1- امروز هوس کردم یک سری کار از نغمه ثمینی بخوانم. خواب در فنجان خالی که این همه تعریفی به نظر میرسید. باز هم مشروطه، باز هم قجری، رسوایی و شهوت یک بعد از ظهر طولانی در تاریخ معاصر که نظر اساتید این رشته از تاریخ معاصر این است که باید همش ازش گفت. مثل گل خداداد عزیزی که تنها موفقیت فوتبالی ما بود و هی باید میدیدیمش.
مشروطه، امضای مشروطه توسط شاه، به توپ بستن مجلس و بی وفایی شاه و هی جلو و عقب کردن این تکه از تاریخ معاصر. کاش پیچ داستانی کوچولویی از جنس مرد بالشی داشت. امیدوارم کار بهتر ازشون ببینم چون تعریف شنیدم. امروز میروم سراغ کارهای بیضایی، تا بعد.
2- هوس کتاب خریدن الکترونیک کردم. رفتم از فیدیبو کتاب خریدم. یک desktop application هست که باید نصب کنید و کتاب را همان تو بخوانید. نسخه ی فعلی چیزی برای تنظیم فونت و خیلی از موارد آسان و راحت دیگر ندارد. کاش می شد این سایت کتابهای خودش را روی کیندل عرضه می کرد تا کتاب الکترونیکی هیچ چشمی را کور نکند. البته استدلال برخی دوستان هم این است که بیچاره نویسنده اش چقدر زحمت کشیده و پشت لپ تاپ تایپ کرده است. به هر صورت فعلا در کتابهای 100 صفحه ای می شود از این سایت استفاده کرد.
توی این دنیای 360 درجه وقتی بایدها و نبایدها در ادبیات داستانی و عبارتهای اینطوری را میشنوم یاد مقابله با بلایای طبیعی میافتم. باید همه جا دوربینهای 360 درجه نصب کرد. بعد عکسهای 360 درجه تهیه کرد و رفت سراغ مدیریت 360 درجه در مقابله با بلایای طبیعی. حتی صنعت فیلمسازی هم باید به کار بیاید و بهترین فیلم سینمایی 360 درجه را بسازد تا همه باورشان بشود، مقابله با بلایای طبیعی یک کار 360 درجه است. نشسته یا ایستاده به این فکر میکنم که تمام این کارهای 360 درجه دوست دارند بشر را از همه چیز خلاص کنند. حتی وقتی که قرار است یک بلای کاملا طبیعی برسد و در 360 درجهی عالم همه جا را شخم بزند.
2- بعضی اصطلاحات سینمایی است که به شدت دربارهی جامعهی ما به طور کلاسیکی درست است. مثلا سری کتابهای کوچک کارگردانان را که ورق میزنم دل و رودهی فیلمهای کلاسیک را بیرون آورده است. برای هر بخشی چند واژهی کلیدی دارد. مثلا در کتاب آلفرد هیچکاک برای هر فیلم به طور تقریبی یک دوشیزهی موطلایی واقعی مثل فلفل برای فیلمسازی است. بعد مک گافین که سرنخ ماجرا در سینمای کلاسیک هیچکاکی است که آن هم مثل سس روی سالاد باید باشد. توی هر فیلم هم از داستان فیلم سخن گفته شده و هم اینکه ارزش گذاری مربوطه را گفته است. برای برخی از فیلمها ایدههای دیداری وجود دارد که به نوعی بیانگر تمام ایدههای تصویری هیچکاک است که روزی در فیلمهای هنوز هم درخشان و سرگرم کنندهاش استفاده کرده و بعدها بسیار از این ایدههای تصویری استفاده شده است.
در بخشی دیگر از بررسی فیلمها، ایدههای تکرار شونده ای که در فیلم استفاده شده یا همان موتیفهای خودمان مطرح شده است. مثلا در بخشهای مختلف فیلم خبرنگار خارجی کلاه ایدهی تکرار شوند است. یکجا شخصیت قصه کلاهش را گم میکند. یکجا میبینم کلاهش را باد میبرد و در جایی با این جمله مخاطب قرار میگیرد: he is talking through his hat - یعنی از روی شکمش حرف میزنه!دربرخی از جاها که فیلم از پنج امتیاز، بخش زیادی را به دست آورده است، بخشی به نام مضمون نهفته قرار داده شده است که بعضیاز امروزیها و سینمایی بازها بهش میگویند نخ تسبیح. اینکه خوب که چی؟ این داستان چه معنیای دارد؟ مثلا در فیلم سوء ظن – 1941- suspicion – مضمون نهفته نشان از این دارد که بعضی آدمها نمیتوانند جلوی سقوط خود را بگیرند. البته متن کتاب به این خلاصهای نیست. هر کدام پاراگرافی است.
اما همهی اینها را گفتم تا این یکی را بگویم: آدم شرور بافرهنگ. این یکی را دورش حسابی خط بکشید. آدم شرور با فرهنگ پدیدهی جدیدی نیست ولی توی جامعهی ما جدید و اکثریت دار است. آدم شرور بافرهنگ همان سرمربی احساسات و عواطف خودمان است. کاش توی سری کتابهای کوچک کارگردانان، یک بخشی هم برای شخصیتهای بزن در رو در نظر گرفته میشد تا کنتراست لازم برای همزاد یا همذات پنداری با فضای سینمای کلاسیک هیچکاک برقرار شود.
هیچکاک وقتی توی فیلمهایش دارد خودنمایی میکند تا نشان بدهد برایش جذاب است از صندلی عقب، معاشقهی دختر با تجربه و پسر بی دست و پا را ببیند، یک قصهگوی کامل است. البته برادر ابراهیم حاتمی کیا هم توی بوی پیراهن یوسف برای هزارمین بار از این ایدههای هیچکاکی زده است.
از دیدن فیلم old boy اینقدر هیجان زدهام که میخواهم به یک زبان خارجی که بلد نیستم صحبت کنم. بعضی وقتها فکر میکنم اگر فیلمسازی اینقدر خوب باشد، آدم بهتر است دانشجو باشد و همان درسی که فردا امتحان دارد را بیفتد. همان پنج دقیقهی اول معلوم است که فیلمساز قرار است از یک داستان بزرگ پرده بردارد. پزش را بدهیم که زیاد فیلم دیدهایم. ابزارش را اینقدر خوب میشناسد و سطح جنونش بالاست که احتیاجی به تبلیغات و شهرت ندارد. با سرعت زیاد تصاویر را ورق میزند تا روایت را به عمق ببرد. استاد نور و رنگ است. اعتماد به سقف زیادی لازم است تا کسی بتواند اینطوری فیلم بسازد. وقتی یک فیلمساز شرقی فیلم میسازد دیگر شما از پنجره به منظره نگاه نمیکنید بلکه او درون خانهی شماست. نکتهی جالب در زندگی چان ووک پارک chan wook Park این است
دانلود مصاحبه با پارک چان ووک سازنده ی فیلم oldboy
بعدش هم نشستم فیلم نوری بیله جیلان را دیدم. این ترکیهای روشن فکر نما، تقلید دست دوم عباس کیارستمی است. همان عکاسی است که اصلا قصه گو نیست. فیلم سه میمونش را بعد از آن افتضاح دو ساعت و ربعی در فیلم روزی روزگاری آناتولی، سال 2008 ساخته است. قصه اینقدر شل و ولی و آبکی و اوراهان پاموکی است که آدم خجالتش میگیرد. خجالت یعنی عشق اینکه بگوید ما هم اینطوری هستیم. مطمئن هستم اینطور فیلم سازها یک بار یک کتاب رمان خوب را درست و خوب نخواندهاند. قصه پردازی چیزی نیست که بدانند. ما اصلا توی فیلم هیچ دلیل قانع کنندهای برای خیانت زن نمیبینیم. هیچ دلیل قانع کنندهای برای هیچ چیزی نمیبینیم. فقط کلوز آپهای پسر نوجوان فیلم باید جذاب باشد. دقیقا مثل همان روزی روزگاری آناتولی. تصویرهای خوب بدون قصهی خوب. یک جایی در فیلم روزی روزگاری در آناتولی کدخدای دهی که به زحمت چراغ و نور و لامپ دارد حرفهای فیلسوفانه را در قالبی میزند که انگار یکی دارد توی وایبر استاتوس میزند. اینقدر روی کمدی راه میرود تا مخاطب را دور از جناب، خر فهم کند. هزارتا تصویر دور ریختنی زن اثیری صادق هدایتی که روی دیوار هست. نوری بیله جیلان فقط یک کار میتوان بکند. بیاید تهران و هزار بار دیگر با عباس کیارستمی آب گوشت بخورد و دو هزار بار دیگر برود مجسمهها و ابزارهای مختلف هیچ را که پرویز تناولی ساخته است ببیند.