در نوشته های این نوع نویسنده ها عیان و جذاب است.
پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد- براتیگان یکی از چند کتاب عصبانی ریچارد براتیگان است. وقتی کتابهای براتیگان را می خوانید شاید با بنده هم عقیده باشید که براتیگان در کتابهایش مثلا صید قزل آلا در آمریکا به شدت از اینکه توی بخشی از سرزمین خدا قرار گرفته اند که همه چیزش را خودشان ساخته اند عصبانی و دلخور است.
یکی از مهمترین موضوعاتی که در هنگام خواندن رمانهای براتیگان برای هر کسی شاید پیش بیاید. صداقت و سبکی خاصی است که نوشته های این آدم به خواننده می دهد. سبک بالی، که باعث می شود خواننده یک نفس رمان پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد را روی زمین نگذارد.
اینجا به سلیقه ی خودم برخی از بخشهای جالب رمان را آورده ام :
من منتظرم و مهم نیست وقتی آدم منتظر چیزی یا کسیه، وقتش رو چطور میگذرونه. چون به هر حال آدم همیشه منتظره.
مردم بیشتراز یک لحظه به اینکه یه بچهی 5 ساله چطوری خوابیده علاقه نشون نمیدن.
ای کاش روزی دوباره شش سالم میشد تا میتونستم سوالهای ظالمانه بپرسم.
یکی از بهترین اتفاقهایی که به نظر باید زودتر از اینها می دیدم همین مصاحبه با رضا امیر خانی نویسنده پر تیراژ و فعال ادبیات داستانی بود که در تجربه شماره 12 می توانید بخوانید.
به نظر این همدلیها و همفکری ها خیلی به ایجاد فضای مثبت برای جلوگیری ازمطلق گرایی و بازگذاشتن عرصه برای تحقق مفاهیمی مثل جذب حداکثری می تواند خیلی مفید باشد.
اما من هیچ وقت بیشتر از همان مجموعه داستان ناصر ارمنی اش را نپسندیدم. اصولا ایدئولوژی و فیلم فارسی را قاطی هم کرده است. هیچ خواننده ی کتابی چنین منویی را نمی پسندند. رضا امیر خانی یک زمانی جزو پر تیراژترین نویسنده های ایرانی بوده و حالا هم هست. اما مشکل از آنجا شروع شد که از کتابهایی مثل من او بیرون آمد و سر به بی وطن و بقیه ی کارهایش گذاشت. رضا امیر خای سفرنامه هم نوشته است. معروفترینش جانستان کابلستان اوست که کتابی از سفر به افغانستان است.
پ.ن: به یاد فیلم اتوبوس شب ساخته کیومرث پور احمد افتادم درست جایی که یکی از بهترین بازیگرهای مرد ما یعنی محمد رضا فروتن می گفت: بریم فالوده شیرازی بخوریم.
به نوعی بعضی از فضاهای جدید آدم را یاد چنین چیزی می اندازد.
در ابتدا قسمت اول را آوردیم و از نمایشگاه کتاب رفتن گفتیم که چی شد رفتیم.
تا سرانجام در گوشه ای آنچه را که جسته ایم بیابیم
(ذوق کتاب مرا هم زیاد زمین زده است)
اما راه یافتن، همانا سنتی فکر نکردن
(نمی دانم اول خاور دوریها خواستند فرهنگ سنتی فقر و فحشایی خود را به ما بدهند یا ما اشتباهی محصولات سینمایی و تلویزیونیشان را با کشتی خریدیم و آوردیم )
به صد سال پیش برنگشتن
جهانی فکر کردن
محلی عمل کردن
(شما به خود نگیرید، محله ما اینطوری است)
ساده زیستن
(ساده زیستی یا مال کتابهاست یا مال رییس جمهورها)
دست نزدن به هر کاری
عامی نبودن
بیرون آمدن از محاصره هر بندی
ولو با مطالعه کردن فراوان
و پاسداری از ارزشهاست. مادران گرامی روزتان مبارک
این تنهای آرزوی ماست که سال دیگر نمایشگاه کتاب پربارتری داشته باشیم.
و الا به نظر از سال بعد باید به سفر استانبول برویم و سفرنامه استانبول و یا سفرنامه تهران را ادامه دهیم.
پ.ن: این پانوشت درباره یکی از دوستان همراه در نمایشگاه و کاملا تصویری است!
تصویر بنا به دلایلی حذف شد!
همچنین قسمتهای قبلی را بخوانید:
خوب تا آنجا که در قسمتهای اول و دوم گفتیم بماند.
رسیدیم به جایی که افراسیاب داشت ... واقعا اگر فردوسی خبر دار می شد جماعت کتابفروش این همه بابت شاهنامه در می آورند هر جور شده خودش را می رساند به امروز و شاید مافیای نفتی می شد و اصلا یک فصل کشف نفت در شاهنامه می نهاد:
بنا کردم از نفت شاخص بلند / که در هیچ بورسی نیابد گزند
و اما ادامه ماجرای طی طریق در نمایشگاه کتاب سال 91 و درسهای آموخته ی اینجانب:
به هرصورت انواع محتوای سرنوشت ساز به اشکال زیر در معرض علاقه مندان و بالعکس بود:
البته آنهایی هم که به روشهای تولید ترشی علاقه نداشتند می توانستند نادر شاه را بکنند توی انواع قوطی فلزی
و یا بروند ترشی سازی را از جای دیگری یاد بگیرند
ولی هر چه بود به پای بعضی ناشرهای پولدار و کاپیتال به نرخ روز خور نبود که بتوانسته باشند قیمت های عوام فریبانه روی کتاب بگذارند. (کتاب استاد زرویی را جدا از ماجرا بدانید)
اما تمام اینها در سایه ی مدیرتهای موفق فرهنگی علمی تاریخی سیاسی اجتماعی انتظامی است. این مدیران درست بلدند فیل را نیز قورت دهند، وزن ایده آل داشته باشند و همزمان مردی مریخی یا حتی زنی ونوسی باشند و شمابگید؟ - ذهنی معجزه گر را چیز کنند- داشته باشند.
اما باید دانست انتهای همه چیز مرگ است
و ما همه در این دنیا رهگذریم
و از یک هزارتوی خسته ی نمایشگاهی می گذریم
چه فرق می کند ایرانی باشیم و خلیج فارس داشته باشیم
و یا خلیج فارس نداشته باشیم(من هر چه تعمق کردم اینقدر نور زیاد بود که درست نفهمیدم از کی خلیج فارس داشتیم و یا نداشتیم )
و یا اصلا اهل اروپا باشیم
دقیقتر اینکه آلمانی باشیم(سلام اشمیت آقا)
یا کلا سخت کوش و تاجیکی باشیم
حتی افغانی با سوادو خوش تیپ به نظر بیاییم
حتی بتوانیم در نمایشگاه کتاب، دوچرخه سواری را تبلیغ کنیم
اصلا اهل کشور هفتاد و ملت و مردمانی سخت کوش از شبه قاره باشیم.
(تقویم هندی رویت شده در نمایشگاه )
به یاد داشته باشیم که هیچگاه مسایل کوچک را بزرگ نکنیم
و به زبانی صحبت نکنیم تا دیگران ما را درک نکنند
هرگز با قصه های زندگیمان بازی نکنیم
و اصولا راهی هموار را طی کنیم
که متنهی به دعوا و مرافعه نشود. به هر حال یکی از بزرگترین ارزشهای ما ایرانیها مردمداری، سردمداری، تیولداری و کلا داشتن است. پس قدر این علاقه و تمایل را بدانید.
اصولا اگر این مسایل را رعایت نکنید به صورت غیر مترقبه ای در دام بی تفاوتی نسبت به همه چیز می افتید
اصلا موضوع به همین جا ممکن است ختم نشود. دام بیگانگان یکی از این دامها و مهمترینش است
حتی ممکن است به وادیهایی بیفتید که نامتان را از دست بدهید و با هویت ملی خود بیگانه شوید و در یک کلام - بی وطن - شوید
اما در چنین موقعیتهایی نیز اصلا وحشت نکنید
از پا ننشینید و به رصد کردن ادامه دهید
به سلطنتهای تو خالی اهمیت ندهید
صحنه را هیچگاه خالی نگذارید و گاهی خودتان را در آن پر کنید
با امید بیشتر و با اشراف کامل به مسایل جستجو کنید
در موقعیتهای اشتباه قرار نگیرید
تا بیهوده رنگی نشوید
همه جا زین موفقیت را دودستی بچسبید و رها نکنید
به توصیه های بزرگان به دقت و با شور و شوق گوش فرادهید و همه جا شرکت کننده باشید
(عذاب وجدان عکاس از حضور بی موقع در سخنرانی و بیدار شدن حاضرین که به درستی جای خواب خوب جمعه خود را به ضرب و زور زن و بچه از دست داده بودند: نازی! بگیر بخواب)
با تمامی ملتهای دنیا دوست و برادر باشیم
همچنین بخوانید :
در ابتدا قسمت اول را آوردیم و از نمایشگاه کتاب رفتن گفتیم که چی شد رفتیم.
در نمایشگاه امسال لیلی و مجنون کاملا به قصه پیوسته بود.
ولی یوگا از آن دسته ورزشهایی بود که جفت پا پریده بود به صورتمان
حتی مترجمهای قدیمی مثل آقای نجف دریابندری برگشته بودند به همان تخصص سابق و کتاب مستطاب آشپزی را آورده بودند با آشپز خانه شان
به هر حال آدم بعضی غذا ها را وقتی با جناب مستطاب آشپزی آشنا نباشد و تهیه و میل نماید دنیا برایش کهریزک می شود. در همین راستا انتشارات کهریزک نیز کتابهایی چاپ کرده بود و به نمایشگاه آورده بود.
در بسیاری از جاها مرجع کاملی برای پاسخ گویی به پرسشها بر اساس تفکیک جنسیتی وجود داشت.
در برخی از غرفه ها می شد کتابهای نوستالژیک از دهه 60 را پیدا کرد
و در جاهایی دیگر می شد برخورد نزدیک رهنمودهای عملی سعدی را کاملا احساس نمود.
و حتی رهنمود های عملی تر از این حرفهاکه ترکیب خلیجی و هندی بود.
(این خانمی که در غرفه همین شالها را بسته بودند خیلی، نسبت به هویت عکاس، سوال و جوابشان از غرفه مطالعات استراتژیک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیشتر بود )
حتی مدیرو پدر و مادر یک دقیقه ای کافی نبود و می بایست به سراغ روشهای بله گرفتن، نه گرفتن و حتی روشهای منطق فازی رفت.
و در بعضی جاها هم بعضی گم شده های نوجوانیمان بودند که حسابی یادمان رفته بود
به هر حال هر ملتی به رازهای سلامتی و نشاط، به زور هم که شده احتیاج دارد و مثل همین باران زورکی اسیدی تهران باید بزند و سرمان را کچل کند.
همچنین بخوانید :