360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت سوم

خوب تا آنجا که در قسمتهای اول و دوم گفتیم بماند.

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت چهارم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت دوم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول


رسیدیم به جایی که افراسیاب داشت ... واقعا اگر فردوسی خبر دار می شد جماعت کتابفروش این همه بابت شاهنامه در می آورند هر جور شده خودش را می رساند به امروز و شاید مافیای نفتی می شد و اصلا یک فصل کشف نفت در شاهنامه می نهاد:


بنا کردم از نفت شاخص بلند / که در هیچ بورسی نیابد گزند


و اما ادامه ماجرای طی طریق در نمایشگاه کتاب سال 91 و درسهای آموخته ی اینجانب:

به هرصورت انواع محتوای سرنوشت ساز به اشکال زیر در معرض علاقه مندان و بالعکس بود:



البته آنهایی هم که به روشهای تولید ترشی علاقه نداشتند می توانستند نادر شاه را بکنند توی انواع قوطی فلزی



و یا بروند ترشی سازی را از جای دیگری یاد بگیرند



ولی هر چه بود به پای بعضی ناشرهای پولدار و کاپیتال به نرخ روز خور نبود که بتوانسته باشند قیمت های عوام فریبانه روی کتاب بگذارند. (کتاب استاد زرویی را جدا از ماجرا بدانید)



اما تمام اینها در سایه ی مدیرتهای موفق فرهنگی علمی تاریخی سیاسی اجتماعی انتظامی است. این مدیران درست بلدند فیل را نیز قورت دهند، وزن ایده آل داشته باشند و همزمان مردی مریخی یا حتی زنی ونوسی باشند و شمابگید؟ - ذهنی معجزه گر را چیز کنند- داشته باشند.




اما باید دانست انتهای همه چیز مرگ است



و ما همه در این دنیا رهگذریم




و از یک هزارتوی خسته ی نمایشگاهی می گذریم




چه فرق می کند ایرانی باشیم و خلیج فارس داشته باشیم



و یا خلیج فارس نداشته باشیم(من هر چه تعمق کردم اینقدر نور زیاد بود که درست نفهمیدم از کی خلیج فارس داشتیم و یا نداشتیم )



و یا اصلا اهل اروپا باشیم



دقیقتر اینکه آلمانی باشیم(سلام  اشمیت آقا)



یا کلا سخت کوش و تاجیکی باشیم 



حتی افغانی با سوادو خوش تیپ به نظر بیاییم



حتی بتوانیم در نمایشگاه کتاب، دوچرخه سواری را تبلیغ کنیم



اصلا اهل کشور هفتاد و ملت و مردمانی سخت کوش از شبه قاره باشیم.

(تقویم هندی رویت شده در نمایشگاه )



به یاد داشته باشیم که هیچگاه مسایل کوچک را بزرگ نکنیم




و به زبانی صحبت نکنیم تا دیگران ما را درک نکنند



هرگز با قصه های زندگیمان بازی نکنیم




و اصولا راهی هموار  را طی کنیم




که متنهی به دعوا و مرافعه نشود. به هر حال یکی از بزرگترین ارزشهای ما ایرانیها مردمداری، سردمداری، تیولداری و کلا داشتن است. پس قدر این علاقه و تمایل را بدانید.



اصولا اگر این مسایل را رعایت نکنید به صورت غیر مترقبه ای در دام بی تفاوتی نسبت به همه چیز می افتید




اصلا موضوع به همین جا ممکن است ختم نشود. دام بیگانگان یکی از این دامها و مهمترینش است



حتی ممکن است به وادیهایی بیفتید که نامتان را از دست بدهید و با هویت ملی خود بیگانه شوید و در یک کلام - بی وطن - شوید




اما در چنین موقعیتهایی نیز اصلا وحشت نکنید





از پا ننشینید و به رصد کردن ادامه دهید




به سلطنتهای تو خالی اهمیت ندهید 




صحنه را هیچگاه خالی نگذارید و گاهی خودتان را در آن پر کنید




با امید بیشتر و با اشراف کامل به مسایل جستجو کنید 




در موقعیتهای اشتباه قرار نگیرید




تا بیهوده رنگی نشوید 




همه جا زین موفقیت را دودستی بچسبید و رها نکنید





به توصیه های بزرگان به دقت و با شور و شوق گوش فرادهید و همه جا شرکت کننده باشید 

(عذاب وجدان عکاس از حضور بی موقع در سخنرانی و بیدار شدن حاضرین که به درستی جای خواب خوب جمعه خود را به ضرب و زور زن و بچه از دست داده بودند: نازی! بگیر بخواب)




با تمامی ملتهای دنیا دوست و برادر باشیم



همچنین بخوانید :

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت چهارم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت دوم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول




گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت دوم

در ابتدا قسمت اول را آوردیم و از نمایشگاه کتاب رفتن گفتیم که چی شد رفتیم.


در نمایشگاه امسال لیلی و مجنون کاملا به قصه پیوسته بود.



ولی یوگا از آن دسته ورزشهایی بود که جفت پا پریده بود به صورتمان



حتی مترجمهای قدیمی مثل آقای نجف دریابندری برگشته بودند به همان تخصص سابق و کتاب مستطاب آشپزی را آورده بودند با آشپز خانه شان




به هر حال آدم بعضی غذا ها را وقتی با جناب مستطاب آشپزی آشنا نباشد و تهیه و میل نماید دنیا برایش کهریزک می شود. در همین راستا انتشارات کهریزک نیز کتابهایی چاپ کرده بود و به نمایشگاه آورده بود.



در بسیاری از جاها مرجع کاملی برای پاسخ گویی به پرسشها بر اساس تفکیک جنسیتی وجود داشت.



در برخی از غرفه ها می شد کتابهای نوستالژیک از دهه 60 را پیدا کرد



و در جاهایی دیگر می شد برخورد نزدیک رهنمودهای عملی سعدی را کاملا احساس نمود.




و حتی رهنمود های عملی تر از این حرفهاکه ترکیب خلیجی و هندی بود.

(این خانمی که در غرفه همین شالها را بسته بودند خیلی، نسبت به هویت عکاس، سوال و جوابشان از غرفه مطالعات استراتژیک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیشتر بود )



حتی مدیرو پدر و مادر یک دقیقه ای کافی نبود و می بایست به سراغ روشهای بله گرفتن، نه گرفتن و حتی روشهای منطق فازی رفت.



و در بعضی جاها هم بعضی گم شده های نوجوانیمان بودند که حسابی یادمان رفته بود



به هر حال هر ملتی به رازهای سلامتی و نشاط، به زور هم که شده احتیاج دارد و مثل همین باران زورکی اسیدی تهران باید بزند و سرمان را کچل کند.




همچنین بخوانید :

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت چهارم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب - قسمت سوم

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول

گزارش تصویری نمایشگاه کتاب- قسمت اول

آنقدر این روزها از نمایشگاه کتاب گفته شده که تصمیم گرفتم با همین دوربین نحیف چند تا  عکس اینجا بگذارم. امیدوارم این عکسهای بسته از نمایشگاه کاملا عناوین جاری و فراگیر موجود را به خوبی نشان دهد. پیشاپیش از پر حرفی و کیفیت آماتوری و بد عکسها و سرد بودن کوبیده ی ناهار عذر خواهی می نماییم. 

 شروع از اینجاها و ختم به این جور جاها خیلی خوب است و پسندیده. ما هم از نمایشگاه همین انتظارات را به صورت سرد و گرم داریم. 

به هر حال یک شبی مرامی را به ذهنمان خطور دادیم :



و به مرامات گروهی از دوستان نوستالژیک یادمان آمد اگر مثلا انتشاراتیهای خوب مثل چشمه و اینها نیستند، کدامیک از خوبها را می شود دید. برای همین کرگدنی رفتار کردیم



ولی امان از شب که افکار مزاحم سراغ آدم را حتی شده از سوپر دریانی نیمه شب نیز می گیرند.



کابوسهایمان کمی تا قسمتی مربوط به نان بود



و البته بی منظور به یاد تعطیلی فرهنگ هم بودیم



به هر حال صبح شد و برخواستیم و به نمایشگاه رفتیم.

عده ای برای نجات خود داشتند تلاش می کردند تا ملاقاتی جذب کنند. 



اما به همین سادگی ها نبود و باید حسابی معطل می شدند 



به همین مناسبت لابه لای رفت و آمدهای روزانه غرق رویای چگونه مطالعه کنیم شدند. 



به هر حال از قصه ظهر جمعه رضا رهگذر شروع کردند و توانستند جایی کلاس داستان نویسی ایشان را نیز پیدا کنند.



و البته اینجا هم سر و صدا زیاد بود و نمی توانستند در کنار دنیای سیاستمداران به داستان نویسی دست بزنند. مثلا کار مشاوره ی آقای علی اکبر ولایتی خیلی سر و صدایش زیاد بود و تمرکز داستانی را از طب اطفال به زندگینامه ابو سعید ابوالخیر و شبه جزایر لانگر هانس می برد. 

اما کوتاه نیامدند.

ادامه مطلب ...

فکر کردن به هیچ چیز بیتوته به هیچ

وقتی فکر کردن مثل بیتوته کردن  در جامعه ای شیک و رویایی باشد به راحتی باید کتابهایی تالیف کرد و در تلویزیون نمایش داد درباره آداب تخلیه وغیره با عناوین اینطوری تبلیغ جنس مطبوع نمود. بیتوته درنگی است برای عمل فکر کردن. نوعی از بیتوته کردن را در آدمهای مختلف در تاریخ فکر کردن آدمها می شناسیم. چطور پیامبری در غاری بیتوته می کرد و به تفکر می پرداخت. اما روزگا بشر معاصر در یک شتاب زدگی با تیترهای اینطوری می شود: 

1- با هزار تومان چه می توان کرد؟ 

2- با دو هزارتومان می توان جلوی چه چیزهایی را گرفت؟ (سوال تنظیم خانواده)

3- چرا جاناتان گرت - مبارز ایرلندی سریال کودکی- همش مشروب می خورد و درست و حسابی با انگلیسیها مبارزه نمی کرد؟ و حتی یکبار هم شن کش کارش را برده بود فروخته بود و خرج مسکر کرده بود؟

اما به نظر اوضاع و احوال قمر و کواکب به شکل زیر است:  

 


وضعیت تولید محتوای معاصر در زمینه های هنری، آنجاهایی که با نوشته و کلمه سرو کار دارد، غم انگیز را در عرض یک دقیقه پشت سر گذاشته است. هر کسی با اندازه امیر صغیر کوچه شان هم که شده دارد در توهم امیر کبیری ایران شنا می کند. درب اندرونی با درب کوچه قاطی شده است و هر چه شب گرد بی نوا در  دنیای هنر و علوم انسانی و در یک کلمه معقولات بوده، چادر شب تابستان خوابش را برداشته و آورده است کنار حوض لای و لجن فرهنگی ما نشسته و دارد دلی دلی می کند که این مشکی قیر گون بد شگون هم امروز از گور اموات برخواسته و رنگ و طعم عشق را مثل سالاد فصل روی میز خاله جان وافوری، رنگین ولی روح گزا نشان می دهد.  پیچک امین الدوله، شده است عشرت السلطان هفت قوز که دهانش را برده به گردن جوان امروز ما و همش بام تا شام تخم لق - ولش کن- را توی گل و گردن این بدبخت بی سواد فرو می کند. کاغذهای لوله ای بیت التخلیه شده اند مدرک رسمی لیسانس تا دکتری ملت از فاکولته های از هفت دولت آزاد، که به دیوار استادشان کبره ی از زنای محارم بدتر ارتباط با دانشجو بسته است. مدیران هر چه بالاتر که می روی وازکتومی ذهنیشان شلنگ و تخته انداز رفته پشت بام عمارت دولتی کانتکت آفیسشان و دارند صبح به صبح با چنین خروسی بیدار می شوند. آتیه ی صغیرمان از گذشته ی کبیرمان پر سنگلاخ تر است و بزک هیچ دختری به دوزک هیچ ور وره جادویی جفت نشده تا ببینی کسی کاسه ی آبی را دو نفری از حوض خانه شان بردارد که یعنی ما اینقدر نوک ارزن هم که شده جفتیم. دست رمال باشی و کارچاق کن بختکی خوب نچرخیده و یا ایوان خانه حسابی لیز بوده که امیر کبیرمان افتاده و همان جا سر به طاق و لگن شکن نشسته و دارد  استخاره ی می آید-  نمی آید می کند. امیر های دیگر هم دارند، گونی تفاله جات تولیدکننده های داخلی را به جان شتیل روزانه از خواصشان تحویل می گیرند. نم کشیده چراغی که دم غروب را روشن کند و کس دیگری روی ایوان زمین نخورد. برای همین رعیت از دور صدای سفارت فخیمه  ای را می شنوند که دستشان پس می زند و پایشان با بقیه ی کله و پاچه و زیر شلوار، می کشد و می روند. حتی از راه مال رو، که انگار دوبی دوبی، همان الدورادوی ناپدید است با هزار دلار -امروز قابل دار- خوش به کامشان که سرزمینشان و اصلا حق آبادی اش را فقط از روی کود انسانیشان می توانند درست به یاد بیاورند و آبگوشتهایی که با یار اتوبوسی خورده اند هنوز ته کوله ی خاطرتاشان چربی بسته و هضم نشده است، یادشان می آورد که روزی توی ایران زندگی کرده اند و چرخی زده اند. اما هر چه توی ذهن گیگا بایتشان شخم می زنند به جز همان سینه ی باز و ادکلن و شب بام و بام بام یادشان نیست. خدایشان بیامرزد که گاهی همان یاد شلیته ها هم با چند قطره اشکی از دوری و دلبر شرقیشان همراه است و نشمه های دیگر دنیا به مزاجشان هیچ نخواهد ساخت مگر با تناسخی دوباره کسی بیاوردشان و دوباره دم همان حوض از خواب بیدارشان کند و نقد امروز را بدهد دستشان! 

پ.ن: جان من شما بودید به چیزی فکر می کردید؟ از چیزی حرف می زدید؟ 


محمد باقر قالیباف : فرهنگسرای دوئل به فرهنگسراهای تهران اضافه می شود.

محمد باقر قالیباف شهردار محترم تهران و کاندیدای محترم آینده در مصاحبه با یکی از واحدهای مرکزی خبر فرمودند: با توجه به اینکه جوانان در اردیبهشت ماه انرژی زیادی برای تبدیل یک خم به دو خم و بار انداز و انواع دیگر آمادشهای جسمی و روحی دارند، با همکاری معاونت فرهنگی - ورزشی سرخابی ها، تصمیم گرفتیم جهت حفظ رفاه عزیزان هنرمند و همچنین مصون نگاه داشتن عوام از اتفاقات اخیر، فرهنگسرای دوئل را با نام و یاد هنرمندان قدیم، داخل و خارج و همه اقشار هنرمندمان، در یکی دو جای تهران بزرگ افتتاح نماییم.

ایشان در ادامه تصریح نمودند یکی از بزرگترین اهداف چنین پروژه ای پایین آوردن سرانه  استفاده از وی پی ان های چینی در بین جوانان خواهد بود.

دکتر در ادامه مراحل انجام کار، این طرح  را به صورت مسابقه ای برای طراحی عناوین و بخشهای مرتبط با این فرهنگسرا  به شکل زیر مطرح نمودند:  

1- چگونه رقیب را به حساب بیاوریم تا برای دوئل از او دعوت نماییم؟

حریف که کلا حساب نیست یا اگر هم باشد حسابش فقط با سوپری یا مال -mall - محله شان است و بس. ولی به جهت پاسداری از ارزشهای هنرمان هم که شده باید بتوانیم او را به حساب- هضم  نمودن- آوریم.(با چشم اشکبار بخوانید)

2- چگونه با دریافت تریبون در یک نشریه رسمی و یا غیر رسمی با بیل رقیب را بیل کن نماییم؟

به هر حال تریبون برای چنین مقاصدی طراحی شده است. برای همین سعی کنید طبل بزرگی برای رسوایی فرد استفاده نمایید. مثلا مقاله ای  به صورت دنباله دار بنویسیدو بگویید: یکی از بهترین روشهای شناسایی پرندگانی که در زمره سمبولهای فراماسونری هستند- شاهین ها- همانا داشتن مقدار فراوانی پر کلاغ میان پرهایشان است.

3- قوانین آوردن همراه وهمچنین اثاثیه مجاز برای دوئل.

یکی از مهترین چیزهایی که هنرمندان باید در اختیار داشته باشند می تواند شیعیان دوست دار ایشان در سراسر دنیا باشد. ایشان می توانند با دعوت از این انصار و اصحاب جماعتی را مورد رعب و وحشت و تظاهرات قرار دهند.به همین مناسبت تا آنجا که می توانید از کلیه هنرمندان حومه نیز دعوت می شود به فرهسنگرای دوئل مراجعه و به عنوان بستگان عروس یا داماد نام نویسی نمایند.

تذکر:

1- از آوردن سیگار برگ برای دفاع کردن از خود بپرهیزید.

2- به همراه آوردن دختران جیغ جیغوی دبیرستانی چیزی جز دردسر و دیگر دردها عایدتان نخواهد نمود.

3- فاکتور ترانه و شعرهای سروده شده نزد کارفرما را به همراه حسابدار موثق به بخش ذیحسابی فرهنگ سرا تحویل نمایید.

4- از دستکاری در فامیل موئنث کلیه گروه های شرکت کننده در فرهنگ سرا پرهیز نمایید.

5- روی هم را ببوسید و به یاد کشته شدگان ویتنام و حومه و اجر معنوی آن بسرایید.

6- از در دست داشتن جزوه زرد گاج حتی الامکان خود داری نمایید.

7 - از به همراه آوردن  لوازم التحریر غیر اسلامی به طور کلی پرهیز نمایید.(خبر امروز)

8 - استفاده از قسم سبیل و ریش در ترانه سرایی مجاز است. استفاده کنید تا ریشتان به زانو هم رسید بلامانع است.

9- ته فیش کافه های پیموده شده، رفته و آمده تان را موقع تسویه حساب به همراه داشته باشید.


تذکرات خاص:

1- شعر هیچ و تمام موارد و متعلقات مقوله ای به نام هیچ -در حدود سی و چند سالی - منحصرا در اختیار مجسمه ساز و نظریه پرداز معاصر این زمینه جناب آقای پرویز تناولی است و هیچ.

2- بعضی آدمها با استفاده از تکنیکهای چاقو کشی و فرار سعی دارند دوباره دانه دانه مداد رنگیهای کودکی را از جعبه شکسته شان بیرون بیاورند و دنیا را رنگهای سیاه و سفید بزنند که با توجه به مصرف بالای مداد سفید در اشعار برادر نجفی، تناسب سیاه و سفید رعایت نشده و همه چیز حتی روزها نیز سیاه خواهد شد.


راهکاری اجرایی:


 به دلیل انباشت بی رویه ی پروژه روی میز آقای شهردار و همچنین کالابرگ در جیب بابایمان  از این به بعد اوقات شعر را به صفوف به هم فشرده ی رفاهی تغییر مکان خواهیم داد.


پ.ن: با عرض تسلیت به خانواده های گلرویی، موسوی، نجفی و غیره و ذکر توضیحات:

برادر برای نماینده محترم مجلس هم باید طنز را توضیح داد و شما نیز؟


متن بالا به سفارش حوزه هنری  سازمان فرهنگی هنری و با همکاری دخترم تهمینه طراحی و پیاده سازی شده است و هیچ گونه خصومتی با کسی ندارد. حتی شما دوست عزیز




صفحه پیوندها چیست؟ http://peyvandha.ir/

صفحه پیوندها بر کسی پوشیده نیست. از دوستان در فضای وبلاگستان می شود مثل دوستان عادی که در اتوبوس، کلاس خط و نقاشی و حتی نانوانوایی محلمان میبینیم می شود خواهش های معقولی هم کرد و جوابهایی به همان اندازه یا معقول تر نیز دریافت نمود. به عنوان نمونه ما خواهشهای زیر را داریم:

1- به دلیل اینکه کلمه - پیوندها - به تمام زبانهای زنده دنیا مثل کلمات غیر کلیدی In,out و از و در و دیگر تمامی حروف اضافه است و موتورهای جستجو درخاورمیانه و حومه آنرا درست نمی شناسند، خواهشمند است بخش لینکهای سایتتان را با عنوان پیوندها نام گذاری نفرمایید تا هم در موتورهای جستجو بهتر دیده شوید و هم دوستانتان را به اشتباه نیاندازید- این روزها طراحی این صفحات اسمش را نبر آنقدر خوب است که هر کدامش می تواند به تنهایی به عنوان یک سایت خوب برای بچه  های خوب باشد- 

 2- در هنگام استفاده از فیس بوک از آوردن اطفال خود داری نمایید. به دلیل اینکه در زمانهای راه اندازی وبلاگستان هنوز مهد کودکها به طور جدی راه اندازی نشده بود، موارد زیادی از این دست دیده می شد که مادری برای فرزند دلبند زیر 8 سال خود نیز سه وبلاگ مختلف با طرحهای صورتی زیر، صورتی دوتا رو و صورتی نوک جورابی، تهیه و تدارک می دید. اما وجود این پدیده -برخلاف تمام پدیده های ما که آخر و عاقبتش خوب است- در محیط نا امن فیس بوک که ترجمه ی فارسی اش را بعضی -کتاب علاقه - نام نهاده اند، موجبات پریشانی خاطرمادر را فراهم خواهد کرد. به نظر از آنجایی که فتا در حال پیگیری کارتونیست ها، کارتون گراها و غیره است، فرصت کافی برای حفاظت از فرزندتان را نخواهد داشت: مادر نگران فرزند، شما مراقب باشید.

3-به دلیل طرح تابستانی مبارزه با تناسخ و دیگر بخشهای گم شده در روحیه ی شرقی و مدرن مان، خواهشمند است دوستان از نصف کردن، تثلیث و تربیع تصویر خود بپرهیزند تا مبادا مروج ایده های این چنینی در دنیای مجازی و حقیقی باشند. حتی شما دوست عزیز. 

4- در هنگام در کردن هر گونه فحش در ادبستان مجازی، حتی کوچه پس کوچه های کامنت دانیها و دیگر معابر، همیشه شما که سواره هستید رعایت پیاده ها را بنمایید. به هر حال ممکن است آقا و یا خانمی به اندازه شما به فحشهای کاف دار سوار نباشد و یا لیسانس رانندگی اش هنوز در آفتاب به سر می برد.

5-اگر برای خود وبسایت شخصی و یا تخصصی شخصی در زمینه ای مانند ادبیات و یا دیگر هنرهای چند گانه درست می نمایید، همیشه برای دفع شر مزاحمین دیال آپی، از عکسهای حجیم بورخس و موراکامی با زمینه سیاه استفاده نمایید. دکمه پرینت را هم خیلی کوچک روی صفحه اصلی جاساز کنیدتا اگر خواستند بخشهایی از سایت را که فقط برای دوستانتان می خواستید نمایش دهید دیدند، گرفتار تله شوند. اگر تله پرینت موثر واقع نشد از هرچه سنگین تر کردن سایت برای باز نشدن جلوی هر نامحرمی فروگذار نکنید. حتی می توانید از جاهایی مثل ناکجا آباد برای برپایی سایت شیرین خود استفاده نمایید و به قسمت شل و عاریتی دیگران، نثار کنید. بدین ترتیب این بار در حیطه مجازی به جای مرگ موئلف خواهید گفت: مرگ خودت!



محفل ادبی

به تازگی حس نه چندان جالبی نسبت به جلسه های ادبی و غیره پیدا کرده ام. یعنی غوره نشده مویزشدن را به لقایش ببخشم. دیگر نروم سراغ خلاصه ی اشتباهات و بلاهتهای ایرانی 

رک بودنم را می بخشید. 

ولی هر چه نقد شفاهی و تعارف و بر عکس ضد حال زدن و به قولی حرفه ای رفتار کردن و کوچک و بزرگ رعایت کردن و نکردن است. در یک کلمه هر چه اسلام آمریکایی در قالب فرهنگ ایرانی گری افتاده بیخ یخه ما و تنبان روشنفکری ما را می تکاند که: پسرم! دیگر نرو. آقا جان تو که نمی توانی سر ساعت نروی و با 45 دقیقه تاخیر جلسه شروع شود. تو که نمی توانی در یک جلسه که باید نقد حرفه ای باشد، به رسم منبریها صلوات بی موقع بحث ها را ختم به خیر کند، را برتابی نرو. 

برای برخی از دوستان عزیز و گرامی که برخلاف واقعیت دوست داشتنی  و محبوبشان که تنها چیزهایی بوده که خواننده آن را از ورای متن یافته، سعی می کنند مثل پیرزن و پیرمردهای لب گور و دو دستی به آبرو رفتار کنند طوری که الان اگر کمی تن صدایشان عوض شد، فوری رسانه ای می شوند. برادر و خواهر گرامی در خوب بودن و اطو کشیده بودن یا نبودن افراط نکن. دست و بالت - یعنی همان انگشت وسط- را برای مثلا یک عده از اقشار - بگیرید تئاتریها به عنوان کول ترین موجودات هنری- تکان می دهی، یادت نرود که نرمال بودن به معنی دم دستی بودن نیست و برعکس آن صفراوی زیستن در دنیای معاصر و نه دوره مارسل پروست، نشانه تجدد و شعور نیست. حرفه ای بودن به این معنی نیست که همه شر و میکروب باشند و شما هم بخواهی دو انگشتی مجلس غریبه ها و آدم کوچکترها را گرم کنی.

آفرین! برادر یا خواهر جوان من! آقا باش! قربان قدت!


 


پ.ن: جلسه ای بودیم و درد دلی. البته خانم میترا ایلیاتی را همانقدر که می شناسم. خیلی می پسندم. همه جور شعور و متانت و حرفه ای گریشان و لب گوری رفتار نکردن و نگاه افتاده ای که هر بار می بینم بی تعارف جانم آتش می گیرد. 

ولی مثل ایام مدرسه که حتی تمرین حل کردن را هم بیضه مالی می دانستیم هیچ وقت این حرفها را  در حضور هیچ کسی مطرح نمی کنم. 

 از دوستانی که  شاید از این موضوع رنجیده اند معذرت می خوام ولی اصلا نباید راجع به چیزهایی تعارف کرد. 

مشکلات اساسی ادبیات داستانی در ایران

مصاحبه ای دیدم با یوسف انصاری درباره ادبیات در روزنامه آرمان. با قسمت زیادی از حرفهایی که به طور خلاصه به شکل زیر است موافقم: 

1- ادبیات این دوره نویسنده های مصرف گرا تولید کرده است. 

2- ادبیات ما برای جهانی شدن چیزی کم نداردو اصلا به غیر از رسیدن صدای ما به گوش پدر عروس و مادر عروس و خود عروس خانم، خیلی هم جهانی هستیم. 

3- نویسنده های امروز ما به جای نوشتن به فکر دیده شدن هستند. 


تقریبا این حرفها را بارها هم خود ایشان و هم دوستان نویسنده دیگر جاهای مختلف و به طور متحد الشکلی مطرح و یا تایید کرده اند. 

اما بحث و دلایل بنده بر چنین پدیده هایی: 

1- این مصرف گرایی و اندیشه های مترسکی که ماداریم زاییده شرایط بسیاری است که مهمترین آنها - به نظر بنده - مواجه جدی جامعه ما با مدرنیته است، برای همین ما شاید دچار عجله هستیم که واقعا با توجه به تجربه در زمینه های دیگر مثل تازگی حرفهایی درباره دموکراسی، گفتمان و غیره داریم، ادبیات هم سهم نابالغ خود را دارد و قحط الرجالی که همه جا از آن نام می بریم به دلیل هم سرعت نبودن نخبه های ایرانی، جامعه ایرانی و مواجهات دنیای مدرن بیرون، تعادل کلی جامعه ما را از همه لحاظ به هم زده است. 

2- بازهم از جنبه دیگری از مواجه جامعه ما با فضای مدرن و این دفعه برخورد بیشتر با فضای پر اصطکاک و فوبیای اطلاعاتی  که از طریق رسانه های مدرن مثل ماهواره و اینترنت ایجاد شده است، خیلی از این هول و هراسها که سالها پیش مثلا در فضای وبلاگستان و این روزها در شبکه های اجتماعی می بینیم نیز به دلیل هم سطح بودن فکری و- بیشتر- جوان بودن  تولید کنندگان محتوا ایجاد شده است. این اتفاقهادر طول این سالها موجب ضربه  های اساسی به ادبیات شده است و اصلا این وبگردی های ادبیات کش، با دست قویتری،  خلا ارتباطات اجتماعی و دیگر سوراخ و سنبه های ما  را نیز پر کرده است. 

به نظر برای امتیاز گرفتن در چنین فضایی همه چیز در ایران به شکل مسابقه ای بی محتوا و گوش خراش در آمده است که در جای خود بیشتر درباره اش خواهم گفت. به همین نسبت ادبیات و تب و حاشیه هایش هم چنین برندهایی را به صورت سرطانی رشد یابنده ایجاد نموده است. 

اما مهمترین ضربه ی این جریانها، فرع را به اصل گرفتن و دریافت نسلی از هم سن و سالهای ما درباره چیزی به نام ادبیات معاصر است که خیلی عقیم و غیر اصیل و کاچی به از هیچی دارد به جای اصل می نشیند و بدترین دشمن یک جریان عادی، جریان به ریا و کم عمق تراش خورده و بازیگونه ای  است که سالهای سال تصویری سراب گونه از حقیقت را همراه خود دارد. 

به همین دلیل نمی توان بر خلاف نظر برخی دوستان بودن یک جریان ضعیف را لزوما مفید دانست. حقیقت علمی مربوط به این ماجرا در تمام منابع مدیریت تغییرات به این شکل بیان شده است: 

بزرگترین دشمن تغییرات، تغییرات صوری هستند. 



طبل حلبی گونترگراس

برای آنها که نخوانده اند: 

این داستان حجیم با ترجمه سروش حبیبی از نویسنده ای آلمانی که شهره عام و خاص است و در سال 2000 به خاطر همین کتاب جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده در حدود 800 صفحه  و توسط نشر فیلوفر منتشر شده است. 

به سادگی می توان قصه ی طبل حلبی را که به نوعی درون نگاریهای یک کودک عقب مانده و طبال است، نامید که دچار نوعی انزوا و بیماری روانی است. نشان آن هم بستری بودن در بیمارستان روانی است که راوی یعنی اسکار دارد داستان  خودش را بیان می کند. 

ویژگیهای بزرگ این اثر را می توان به شکل خلاصه اینطور عنوان کرد: 

طنز ویژه ی گراس که عجیب و به اندازه کافی پیچیده نیز هست. نبوغ گراس در فضایی که به نوعی آلمان هیتلری را نیز ترسیم نموده و از زاویه دید انسانی جمع گریز که به عمد تمام ارتباطهای معنایی خود را با جامعه جنگ دوست آن روز قطع کرده است. 

عطر سنبل، عطر کاج- فیروزه جزایری دوما - پیشنهاد کتاب

عطر سنبل، عطر کاج- فیروزه جزایری دوما یکی از کتابهای خوشخوان برای آنهایی که متنهای خاطره ای طنز دوست دارند- امیدوارم دوستان علاقه مند به آثار نخبه گرا ناراحت فروش این کتاب نشوند-

 داستان براساس تفاوتهای فرهنگی بین آدمهای اینجا و آنجا یعنی آن سمت آبهاست.

 کتاب در اصل به زبان انگلیسی تهیه شده است. به علاوه از یک خونسردی خاصی از طرف نویسنده همراه است که واقعا تصورات متفاوتی از آدمهای مهاجر و مسایل روزمره آنها به آدم می دهد.

پ.ن:

همین  دیروز دیدم که دست فروشهای انقلاب هم دارند از این کتاب می فروشند. 

به علاوه مثل اینکه این نویسنده کلا فن پیج خودش را هم در فیس بوک پیدا کرده است. که می توانید با مراجعه به آن از یکی دو تا کار جدیدی که زیر سر دارند با خبر شوید. 




کتاب عطر سنبل، عطر کاج





ادامه مطلب ...

ازدواج هومن خلعت بری با گوگوش؟

گوگوش را یکی از روزنامه نگارهای ایرانی به نام عمو پورنگ، شاه ماهی هنر ایران کرد. 

اخیرا شایسته ترین دختر شایعه ساز ایران بعد از مدتها که آبی با دمای مناسب برای دُم زدن و شاه ماهی گری مجدد خود یافته است، بعد از برنامه جنجالی آکادمی گوگوش و کشف استعدادهای به هرز رونده در ایران، با اقدامی بی سابقه یا حداقل کم سابقه، قرار است با همسر جدید خود پس از طی دوره نامزدی، ازدواج نماید. در این راستا فرمایشاتی به گوش می رسد:

هومن خلعت بری گفت:خانم گوگوش دختر رویاهایم بود که الان پیدایش کردم.

بابک سعیدی به هومن خلعت بری گفت: نیم کاسه ی تحریرهایت را دوست داشتم.

امیر عبد الله خطاب به جوانان صعودی -بالا رونده؟ - یا سعودی؟ - سخت بالا رونده؟ - درباره ازدواج و رفع مشکلات مربوط به یافتن گزینه مناسب گفت :  ان الله مع الصابرین! 

یکی از مقامات پنهان القاعده در شاخه دانشجویی گفت: پس ما چی؟

مصطفی دنیز لی گفت: من این واقعه رو به تمام فوتبال دوستا و دیگر هنرمندان و فرهنگیان کشور تبریک عرض می کنم.


شرکت در مسابقه اس ام اسی برنامه نود:

به نظر شما شرط سنی از سوی فیفا برای کنفدراسیون آسیا وارد است؟

گزینه یک : آری

گزینه دو : خیر

گزینه سه : سن هر دو


درباره گوگوش : 

گوگوش

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گوگوش
Googoosh8.jpg
نام اصلیفائقه آتشین
زمینه فعالیتخوانندگی ، سینما
ملیتایرانی
تولد۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹
(سن: ۶۲ سال)
تهران
والدینصابر آتشین
محل زندگیتهران، لس آنجلس
پیشهخواننده ، بازیگر
سال‌های فعالیت۱۳۳۸-۱۳۵۷
۱۳۷۹-اکنون
همسر(ها)محمود قربانی (۱۳۵۱-۱۳۵۴)
بهروز وثوقی (۱۳۵۴-۱۳۵۵)

مسعود کیمیایی (۱۳۶۴-۱۳۸۲)

فرزندانکامبیز
وب‌گاه رسمیhttp://www.googoosh.com
صفحه در وب‌گاه IMDb
صفحه در وب‌گاه سوره

فائقهٔ آتشین معروف به گوگوش (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در تهرانخواننده وهنرپیشهٔ مشهور ایرانی است. وی از محبوب‌ترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران به شمار رفته و در سایر کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه نیز هواخواهان بسیاری دارد.[۱][۲]

در سالهای دههٔ هفتاد میلادی و پیش از انقلاب ایران وی را «شاه‌ماهی موسیقی ایران» می‌نامیدند.[۳] این لقب بعد از بازگشت وی به آمریکا دوباره بر سر زبان‌ها افتاد و در تبلیغات رادیو تلویزیونی تور بازگشت از این نام بسیار استفاده شد.

محتویات

  [نهفتن

زندگی [ویرایش]

گوگوش و سعید کنگرانی در نمایی از فیلم در امتداد شب-1356

فائقه آتشین در سال ۱۳۲۹ در تهران[۴] زاده شد. پدر و مادر او از ایرانیانی بودند که تبارشان به آذربایجانی‌های قفقاز (آذربایجان شوروی) می‌رسید. [۵] او هنگامی که ۲ سال داشت، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند.

گوگوش نامی ارمنی برای پسران است، در کودکی دایه ارمنی‌اش او را با این نام صدا می‌کرد و بعدها این نام را به عنوان نام هنری‌اش برگزید.[۶][۷]

او از همان کودکی به همراه پدرش که یک شومن بود، خوانندگی و بازی در فیلم را آغاز نمود و نخستین تجربه هنرپیشگی او در سن هفت سالگی بود. گوگوش بعدها در فیلمهایی چون «پرتگاه مخوف» (۱۹۶۳ میلادی)، «شیطون بلا» (۱۹۶۵) و «پنجره» (۱۹۷۰) ظاهر شد. ترانه‌های او که توسط آهنگ‌سازانی چون واروژان و حسن شماعی‌زاده نوشته‌شده و شعرهای شهیار قنبری در آن به کار رفته بود، برای او موفقیت بزرگی پدید آورد. تا حدی که سایر خوانندگان پاپ زن ایرانی به تقلید از سبک او پرداختند. سبک او در دهه هفتاد میلادی، در اوج شهرتش به عنوان خواننده و هنرپیشه، الگوی زنان ایرانی واقع شد که به‌جز گوش سپردن به ترانه‌های او، از سبک پوشیدن جامه،مینی‌ژوپ و مدل موی کوتاه او معروف به مدل گوگوشی تقلید می‌نمودند.[۴]

زندگی خصوصی گوگوش مانند بیشتر هنرمندان با فراز و نشیب و تراژدی‌های فراوانی همراه بود و ازدواج‌ها و روابط ناموفقی برای او به همراه داشت. وی فرزندی به نام کامبیز از شوهر اولش محمود قربانی دارد که هم‌اکنون در لوس‌آنجلس به صنعت موسیقیمی‌پردازد.

پوستر فیلم بی‌تا

با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و برپایی نظام جمهوری اسلامی، موسیقی پاپ و آوازخوانی زنان در محافل عمومی ممنوع اعلام شد. با وجود آن‌که اکثر هنرمندان ایرانی، مهاجرت از ایران را انتخاب کردند؛ گوگوش که به هنگام وقوع انقلاب در ایالات متحده به سر می‌برد، به ایران بازگشت. او مدت کوتاهی زندانی شد و سپس زندگی منزویانه‌ای را پیش گرفت.[۴]

با وجود حاکمیت نظام اسلامی بر ایران، ترانه‌ها و موزیک‌ویدیوهای گوگوش به وفور و سهولت در ایران یافت می‌شد و گوگوش هم‌چنان طرفداران بیشتری را جذب می‌کرد. با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیس‌جمهور ایران در سال ۱۳۷۶ بسیاری از محدودیت‌های پیشین برداشته‌شد. به برخی از زنان (گوگوش میان آنان نبود) اجازه داده شد تا در محافلی که همهٔ حضار، زن باشند به اجرای برنامه بپردازند. اگرچه پخش و توزیع موسیقی پاپ هم‌چنان ممنوع بود، ولی مالکیت آن مشکلی نمی‌داشت.[۴]

گوگوش بعد از بیست و یک سال سکوت و زندگی منزویانه در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به کسب گذرنامه شد و با خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم زرتشت که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سر گرفت و به انجام سری کنسرتهای بازگشت پرداخت که با استقبال بی نظیر ایرانیان و فارسی زبانان خارج از ایران مواجه شد.

وی در سال ۱۳۸۳ آلبوم «آخرین خبر» و در سال ۱۳۸۵ آلبوم «مانفیست» را منتشر کرد که مورد استقبال شدید دوستداران وی قرار گرفت. او بعد از ۲ سال سکوت مجدد، تور سال ۲۰۰۵ آمریکا را آغاز کرد که اولین کنسرت آن در تاریخ ۱۷ سپتامبر در فروم لس‌آنجلس اجرا شد.

اجراهای زنده [ویرایش]

کنسرت‌های دوبی [ویرایش]

گوگوش تقریبأ هر سال در شهر دبی، امارات کنسرت برگزار می‌کند. قیمت بلیط کنسرت‌های او از ۳۵۰ تا ۲،۰۰۰ درهم (از ۹۵ تا ۵۴۰ هزار تومان)[۸] است که باعث شده که کنسرت‌هایش از گران‌ترین کنسرت‌های اجرا شده در دبی به حساب آید. هواداران بسیاری از ایران و کشورهای فارسی‌زبان دیگر، تنها به خاطر دیدن اجرای زندهٔ گوگوش به دبی سفر می‌کنند.[۹] تعداد تماشاچیان برخی از کنسرت‌های او در دبی، بیش ۱۲ هزار نفر بوده‌است.[۱۰]

فینال آکادمی موسیقی گوگوش [ویرایش]

گوگوش در آخرین قسمت برنامه تلویزیونی آکادمی موسیقی گوگوش ۱۳۹۰، با اجرای ترانهٔ «یه حرفایی»، پس از ۳۴ سال به اجرای زنده در تلویزیون پرداخت. این اجرا با همراهی بابک سعیدی و هم‌خوانی شرکت‌کنندگان مسابقه همراه بود.

گوگوش و حکومت پهلوی [ویرایش]

  • گوگوش از جمله هنرمندانی بود که به جشن تولّد ولیعهد، رضا پهلوی دعوت شد و در آن جشن، اجرای برنامه کرد. [۱۱]
  • گوگوش در سال ۱۹۷۶ در جریان جنگ ظفار به عمان رفت و برای سربازان ایرانی، برنامه اجرا کرد. [۱۲]

اطلاعات کلی [ویرایش]

آلبوم‌ها [ویرایش]

  • مسبب (همراه با داریوش)
  • نیمهٔ گمشدهٔ من
  • فصل تازه
  • همسفر
  • جاده
  • مرداب
  • کویر
  • کوه
  • اگه بمونی، اگه نمونی
  • پل
  • ستاره آی ستاره
  • من و گنجشکای خونه
  • لحظهٔ بیداری
  • در امتداد شب
  • دو ماهی
  • دو پنجره
  • شناسنامه 1
  • شناسنامه 2

آلبوم‌های منتشر شده پس از بازگشت دوباره او به صحنه

  • ۱۳۷۹ - زرتشت -شامل آهنگ های:زرتشت-بوی سفر-گوشه نشین-خاک اسیر و...
  • ۱۳۸۳ - آخرین خبر -شامل ترانه های:آهوی عشق-دلکوک-اتاق من و ...
  • ۱۳۸۵ - مانیفست -شامل ترانه های:آی مردم مردم-نجاتم بده و...
  • ۱۳۸۷ - شب سپید-شامل ترانه های:اینترنشنال مدلی-شب سپید-مدلی همصدا-شک می کنم-طلاق و...
  • ۱۳۸۹ - حجم سبز -شامل ترانه های:آبی-باران-باغ بی برگی-دلم خواست-سزاوار-شب بی من-صدای سبز عشق-گریه کنم یا نکنم-من و گنجیشکا-من همون ایرانم
  • آلبوم کیو کیو بنگ بنگ (شامل یک ترانه)

فیلم‌ها [ویرایش]

گوگوش در ۹ سالگی، صحنه‌ای از فیلم فرشته فراری از اولین فیلم‌های گوگوش

نگارخانه [ویرایش]


نمایشگاه عکس پیمان هوشمند زاده و مهران مهاجر

پیمان هوشمند زاده دیگر عکاسی ناشناس توی بلوار فردوس تهران نیست. مهران مهاجر هم خیلی وقت است دارد عکاسی درس می دهد و همه شناس شده است. 

دیروز بالاخره بعد از کلی این سمت و آن سمت کردن به قول دوستان بلند شدم و رفتم نمایشگاه. البته یکی از اتفاقهایی که برایم افتاد این بودکه اولین بار بود آدرسی متشکل 5-6 خیابان تو در تو را می رفتم. به هر صورت گالری محسن خودش یکی از چیزهای خوبی بود که دیروز پیدا کردم.

اما نمایشگاه به زعم خیلی ها که فکر می کنند گروهی یعنی مثلاچند تا دانشجو جمع شده باشند و زورشان به برگزاری نمایشگاه رسیده باشد نبود.


البته گزارش حاضر هم مسلما فنی نیست و برای بنده که خیلی کم از عکس سر در می آورم کلی آموزنده بود.

به هر حال هر کدام از این آدمها برای خودشان استاد هستند و در دانشگاه درس می دهند و از لحاظ تکنیکی باید بسیار کامل باشند.


مثلا آقای مهران مهاجر کتاب عکاسی را نوشته اند و در یکی دوتا دانشگاه تدریس می کنند و همچنین سید مهدی مقیم نژاد، مهرداد افسری، شهریار توکلی را می توان به عنوان استادان مطرح این زمینه محسوب کرد. البته از وضعیت عمومی برادر پیمان هوشمند زاده خبر  ندارم.

به نظر پروژه ها بر خلاف آنچه ما همیشه از یک چشم انداز شسته و رفته انتظار داریم، اصلا اینگونه نبود و قرار و هدف نمایشگاه نیز چنین چیزی به نظر نمی رسید.

عکس ها واقعا باید دیده شوند و شرح نوشتن بر آنها بی انصافی و خش انداختن ماجراست ولی این بار را معاف نمایید:

پروژه کوه نوشته ها  کارهای شهریار توکلی چند عکسی از کوه نوشته هایی بود که نشان از همان خط خطی کردن طبیعت با شعارهای خاصی در لانگ شات کوهستان بود  که هر رهگذر خسته ای را به راستی آزار می دهد. شهریار توکلی خیلی خوب با این هدف چنین مجموعه ای را گرد آوری نموده بودند. 

پروژه پیمان هوشمند زاده مجموعه ای از آرشیوهای ایشان به عنوان یک عکاس پرکار و پر آرشیو بود که القصه بنده را یاد پروفایل فیس بوک ایشان در درجه اول و در وهله دوم عکسهای طنز گونه و هوشمندانه در همشهری داستان می انداخت. 

البته تعدادش کم بود و ظاهرا همین ها مقبولشان بود.

درباره یکی از عکسها هم دیدم یکی از خانمها منتقد عکس حرفهای جالبی از نور عکس و درنتیجه آن بی زمانی عکس زده بودند و به نظر نقدی فرمال و فنی می رسید. 


پروژه  مهران مهاجر 9 تا عکس از چشم انداز بسته ای وسط جنگل و زیر پوشش لاستیکی بود که روی آن را برگهای رنگارنگی از پاییز گرفته بودند. این مجموعه انگار تاکیدات واضح بر بسته بودن چشم انداز را به حد اعلای خود رسانده بودند و در کل به گفته دوستان عنصر تکرار در این مجموعه برای تاکید بیشتربه کار رفته بود. 

پروژه سید مهدی مقیم نژاد با شعار از واقعیت تا واقعیت مانند نمایشگاه دیگری که از ایشان دیدم کارهای مونتاژی و زیبایی بود که به هر حال به گفته خودشان بهشت متصور از دیدگاه عکاس را  تصویر نموده بود. البته در یکی از عکسها - شاید به عمد و اغراق - اسکیل سرو رعایت نشده بود.

پروژه مهرداد افسری قابهایی سیاه و سفید توی فریم های نگاتیو سینمایی گیر افتاده بود و انگار با داستان گویی درباره دستکاری چشم انداز توسط بشر، حرفهایش را با مخاطب مطرح می کرد.

نظر شخصی بنده این مجموعه را با عنوان و محتویات کلی نمایشگاه همخوان و واقعا قوی یافت.

اما مهمتر از نمایشگاه پانل آن بود که جلسه خوب و آموزنده ای بود. 

به عنوان نمونه یکی از مهمترین حرفهایی که یکی از مخاطبان نمایشگاه مطرح کرده بودند در مورد سانتی مانتال بودن نقدها و اصولا کم مایه بودن نمایشگاه بود که به نظر چالش خوبی می رسید و بهترین فرصت بیان آثار به شکل کلاس درسی بود.

به هر صورت امیدوارم بتوانم بیشتر و بیشتر نمایشگاه عکس بروم و عکاسی این دریچه ی ورود به دنیای هنرهای تجمسی را بهتر کشف کنم

در مورد سانتی مانتالیزم هم می توانید اینجا را ببینید.

کشت مجدد خشخاش در جاده ابریشم: 50 هکتار از زمینهای چابهار ...

در خبر ها خواندیم که بخشی از منطقه چابهار ایران به دست افاغنه و یا همان افغانی های عزیز - دقیقا فرق این دوتا چیست؟- سپرده شد.

حالا ما نمی خواهیم بد بین باشیم و بگوییم مثلا فردا پس فردا این موضوع باغ قلهک نشود.

ولی بعد با خودمان فکر می کنیم که افغانیهای عزیز همه جا در حال عمران و آبادی هستند.

حتی در بخش کشاورزی ایشان به دلیل سابقه ی بالایی که دارند توانسته اند دشتهای صعب العبوری را زیر کشت ببرند.

اصلا فکر کنید این راه ابریشم دوباره افتتاح شده و تمام آنهایی که آرزوی قدم گذاشتن جای پای کاروانهای عبوری و حتی جهانگرد منحط و معروف غربی  مارکوپولو را دارند می توانند از این جاده و حتی کوچه های آن استفاده لازم را ببرند.

اما از آنجایی که ما به توریسم و فناوریهای مرتبط با توریسم اهمیت فراوانی می دهیم. بایستی در مدیریت توریسم و غیره اتفاقها و برنامه های آتی بی افتد:

1- ایجاد دستشویی های نزدیک در شانه جاده به دلیل استفاده مسافرین محترم در ایام عبور و مرور  به صورت زنجیره ای به عنوان بخشی از پروژه ی رفاه ابریشم

2- ایجاد زیر گذر  ابریشم برای استفاده های دیپلماتیک و توسعه روابط ایران و برزیل

3- ایجاد مجموعه فرهنگسرا در طول جاده با نام فرهنگسرای ابریشم با هدف جذب مخاطب خاص در زمینه های مسافرت و هنر و تریپ به جهت دوستان علاقه مند به تریپ ظریف هنری

4- ایجاد مراکز بازپروری و ترک و راه اندازی مجدد اعتیاد به شکل گروهی و جایگزین نمودن روش جدید NDA- national drug aviation به جای روش منسوخ NA  که جوانان را در دامهای مجدد اعتیاد انداخته است.

منتظر پیشنهادهای بهتر  شما در این زمینه هستیم.


به هر حال هر اقتصاد روبراهی این روزها می تواند به عنوان درس آموزی به جاهای دیگر و حتی فضا نیز صادر شود.

ابوتراب خسروی با رود راوی, اسفار کاتبان و ...

ابوتراب خسروی اهل فن است. قلمش مخملین است. ابوتراب خسروی می تواند روایتی جعلی و عین اصلش بیافریند. ابوتراب خسروی معنی ادبیات را به درستی درک نموده است. گاهی وقتهاکه به معنی لذت بردن از متن نگاه میکنم و سلیقه ی خواندن برخی دوستان را ملاحظه می کنم، میبینم یک سری متنها انگیزه های آزاردهنده ی نویسنده برای ساختن یک نثر فاخر یا هر چی که اسمش هست را رعایت می کنند. یعنی دقیقا تمام لذت خواندن را می برند جایی همان حوالی که دیگر زبانت دارد پیچ میخورد از پیچیدگی متن. ولی این کار سخت که به نظر در مرز باریک عقل و جنون نوشتن قرار میگیرد، دقیق مثل روزهای بچگی آن هم بعد از یک امتحان سخت برای شخص بنده این شادی را به ارمغان می اورد که انگار ضعیف و قوی دارند مشخص می شوند. این از گذشته!

اما خواندن رود روای از ابوتراب خسروی می تواند آدم را یاد این بیاندازد که با طناب روزمرگی نمیتوان بین ابرها قدم زد. خواندن خیلی از متنهای این آدم سهل و ممتنع است. به راحتی می تواند آدم را دچار ملال کند  و یا کم کم خواننده را ورزیده تر و هوشیار تر نماید. بدی این اثرها شاید این است که آدم را به این رو معتاد می نماید و سطع توقع فرد را حد اقل تازمانی که نشئگی این طور  متنها توی  سرش است بالا نگاه میدارد.



ابوتراب خسروی توی جلسه ای حرف جالبی می زد. مثلا اینکه اثر نبوغ آمیز به نظر حاوی طنز است. این یکی از به یاد ماندنی ترین حرفهایی بود که شنیدم. 

دانلود نشریه های ادبی

دانلود نشریه های ادبی کافی نیست ولی می تواند نخ های لازم برای شناخت نشریات را بدهد. 

دانلود دوماهنامه ادبیاتی « فرشته های کاغذی»(PDF)

با ویژه نامه‌یی برای آثار بهمن شعله ور.



«عقربه» به شماره‌ی ششم رسید
با داستان هایی از داوود غفارزادگان، آنتونیو تابوکی، پتر بیکسل، دیو ایگرز، کولم تویبین، شهلا راهدار.


شماره‌ی سوم نشریه‌ی گیور(PDF)

شماره‌ی سوم نشریه‌ی گیور با داستان‌هایی از سروش رهگذر، علیرضا محمودی ایرانمهر، قباد آذر آیین، محسن امیری، مجتبی فدایی، آسیه نظام شهیدی وجواد ترشیزی منتشر شد.



ویژه نامه‌ی نوروز ۹۱ سایت مرور

با نوشته‌ها و داستان‌هایی از محمد بهارلو، جواد اسحاقیان، فتح الله بی‌نیاز، میترا داور و...



پنجاه و سومین شماره‌ی فصلنامه‌ی زنده رود

ویژه نامه‌ی شهرهای داستانی.



340 صفحه داستان برای تعطیلات

شماره ویژه نوروز همشهری داستان در 340 صفحه به همراه کارت هدیه‌ی یادبود بهار 91 منتشر شد. روایت‌های ایرانی این شماره‌ی بهاری را که همه اختصاص به بهار دارند، مرضیه برومند، محمدرضا هنرمند، ابوتراب خسروی، سوگل مهاجری و هادی مقدم‌دوست نوشته‌اند. خاطراتی از جوانی جرج اورول و امبرتو اکو با ترجمه احمد کسایی‌پور روایت‌های دیگر این شماره‌اند.



فراخوان ویژه‌نامه شعر ۹۱ در سایت «والس ادبی»

با فرا رسیدن بهار که مصادف با روز جهانی شعر است، والس بنا دارد همانند سال‌های گذشته ضیافتی برای شاعران و کلماتشان برپا دارد. شما نیز در این ضیافت کلمه، که رقصی چونان میانه‌ی میدان است دعوتید.



انتخاب بهترین‌های کتاب کودک‌ و نوجوان در لاک‌پشت پرنده
آیین بازگشت پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان با حضور تعدادی از اهالی ادبیات کودک و نوجوان برگزار شد.


ویژه نامه‌ی شعر زنان ِسایت «کتاب شعر»

به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن.



رونمایی از نخستین شماره دوره جدید پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان

این مراسم از ساعت ۱۴ تا ۱۶ روز یک‌شنبه با حضور نوش آفرین انصاری، معصومه انصاریان، حمیدرضا شاه آبادی، سیدفرید قاسمی، زهره قایینی، امیرعلی نجومیان، نسرین وکیلی و محسن هجری در شهر کتاب مرکزی برگزار می‌شود.



«کتاب ماه کودک و نوجوان» منتشر شد

یکصد و هفتاد و سومین شماره ماهنامه تخصصی اطلاع‌رسانی و نقد و بررسی کتاب کودک و نوجوان همراه با لوح فشرده فهرست کتاب‌های منتشر شده بهمن‌ماه، منتشر شد.



فراخوان ویژه نامه‌ی سایت «انسان‌شناسی و فرهنگ» برای نوروز ۱۳۹۱

مهم‌ترین واقعه فرهنگی سال گذشته شما چه بود؟



شماره ۸۵ مجله‌ی بخارا با تصویری از فریدون توللی بر روی جلد منتشر شد

از بهاریه‌ی آیدین آغداشلو به مناسبت نوروز ۹۱ تا قسمت‌هایی از خاطرات منتشر نشده‌ی ایرج افشار در تازه‌ترین شماره‌ی بخارا.



دومین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی مایا منتشر شد

دانلود فایل فشرده‌ی شماره‌ی دوم ماهنامه (pdf)



شماره اسفند ماه سایت لیلا صادقی به روز شد

با آثاری از صابر محمدی، غلامرضا صراف، ابراهیم گلستان، الهام حیدری، بهزاد خواجات، فرحان نوری، عمار پورصادق، کوروش شیوا، ری‌را عباسی، مجید قنبری و لیلا صادقی.



یک سالگی «کابوس خانه»؛ وبلاگ داوود غفارزادگان

داوود غفارزادگان از جمله معدود داستان نویسانی است که مرتب وبلاگش را به روز می کند. امیدواریم داستان نویسان دیگر هم با دنیای مجازی و وبلاگ نویسی آشتی کنند.



عناوین مطالب هشتمین شماره‌ی تجربه

پرونده‌ها و گزارش‌هایی درباره‌ی خلقیات هدایت، ترجمه‌های محمد قاضی، رمانِ باشگاهِ مُشت‌زنی، آلبر کامو، فریدون فروغی و...



شماره‌ی چهارم مجله‌ی الکترونیکی «عقربه»

گفت‌و‌گو با محمد بهارلو، داستان نویس و پژوهشگر ادبیات داستانی، داستان های«به خاطر بی‌نظیربوتو امشب نمی‌توانم برقصم» از میترا داور و «خیابان اج‌مانت» نوشته ی‌ای. ال. دکتروف از عناوین شماره‌ی بهمن ماه این نشریه‌ی ادبی است.



ویژه‌نامه‌ ای در باب «حق انتشار»

ویژه‌نامه‌ی زمستانی مجله‌ی برزخ



شماره‌ی یک ماهنامه‌ی کافه داستان

در بخش ترجمه آثاری از جک لندن، ریموند کارور حضور دارند. در نقد داستان و شعر، کتاب‌های "دو تا نقطه"، "از عصای شکسته‌ی نیچه تا عصر مچاله‌ی لورکا" و "برادرم رمضان" توسط منتقدان نقد و بررسی شده است.



شعرهای زمستانی در «همشهری داستان» بهمن‌ماه

مجموعه‌ای از اشعار زمستانی شاعران ایران و جهان پایان‌بخش این شماره مجله است که در آن به ترتیب آثاری از احمدرضا احمدی، ضیاء موحد، عباس صفاری، سید علی میرافضلی، حمیدرضا شکارسری و علی اسداللهی در کنار شعرهایی از گوچنگ، توماس ترانسترومر، یانیس ریتسوس، آلدو تامبلینی و دوازده هایکو از شاعران ژاپنی به مخاطبان ارائه شده است.



ماهنامه‌ی اینترنتی مارال شماره‌ی بهمن ماه(pdf)

معرفی و آثار شناسی رضا براهنی



هفتمین شماره‌ی مجله‌ی «تجربه» منتشر شد

عناوین پرونده‌ها و گفت‌و‌گوهای ویژه‌ی این شماره



شماره‌ی جدید نشریه‌ی باران در سوئد منتشر شد

شماره 30 و 31 فصلنامه‌ی باران با تصویری از شهلا شفیق، پژوهشگر، داستان‌نویس و فعال اجتماعی بر روی جلد به تازگی در سوئد منتشر شده است.



فصلنامه «سینما و ادبیات» ویژه «کریستوفر نولان» روی دکه آمد

در بخش ادبیات این شماره نیز نشست احمد غلامی با امیر احمدی آریان و پویا رفویی درباره وضعیت ادبیات معاصر ایران، یادداشتی از یدالله رویایی با عنوان وطن شعر، مقاله‌ای از غلامحسین میرزاصالح با عنوان نقش یک رمان در فروپاشی یک امپراتوری، تاریخ: تکرار یا تفاوت، تکرار کمیک تاریخ: مارکس و روانکاوی وجود دارد.



دانلود شماره‌ی تازه‌ی ماه نامه‌ی چوک(pdf)

جزء معدود نشریات الکترونیکی که بی‌ادعا به ادبیات داستانی می‌پردازد.



همشهری داستان و شب یلدا

شماره جدید داستان همشهری به مناسبت آغاز زمستان با مطالبی ویژه شب یلدا از سوی گروه مجلات همشهری منتشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، شماره دی‌ماه ماهنامه «داستان همشهری» در بخش «درباره زندگی» خود با روایتی طنزآمیز از اورهان‌ولی آغاز می​شود و با روایتی از میل ملوی درباره زمستان و نوشته​ای کوتاه از خولیو کورتاسار ادامه می​یابد.



شماره‌ی چهل و چهارم نشریه‌ی الکترونیکی سه پنج منتشر شد

با آثاری از شهریار وقفی پور،علی آدینه،سیامک برازجانی،عدنان غریفی و ..



نشریه‌ی تخصصی شعر یانوس به روز شد.

با شعرهایی از رویا زرین، اکبر اکسیر، لیلا کردبچه، حمیدرضا شکارسری



همشهری داستان؛ شماره هشتم

با مطلبی از : داوود غفارزادگان " فراموشان " : خاطراتی از سوگواری محرم. داستان "خرید لنین " از میرسلاو پنکوف با ترجمه ی امیر محمد حقیقت - داستانی از بن لوری - روایت های داستانی محرم از متون کلاسیک فارسی - مطالبی درباره ی نوشتن " عادت های نویسندگی / از ری برادبری " - مقاله های طنز از : امبرتو اکو ( چگونه در نقش سرخپوست ها بازی کنیم ) ، جک هندی ، حامد حبیبی ( خاطرات یک داد زن )و...



داستان ابر صورتی از کتاب ابر صورتی نوشته علیرضا محمودی ایران مهر

علیرضا محمودی ایران مهر انگار عاشق همینگوی است. قاعدتا سر کلاسشان که برای داستان نویسی در سینما ایران تقریبا سر ملک برگزار می شود، کلی از متنهای همینگوی را از حفظ می خواند وبرای من که حافظه ماهی دارم و هیچ چیز بیشتر از چند ثانیه خاطرم نمی ماند، خیلی عجیب بود.

قبل تر ها کتاب ابر صورتی را بی دقت ورق زدم و گفتم شاید به دلیل خاصی مثل جبهه و جنگ و فرمایشی و دستوری جایزه گرفته است. اما وقتی فرصت شد و داستان ابر صورتی از مجموعه داستان ابر صورتی را خواندم از ریتم بسیار خوبش و متنی که توصیفات ضمنی به همراه تصویرسازیهای عالی داشت برایم جذاب بود. واقعا این داستان  ضد جنگ بود. دنیایی که روایت میکند از اول تا آخر دنیای مرده هاست. حتی عشق بازی با معشوقش هم به سبک مرده ها خالی از ارتباط جسمیست.

درباره بقیه داستانهای این مجموعه اینجا نوشته ام


متن رادیو زمانه درباره ی ابر صورتی


علیرضا محمودی ایران مهر به نظرم واقعا زیست نویسنده ای دارد. وقتی باهاش گپ می زنید چهره ی بی تکلفی را استنشاق می کنید. 

پیشنهادهایی برای گردشگری در تعطیلات

برای پیشنهادهای تعطیلات طولانی که امسال می توانید به راحتی  خیلی از آنها را در تقویم خود داشته باشید، انگار می توان کارهای زیر را انجام داد: اگر هر کدام را نتوانستید انجام دهید به سراغ دیگری بروید.

1- فرصت اردیبهشت را از دست ندهید. به خیابان ولی عصر حوالی چهار راه نگاه کنید. باورتان نمی شود درختها بتوانند تحت چنین شرایطی سبز بشوند. پس برای اینکه به قدرت بهار بیشتر ایمان بیاورید به نزدیکترین پناهگاه سبز اطراف تهران عزیمت نمایید.

2- امور منزل در راس امور است. اگر خانه دار و یا شوهر گرامی خانه دار هستید. به to do list بلند بالای مربوط به منزل، از تعمیرات و تجهیزات و غیره و اینها فکر کنید. آقای محترم شما می توانی از صبح حدود همان 11 که بیدار می شوی تا موقع حاضر شدن ناهار خوشمزه و یا بیرون زدن برای ناهار خوشمزه با همسر گرامی یک شیری، پیچی چیزی برای تعمیر دست و پا نموده و خود را از شر کارهای بزرگتر خلاص کنید.

3- به امور فرهنگی به عنوان اهم امور بپردازید.

امور فرهنگی می تواند کتاب خواندن هم باشد. سعی کنید حتی الامکان کتابی بخوانید که خیلی بیشتر از 100 صفحه نباشد و در روزهای بعدی درگیرش نمانید. به هر حال زندگی جدی تر از این حرفهاست. خداوند خودش انتقامش را از کسانی که نمی دانند به آهستگی خواهد گرفت و در حالت نامساوی تری قرارشان خواهد داد.

4- یک فیلم پارتی با شکوه برگزار کنید.

در این نوبت بخت به شما روی کرده. پارتنر، ضعیفه یا هر شخص محترم دیگرتان را دعوت نموده و به طور بی امان فیلم و سریال ببینید. البته فقط منوی نزدیکترین کیترینگ را برای ناهار دم دست داشته باشید و با فلاسک چای به استقبال لیست طولانی تعهداتتان نسبت به سینما از تروفو و پولانسکی تا سینمای تولیدات حوزه هنری بروید.

5- سایت  و وبلاگ بخوانید. به صورت تصادفی وبلاگ یا سایت خیلی خوبی، یعنی آدمی خوش فکربسته به حوزه  کاری و یا آماتوری خود انتخاب کنید و تمام پستهای - اول مهر چی شد که رفتم مدرسه- را نیز بخوانید.

6- برای آخرین بار تصمیم بگیرید در نزدیکترین کتابخانه عضو شوید. کتابخانه های تهران دارند یک امکاناتی را گسترش می دهند که شما بتوانید  کتابی را جستجو نموده و بر اساس فراوانی کتابهای جدید اقدام به عضویت در کتابخانه شان نمایید. سایت کتاب خانه تهران 

7- برنامه فکر کردن راه بیاندازید. به عنوان روزی یا نیم روزی فقط برای فکر کردن هم که شده به آن کسی که حاضرید جگرش را بی هیچ خصومتی بخورید اعلان دهید تا یک جایی به غیر از کافه و اینها در سکوت کنار هم به فکر کردن زیر آفتاب بگذرانید. لازم است روزهای ابری هم ظرفیت زیادی برای فکر کردن دارند. به علاوه می توانید هر 10 دقیقا یک بار خود و مخاطب خاصتان را پشت و رو نمایید تا فکر سوز نشود. در این صورت بهترین و برشته ترین تعطیلات را از سر خواهید گذراند. این جای فکر کردن می تواند کوه های تهران در بخش خلوت آن، حیاط پارکها-قسمت غیر شهر بازی آن-، و حتی انواع سوراخ سنبه هایی مثل حیاط موزه، حیاط انجمن فلسفه و حکمت و حیاتهای ماورا آن باشد. لطفا حیاط هیچ سفارتخانه ای را برای فکر کردن خودی نگیرید و بیهوده از نگهبان نیز خواهش نکنید. چون تازه چند روز است دارد آنجا پست می دهد و اصلا نمی داند سفارت چیست!


8- کسری خواب خود را جبران نکنید! به هر حال روزی از این دنیا خواهید رفت و همه کسری خوابتان جبران خواهد شد. لطفا تا آنجا که می توانید به تکمیل روش ها و حتی کپی برداری از روشهای بزرگان فکر کنید.


آیا سانتی مانتالیزم خوب است؟

سانتی مانتال یعنی احساس گرا و شرقی منش. 

خیلی  از آدمها از جمله خودم در قبل تر ها این نقد رابه شکل شفاهی به خیلی از چیزهای بی کیفیت و یا با کیفیت پایین که بیشتر به زمینه های امپرسیونیستی خالص متصل است، با استفاده از برچسب سانتی مانتال وارد می نمایند.

مثلا  فلان روش، محفل، کار و برخورد با هنر سانتی مانتال است زیاد می‌بینم و می‌شنوم. شایدبر چسبهای سانتی مانتال از آدمهایی که بنده دیده و می شناسم به موارد زیر اتلاق شود:

1- خیلی از آدمها آن چیزی را که از بُرندگی هنر انتظار دارند در ارائه‌های امروزی کار درحوزه‌هایی که در ایران مجاز به کار است، پیدا نمی‌کنند.


2- بدون تمرکز به بحثهای تکراری فرم و محتوا و نمی دانم نقد فرمالیستی و نقد معناگرایانه باید گفت اغلب کارهایی را که به نظرشان از لحاظ معنایی خیلی غنی نیست در این دسته اند.


3- خیلی از کارهایی که  گرفتار خود سانسوری و دگر سانسوری یا به قول جواد مجابی سانسور از سوی روشنفکران  شده است را تهی از معنی و سانتی مانتال میدانند.

4- باز هم از منظری دیگر کارهایی که اصولا بستر معنایی دارند ولی دریک کلمه به درد نپرداخته و بحثشان هپروت است را سانتی مانتال می دانند.


اما به نظر میتوان درباره  سانتی مانتال بودن دفاع های زیر را مطرح نمود:

1- هنر غیر سانتی مانتال بسیار در معرض سانسور و دیوار آهنین است و هزینه های صرف شده در بخش نخبه ها برای آن واقعا بالاست. تصور کنید که نخبه های یک زمینه ای به شکل هرم باشند و شما از قصد سر هرم را به دیواری بکوبید و بخواهید با  نوک هرمی مداد ظریفتان دیوار بتنی را خراب نمایید. به جای بهتر است برای مدتی به خواب زمستانی بروید. شاگرد تربیت کنید و در دوره رکود اقتصادی مدرک دکترایتان را بگیرید.مدادتان هم فعلا می توانید مثل استاد کارهایی که لازم است چند صباحی به طرح قابل اجرا فکر می کنند پشت گوشتان همین نزدیکی گوش به زنگ شنیده ها باشد.

2- هنر مفهومی به سرعت نمی تواند فاصله زیادی ازجامعه خودش داشته باشد یعنی حداقل در بخشهایی مثل ادبیات که بنده شاید بیشتر به آن سرک میکشم کاملا باید وصل به جریان آدمها باشی و باور پذیر. البته درباره هنرهای تجسمی نیز بدون عبور از فضای مدرن -دریک کلمه- نمی توان وارد فضای پست مدرن و هنر برای هنر شد.

3- به نظر کاچی به از هیچی مثال خوبی نیست ولی کاربرد دارد. یعنی منتظریم از همین جریان بی آزار سانتی مانتال بن مایه های خوبی برای آینده بیرون بیاید.
4- وقتی سانتی مانتال باشی خیلی بهتر می توانی پرواز کنی، حفره ها را ببینی و آنجا بنشیمی. می توانی دور تر از این حرفها باشی که صدای کسی ازارت ندهد: این همه یه جور زندگیه دیگه. می توانی روزها و رویاهای روزت را با خودت هر جای دنیا حتی وسط کوه های کم بته و فرسوده ببری تا بهتر از کارکردگرایان و مبارزه دایمی با شارلاتانیزم به کارت مشغول شده باشی. بگذار دیگری بدون نگاه و آگاهی نسبت به اصول پرواز تو را انتزاعی - تخیلی و خجسته بداند.خیلی از این حرفها درباره کیفیت آثار متاسفانه درست است.عدد و رقم تولید و نمایش آثار در زمینه هنرهای تجسمی متناسب با ارتقاء معنایی مورد نظر و استانداردی نیست که مثلا باعث ساختن جریانی شود. شاگردانی قوی تربیت کند و کلا به عنوان یکی از شاخصهای ارزش گذاری در هنر، دور برد باشد. حتما در این بحث خیلی ابتدایی حرف زدم و باید بیش از این بخوانم و کمتر کافه بروم  منتظر نظراتتان هستم.

 

به نظر برای سانتی مانتال بودن باید زیاد به تعطیلات بروید.

سفر نامه تهران

سفر نامه تهران یک سفرنامه ی درون شهری است و برخلاف توصیه های ترافیکی صورت می گیرد. سفر نامه تهران آسان ترین راه برای فراموش کردن این نیست که تهران شهری است که نیاز به تغییرات دارد. سفر نامه تهران عملا مصیبتی است که هر روز شاید شاهدش باشید ولی از یک نگاه و روایت دیگر. سفر نامه تهران برای علاقه مندان هیچ توصیه ای ندارد. سفر نامه تهران فقط و فقط یک ضد سفرنامه است. سفر نامه تهران قرار نیست از یک نقطه به نقطه ای دیگر برود. سفر نامه تهران یک سفرنامه ی مردمی اجتماعی بوم شناسی و یا هیچ چیزی از این دست  نیست. سفر نامه تهران اهل نوستالژی نیست. سفر نامه تهران به نظر روایت شخصی و در عین حال جمعی ما درباره ی بودن در تهران است.   ادامه مطلب ...

سفرنامه تهران -کرج – فردیس


چند سال پیش از اینکه مترو به این نواحی مهاجر نشین برسد. اینجا یکی از خلوت ترین شهرهای اطراف تهران و از مجموعه جاهایی بود که اوایل انقلاب کلی آدم تبعیدی را به خود جذب کرده بود، بیشتر اینها که اعضای حزب کمونیست (حزب توده) در ایران بودند به همراه بسیاری از آدمهای نزدیک به دربار که فقط به واسط خدمت گذاری به دربار توانستند ویلایی خارج از  تهران تهیه کنند به این مناطق مهاجرت کردند.

بعدها مهاجران دیگر مثل اغلب جاهای ایران کرد و لَر قاطی آمدند به این مناطق. این که می‌گویم لزوما فقط کردها و ترکها به اینجا مهاجرت نکرده اند، اولین دلیل مهاجرت به این نواحی وجود مجموعه عظیم ایران خودرو با شهرکی به نام پیکان شهر در حوالی کیلومتر 13 و بعد از آن اتوبان مخصوص تهران کرج است که مجموعه عظیمی از کارگران و  مهندسین و تکنیسینهای صنعت خودروی کشور را در خود جای داده است. از کارگرهای خط تولید رنگ و بدنه بگیر تا انواع واحدهای اقماری قطعه ساز و قالب ساز و واحدهای ریخته گری با همان کوره‌های مهیب و آدمخوار سرخ زمینی و القایی و غیره در خدمت مجموعه های خودرو سازی کشور در این منطقه شده‌اند. یکی دیگر از قطبهای خودرو سازی کشور که رقابتی دانمی با ایران خودرو به عنوان واحد انحصاری تولید خودرو در کشور فعالیت می‌کند، خودروی سایپاست که همین پراید مستضعفین را تولید و به بازار می‌چپاند. این مجموعه شامل سایپا دیزل، ایران خودرو دیزل، مجموعه ساپکو به عنوان واحد مدیریت و نظارت کلیه واحدهای ایران خودرو است. ساکنین این نواحی در اتوبان هنوز از هم از وسعت فضای شهری و هوای بسیار سالم تری از شهر تهران برخوردارند. اما یکی از مهمترین حقایقی که در مورد استان عظیم البرز وجود دارد این است که وسعت جمعیت و رشد مهاجرت به همراه تنوع قومی قبیله ای این ناحیه فقط با بیان ترافیک انسانی در مترو و یا اتوبان در ساعات اولیه صبح و غروب کافی نیست. اینجا به گفته خودشان یک ایران کوچک است. اما همیشه این ناحیه که این روزها به نام استان البرز طبقه بندی می‌شود، به راحتی بزرگترین مهد مهاجرت ایران است. در مقایسه با آمریکا که سرزمین بنا نهاده شده از سوی مهاجران است، کرج پاجوشی از سرطان بزرگ تهران است که نه تنها بر خلاف آمریکا مهد دموکراسی نیست، بلکه بیشترین آمار جرم و جنایت اعم از دزدی، قاچاق مواد مخدر، قتل و تجاوز در آن بسیار بسیار بالاتر از تمام نقاط ایران است. اقتصاد این نواحی بیشتر شهرستانی و کارگری است. فردیس به عنوان نمونه ای از شهرهای تابعه کرج جمعیت فراوانی را در خود جای داده است. غروب این شهر تصویر پیاده روهایی است که از میدان اول تا 5 ام فردیس امتداد یافته از آدمهای به هم پیوسته و قدم زنان است. تنها تفریح این نواحی قدم زدن در خیابان و گاهی استراحت دریکی دو تا فروشگاه بزرگ است. این شهر فاقد هرنوع سینما یا مرکز فرهنگی دایر و استخوان دار است. اینجا گوشه‌ای از فرهنگ به هم آمیخته مهاجرت با انواع انحرافات اخلاقی رایج بین جوانان را می‌توان به شکل کاملا برجسته‌ای مشاهده نمود جوانانی که از هیچ فضای شهری برای تفریحات خود جز پناه بردن به شبکه‌های ماهواره و فیلمهای آمریکایی که به صورت غیر مجاز در سراسر ایران و از جمله همین شهر وظیفه فرهنگ سازی نهادهای فرهنگی کشور را به عهده دارند، ندارند.