360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

مافیا چیست؟

1- مافیا منفی است. اگر در دنیای قدیم یعنی چند قرن پیش بعضی افسانه‌ها راوی این قصه بود که فلان بنا از ترکیب سرهای برید و ساروج بالا رفته است. اگر این قصه به اندازه کافی مشمئز کننده است، حداقل نیم قرن صبر کنید تا مافیا به عنوان سنگ بناهای مهم از بین برود. 

مافیا  بستری است که وجود ندارد. برای همین یک عده در بهترین حالت عیارانی شده‌اند که مثلا روزنامه، مجله، گالری، دفتر ودکه راه راه انداخته‌اند. مافیا متاسفانه از همان اول بد خیم است و اصلا مافیای خوش خیم نداریم. یاد حرف آن مدیرهایی می‌افتم که ما از ایده‌های جدید استقبال می‌کنیم. بعدش می‌بینم به عنوان یکی از شرکتهای بزرگ ایران، مثلا همین ایرانسل عزیز حداقل پروپوزال خودمان را با شرافت تمام زردشان، هاپولی نموده‌اند، اینطوری دقیقا می‌فهمم بهترین روش بیرونی اداره مافیا را از متون قدیمی مثل – فیه ما فیا- استخراج نموده‌‌اند که حاوی ایده‌های جمع آوری شده است. 

2- مافیا شامل بخشهای دولتی که کاملا در کتابهای درسی و بعد از قضیه‌ی فیثاغورث مطرح شده و اصلا ما هم کتاب کمک آموزشی نیستیم. اما مافیای خصوصی یعنی این تفکر ریشه‌ای ستوده شده توسط آدمهای حرفه‌ای، به نظر ایشان بهترین روش حفظ منافع است. اما این داستان از آنجا شکل گرفته‌است که هیچ صنفی به معنی واقعی کلمه در ایران نمی‌تواند آن دو هدف بزرگ یک صنف، که منجر به تصفیه و ته نشین شدن آب گل آلود فضای کاری مربوطه می‌شود، را تامین نمایند. یکی خدماتی که صنف خاصی به جامعه می‌دهد و دیگری قیمت گذاری و چانه زنی مناسب یک صنف درمقابل باد و طوفانهای خارجی حتی دولتی. به همین راحتی چنین تفکری به شکل زیر زمینی به جای صنف و به صورت خیلی موضعی و کوچک و شخص محور تشکیل می‌شود که مثل تله موش قادر به جذب منابع برای تیم خود می‌باشد. چنین نهادی به شدت به جابجایی افراد در خود حساس است و در حقیقت تابع هیچ موضوعیتی که نامش گفتمان باشد حتی به شکل داخلی خود نیست. 

3- نتایج و آثار چیزی به نام مافیا در عرصه فرهنگ، حاشیه‌ی ظریفی است که فضای فرهنگی ما را در یک نگاه کلی و نه لزوما همه گیر، شبیه تئاتری رو حوضی نموده است که شاهزاده‌ای قجری آن را راه انداخته و علاوه بر حظ و کیف شخصی خود و همکارانش، بازار چندان موفقی را در حداقل عرصه‌ی کتاب و مطبوعات حاصل ننموده است. 


4- مافیا بودن در فضای خصوصی به نظر بعضی انجام دهنده ها و معتقدین به آن در عرصه فرهنگ و هنر، کاری بسیار کریه است. طوری که کرده ها و داشته های خود در این زمینه را انکار می کنند. برخی هم به همان سادگی که باشگاه ورزشی می روند و پشت بازو و جلو سینه را با پوشیدن لباسهای چسبان، نشان این و آن می دهند، از مقوله ی ما می توانیم استفاده نموده و مافیایی به همان شکل و شمایل دارند و به انتقادها جوابی مثل: تو نمی توانی، پس داری فحش می دهی، حواله می دهند.  


5- مافیای خصوصی به غیر از آنها که واقعا واحدهای اقماری و خصوصی شده ی دولت هستند،  بیشتر در توهم قدرتمندی و شوالیه گری است که متاسفانه آنچه آرزویش را دارند، هنوز محقق ننموده و یک دست و یک پا در گوشه ی فضای فرهنگ و هنر داخلی ایستاده است- لطفا حساب گالری دارهای هنری را جدا کنید. 


6- بر خلاف آنها که درباره مافیا و و جود و الزام آن بر اساس موقعیت شخصی خودشان فکر می کنند، مافیا از همان اسمش مشخصا منفی و مخرب است. در سایه ی مافیا آثار هنری در یک بستری منطقی و نسبتا مساوی رشد نمی کنند. این مهمترین دلیل کیفیت پایین آثار هنری اعم از ادبیات است.  بنده با نظر آن عده که همیشه صحبت از آثار نخبه گرایی می کنند که در هر صورت هیچ وقت پشت ابر نمی ماند، مشکل اساسی دارم. این تفکر همان است که یک عده را در ایران المپیادی کرده است. اما سطح عمومی تعلیمات فاصله ی معنا داری با یک سری از دوستان دارد که توانسته اند از سکوی پرتابی مثل دانشگاه شریف یا تهران و امیر کبیر، به عنوان سر گل های آموزشی به کشورهای دیگر پرتاب شوند. در زمینه هنر نیز چنین تفکر نخبه گرایی بدون قایل بودن به بستر و دفتر و دکه و مدرسه در این زمینه، به شدت منجر به ایجاد قطب دائمی بدنه و سر و خیلی حرفهای عوام و خواص می شود که اصلا و ابدا توجیه کم کاری، تنبلی، تنگ نظری و بی همتی دوستان در کلیه ی بخشهاست. 

روز خبرنگار - روزنامه نگاری آسان یا سخت

روزگاری هر شغلی باد و بروت خودش را داشت. البته شغلهایی هم از قدیم بوده‌اند که پولشان را توی پاکت تحویل می‌گرفته‌اند و همیشه عوامل سومی ایشان را تبلیغ می‌کرده اند. رخصت! دوستان منظور انتقاد از هیچ شغلی نیست که به واقع یک جور مشاهده‌ها را برایتان می‌گویم.


آهان! بعله این دسته که کارشان همان کار انبیاء بوده و الان در ادامه‌ی همان اختتامیه‌ دارند به انجام وظیفه در سنگر مدرسه و دانشگاه مشغولند. اما در دنیای مدرن آدمها آمدند و شغلهای جدیدی درست کردند که به نظر یک جامعه که هنوز یکی از تفریحاتش معرکه گیری است، این شغلها هم در ردیفهای خیلی بالا و یا خیلی پایین یعنی همان حوالی معرکه گیری قلمداد می‌شود. 

به هر حال یک زمانی توی آمریکا روزنامه نگار خیلی آدم مهم و تاثیر گذاری بود. الان به نظر به آن شکل نیست. یعنی خود روزنامه نگاری برای فرد آورده معنوی ندارد. روزنامه نگاری شده است یک طیف که تنها یک سرش توی طلاست. فضای روزنامه‌نگاری تخصصی تر است و حتی نگاه آدمهای آن طرف ویترین هم اینطوری نیست. مثلا کسی نمی‌تواند به همین راحتی حرف بزند و یا به قول عباس عبدی برود با کارت خبرنگاری‌اش چند کیلو مرغ نیمه جان - نیمه دولتی بگیرد. 

یا بر خلاف باور جهانی طوری به خود و همکاران و خاله و عمه‌اش بقبولاند که دارد آیه های مدرنرا از قلم مبارک جای می‌کند و اصلا کسی نمی‌تواند شک و شبهه‌ای در آن نماید. به هر حال نبود فضای نقد یعنی یک وجب جا که بی غرض و مرض بشود پینگ پونگ بازی کرد، فضایی  یک طرفه‌ ساخته که پیامبران محلی در آن مبعوث شده‌اند، و هیچ باطل السحری ندارند مگر سردبیرشان که هر چه لازم باشد بهشان تکلیف خواهد نمود. 

 اینها نکته‌ی ترسناک ماجرانیست. نکته از اینجا آب می‌خورد که آرزوی مادر‌های کنونی به جای دکتر و مهندسهایی که نشدیم، برود سمت روزنامه‌نگار و هنرمند شدن‌هایی که تهش همان – نشدیم – را از نسل قبل تحویل بگیرند. به نظر باید در تعریف کردن قهرمان های نسل آینده بسیار محتاط بود. 

تفکیک جنسیتی دانشگاه- قهرمانی المپیک- آزادی بیان حرفه ای

1- این خبر تفیک جنسیتی دانشگاه که قبل تر آقای رییس جمهور محترم با کامران دانشجو مخالفت کرده بود، با اینکه مثل خواب یوسف 70 رشته را یکجا در چاه انداخت، اما هیچ واکنشی را بر نیانگیخت.

2

- مجله ای منتشر می شود با نام آسمان که الحق و الانصاف  اگر کسی از دوستان نمی گفت بنده آنجا کار می کنم و فیلان است، اصلا به مخیله ام خطور نمی کرد به جز یک مجموعه فحش آبدار و غیر آبدار سیاسی - هوایی بین مثلا شرکت هواپیمایی آسمان و هواپیمایی ماهان باشد. به هر صورت مجله ی فحش دار چیزی مثل همان چوب بیس بال است به وقت عسر و حرج... آرزوی توفیقات فراوان 


3- فرهیخته بودن لزوما به معنی دیدن شبانه روزی مرز بین  خواص و عوام، نخبه و عادی، ورزش دوست و کتاب دوست نیست. به نظر همه جای دنیا و نه تنها ایران، عوام خوب تا خوب اکثریت دارند، مثالش عظمت هالیوود است، مثل داخلی اش هم می تواند همین تولید شعر و ادبیات فیس بوکی- توئیتری - پلاسی (گودری سابق ) باشد.  اصلا ناراحت شدن برخی دوستان یا خوشحال نشدنشان را نمی شود فهمید. مثلا این قضیه ی المپیک مثل همان آسمان است که بر سر غنی و فقیر، انتلکت روشن فکر فرهیخته ازش ماه شاعرانه را می بیند. سوپر دریانی محل ما که بساطش را جمع کرد، ممکن است نگاه هم نکند ولی توی دلش بگوید، امشب هوا طور دیگریست. 


4- یک موضوع داریم به نام آزادی بیان- اینجایش معلوم است. ولی به نظر ژورنالیسم آنجا هم به همین راحتی اجازه نمی دهد به اندازه کافی چپ باشی، بعد ترجمه هم بشوی به زبانشان. بعد دفتر و دستک هم خوب تا خوب داشته باشی. مثل همین عباس معروفی که رادیو زمانه اش را  که این نسل امروزیهای نویسنده خیلی ها از همان دانه های آن زمین خوش حاصل هستند، ازش گرفتند. به همین راحتی حتی آرشیو درست درمانی هم برای ایشان باقی نگذاشتند. این همان بی مهری حرفه ای است.تازه موارد دیگر هم هست که ترجیحا هیچ نویسنده ای معقولش نیست که از روی زمین گرم بلند بشود با برچسب مهاجر، هویت خودش را هم نداشته باشد. همان فیل شهر قصه باشد که آب نخورده و دندانش شکسته است- به نقل از مصاحبه ی یکی از همین نویسنده های ایرانی مهاجر که سوال هویتی داشتند-

سایتهای آموزش زبان آلمانی - آلمانی یا فرانسه بخوانیم؟

خیلی ها بین زبان دوم فرانسه و آلمانی مردد هستند. نظر شخصی بنده اینه که آلمانی رو به لحاظ گرامر میشه راحت تر خوند و البته فرانسه لغات مشترک بیشتری با انگلیسی داره. لازمه یادگیری زبان دوم به نظر استفاده از دو تا چیزه که از همه ی چیزهای دیگه برای شاغلین و کلا آدمهایی مثل بنده که علاقه  و فرصتی برای کلاس رفتن ندارم بهتره: اینترنت و ماهواره. به نظر می تونید آلمانی رو به قرار زیر بخونید: 

1- مرور گرامر کلی آلمانی در یک جلسه از سایتهای فارسی و یا انگلیسی که در ادامه عرض خواهم نمود. 

2- یادگیری محتوایی که به آلمانی در سفر معروفه در جلسه بعد 

3- یادگیری افعال پر کاربرد و صفت 

4- تمرین بندهای قبل با شروع از متنهای کتابهای آموزشی 

5- تمرین بندهای قبل با استفاده از متن های غیر آموزشی 

6- استفاده ازشبکه های ماهواره ای خبر و فیلم و مستندهایی مثل ZDF-euro  NEWS -DW


نرم افزار آموزش زبان آلمانی rosetta:

یکی از نرم افزارهای خوب در زمینه آموزش زبان نرم افزار rosetta است که شما باید اول نرم افزار را دانلود و نصب کنید. بعد از کرک کردن، نسخه ی Image زبان مورد نظر - در اینجا آلمانی را با درایو مجازی بار گذاری کنید. 

برای دیدن feature  های نرم افزار rosetta و همچنین دانلود این نرم افزار از لینک استفاده کنید.


نکته های مهم: 

1- همیشه از سایتهای انگلیسی بهتر می توانید آلمانی و فرانسه یاد بگیرید. یکی از بهترین ها همان سایت about.com است. این سایت کلی کتاب هم معرفی میکنه که می تونید از بخش دانلود کتابهای رایگان که در پستی قبل از این معرفی کردم، برای دانلود  آنها استفاده کنید. یا به سادگی از سایتهای فارسی در این زمینه استفاده کنید. 

2- همیشه از زبان انگلیسی به عنوان اهرم خوبی برای یادگیری زبان آلمانی استفاده کنید. آلمانی زبانیست که گرامربه نسبت فرانسه آسان تر و همچنین افعال بی قاعده ی خیلی کمی دارد. کلا کتابهای با نام  1001 Pitfalls in German. خیلی می توانند مفید باشند. 

3- به نظر مجموعه هایی مانند learn German in your car  به دلیل صوتی بودن وسوسه انگیزند ولی اصلا سمت اینگونه موارد نروید. چون زمان زیادی را باید صرف کنید تا کلمه ها را با املایشان بشناسید که در یادگیری زبان های سوم و چهارم اصلا مناسب به نظر نمی رسند. 

سایتهای فارسی مفید برای آموزش زبان آلمانی : 


http://language-plus.mihanblog.com/post/80


دانلود کتابهای آموزش زبان آلمانی به همراه نرم افزار آموزش زبان آلمانی برای آندروید 

http://german.persianblog.ir/


https://sites.google.com/site/deutschaufpersisch/

http://deutschers.blogfa.com/


سایتهای خارجی : 


http://www.germanpod101.com/index.php?cat=11&order=asc


فلش کارت صوتی آلمانی بر پایه انگلیسی: 

http://www.learnalanguage.com/learn-german/german-verbs/group-1.php

سایت About - یکی از بهترینهای آموزش زبان آلمانی : 


http://german.about.com/od/onlinecourses/u/StartLearning.htm 


در ادامه بخشی از صرف فعل arbeiten    را به عنوان مصداقی برای مرتب بودن این سایت آورده ام: 


ادامه مطلب ...

مشکلات استاتوسهای فیس بوکی- social bookmarking - جامعه مجازی

یکی از مهمترین کاربردهای فضای اینترنت بر خلاف آن مناهی بلند بالا در سالهای کمی دور درباره چت کردن،  همانا کاربرد تفریحی برای این ابزار قوی به عنوان  قویترین و فراگیر ترین ابزار توسعه‌ی ارتباطی جغرافیای ما با آن سمت دیواریهاست.

 بر کسی پوشیده نیست که علاوه بر آدمهای عادی، کسانی که مشاغل روشن فکری دارند، مثلا روزنامه‌نگار هستند، تمایلی به مطالعه ندارند. به نظر حجم زیادی از مطالعه‌های افراد مرور لینکهای خبری و خواندن استاتوسهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی است. به عنوان مثال فیس بوک به عنوان فراگیر ترین آنها، حاوی چنین بیماری مهلکیست. یعنی درست زمانی که مطالعه کردن و در نوردیدن دنیای تاریکی به سمت روشنایی در تمام آیینهای دینی و کهن و یا آموزه‌های مدرن و پست مدرن بشری  به شدت مورد تاکید و توصیه قرار گرفته است، ما هنوز مطالعه‌هایمان محدود به همین‌هاست. انتشار احوالات ساده دلانه‌ای که بسیار شبیه شوخیهای تلویزیونی نیز به نظر می‌رسد. حتی شعر و ادبیات نیز از این حیث حسابی تخته بند همین رفتار است. به نظر استاتوسهای فیس بوکی روندی را دنبال نمی‌کنند. بیشتر شهر ایرانی فیس بوک را شبیه یک سری تظاهرکننده های عمومی با در دست داشتن پلاکاردهای جملات بزرگان، نموده است. این گونه، هر گونه حقیقتی به مجاز جملات شیک و قصاری که مانند بمبهای ضد نفر کار می‌کنند، عمل می‌کند. بیانیه‌هایی دست خواننده می‌دهد که او را نیمه شب تشنه و بیدار نگاه می‌دارد. دریغ از چیزی که بیش از یک شروع طوفانی برای یاد گیری و تحلیل و مفهوم سازی باشد. 

شاید بگویید مشکل از استاتوسهای فیس بوکی نیست. ولی به نظر ایجاد چنین فضای مطالعاتی برای نخبه‌ها و روشنفکرهای موجود، یک تغییر غیر واقعی به سمت کمتر خواندن و بیشتر در معرض فوبیای اطلاعاتی قرار گرفتن است. در نظر بگیرید یکی از مهمترین کاربردهای یک شبکه اجتماعی، social bookmarking یا به اشتراک گذاری لینک و مطالب مفید بر اساس سلیقه‌های افراد است که متولی اصلی آن سایتهایی مانند dig و delicious هستند که در آنجا کاربر بخشی از متن دلخواه خود را از یک سایت انتخاب می‌کند وبا ابزارهای متنوعی برای دوستانش به اشتراک می‌گذارد. کاربران در این نوع سایتهای از آرشیو مطالب و همچنین دسته بندی آنها برای مراجعات آینده استفاده می کنند.اما حیف که فیس بوک خوانی، سرابی بیش نیست. 

این کاربرد- social bookmarking-  به نظر خیلی فراگیر‌تر و حرفه‌ای تر باید اتفاق می‌افتاد که متاسفانه بعد از دوره‌ای که اوج وبلاگستان بود، چنین اتفاقی در فضای روشنفکرها و کاربران نخبه‌گرای اینترنتی در ایران اتفاق نیفتاد. 

درباره Vicky Cristina Barcelona-ویکی کریستینا بارسلونا- وودی آلن

بارسلونا سرزمین شداد است. البته نه با آن غلظت، چرا که به راستی با خاطره‌ی یک زخم خنده دار گلوله که می‌توانست بدتر از این باشد، برای عبور کردن ویکی این فیلم جا باز کرده است. قصه‌هایی درباره‌ی لغزش آدمها، آدمهایی با دیدگاه غیر آمریکایی درباره‌ عشق. وودی آلن تمام قصه‌های فیلم را خرج می‌کند تا فقط باز هم محترم بودن عشق را در ازدواج و تاهل نشان دهد. حتی درست زمانی که در تصاویر دارد قفس پرنده‌هایی  که همسر کریستینا می‌خرد، نشان می دهد. باز هم می‌توان از تعهد لازم برای آدمها صحبت کرد. تعهدی که کریستینا نخواسته است خریدار آن باشد و به همین دلیل تا پایان این برش قصه از زندگی چند نفر، در حال جستجو است. 
این فیلم بر خلاف فیلمهای دیگر وودی آلن حضور کمرنگی از دیالوگهای وودی آلنی به شکل بیانیه‌های فلسفی طنز دارد. اما باز هم گاهی اشاراتی از زبان کریستینا به عنوان شخصیت فرعی ماجرا می‌شنویم. به نظر  در مقایسه با دیگر فیلمهای وودی آلن تفاوتی اساسی دارد و تجربه‌ای دیگر است. تجربه‌ای درباره وسوسه‌های آدمهایی که خیلی خوشحال نیستند.آدمهای غیر خوشحال دو دسته اند. افرادی که وقتی این ناراحتی را بیان می‌کنند، آنرا باور کرده و زندگی آشفته‌ای را روبروی خود می گذارند. دسته دوم  بر خلاف اسپانیایی های فیلم ، آمریکایی‌ها هستند  که با سرپوش گذاشتن روی وسوسه ها زندگی آرام‌تری دارند. 
به نظر این فیلم باوجود همه ی قالبهای حرفه ای رعایت شده در آن و مجموعه عوامل حرفه ای، فیلمی هموار به نظر می رسد. 

معلم عزیز ما

معلم عزیز ما - را بشنوید. 

معلم عزیز ما که آن موقع برای ما یلی بود را دیگر ندیده ام.

معلم عزیز ما که خیلی دلم برایش تنگ شده است هیچ وقت نگفت که دارد با حقوق بخور و نمیر یا به قول معلمهای ادبیات با ادراری ناچیز توله های مردم را بزرگ می کند.

معلم عزیز ما حتی یک بار هم به ذهنمان نیانداخت که ممکن است فردا هیچ پخی نشویم.

معلم عزیز ما هیچ وقت به کسی اشاره نکرد که انگل جامعه خواهد شد...


معلم عزیز ما برای دست بلند کردن یا نکردن روی بچه ها نبود که گاهی بد خواب می شد، دلیلش را نمی دانم و اصلا چیزی هم به ما نگفته بود. ولی این را از عینکی که گاهی به چشم میزد میشد فهمید. می دانستم که معلمهای عزیز ما خیلی درس نخوانده اند تا عینک زدنهاشان از زور  درس خواندن باشد ولی هرچه بوده معلم عزیز ما کلی بدخواب بوده. یعنی دقیقا دانه به دانه ی بچه ها توی خوابش می امده اند و او نگاهشان میکرده و موقع رفتنشان تا دور دورهای افق همینطور بهشان زل میزده و مراقب بوده تا ببیند چی از کار در می آیند یا مثلا تا جایی که دم دستش بوده مواظب بوده مسیرشان کج نشود. بعد یک سری جدید می رسیده اند و داستان از اول. سختی ماجرا از آنجا بوده که این همه شاگرد و بچه همه توی کشورشان نماسیده اند که ساعتهاشان جورباشد. برای همین معلم عزیز ما همش بیدار بوده تا چیزی از زیر دستش در نرود. تازه همش باید چشمش را تنگ میکرده تا دورترها را ببیند و لازم بوده زود نگاهش را بر دارد بیارد این نزدیکیها برای همین سریهای جدید که تازه تحویلش شده اند.

معلم عزیز ما خیلی وقتها خواسته بی خیال این حرفها باشد و مثل خیلی جاهای دیگر که اصلا یادشان می رود برای چی از دولت پول میگیرند به هوای خودش باشد ولی باز هم دلش نیامده تصویر چشم نواز این همه بچه را ول کند و برود  برای خودش یک گوشه ای زندگی دیگری داشته باشد. من از حالش خبر دارم که گاهی توی صف و جاهای اینطوری حرفهای کلیشه ای زده که بچه ها گل هستند و باغچه و هزار تا چیز اینطوری. و خواسته توی دلش بگوید : من چوپان این گوسفندها هستم. ولی بدون دودوتا چهارتا هم خیلی زود یادش آمده که اصلا قابلیتی داشته و آمده اینجا... اصلا چوپانی آن هم چوپانی آدمها هم کار خیلی سختی است. در ساده ترین حالت که گله را سپرده اند به تو تا بتوانی  به خیر و خوشی و سلامت از رودخانه ردشان کنی و برای فردایشان مدرک گرفتن را یادشان بدهی هم کلی دنگ و فنگ دارد. جانت به لبت می رسد. اولاد آدم که چهار پا نیست تا هر طرفی پی اش کنی برود. از همان روز اول که گذاشتی اش توی آغل سوال میکند. سوال می کند انگار که توی تشک کشتی با همان دستهای کوچکش بتواند دو خمت را بگیرد و اگر تعلل یا حماقت به خرج بدهی تبدیلش میکند به یک خم و راحت خاک میشوی. به همین سادگی.  جواب دادن تازه اول ماجراست.

معلم عزیز ما وقتی سوالی را جواب می داد تازه می رفت توی فضایی که بر خلاف جواب سوالش  رفتار نکند.  یادم نرود بگویم که معلم عزیز ما در کلاسهای ابتدایی خیلی بیشتر بهش سخت می گذشت و بدخواب تر از همه بود انگار. درست وقتی که بایستی  تاریخ می گفت و یاد بچه ها می داد که حتی شاه های به اندازه ی ایران بزرگ نیز خیلی اشتباه های خرکی داشته اند، زنگ می خورد و کتاب را می بستیم و ده دقیقه بعد درسی دیگر.

زنگ بعد دوباره شروع می شد نه با اشتباه های آدم بزرگها که خیلی لوس و بدیهی بود.-مثل همین ترکمنچای که تازه بعد از 100 سال امروز سر آمده است- از تاریخ. همان موقع که درس را می گفت از این همه حماقتی که مجبور بود درسش را بدهد، شرمنده می شد. ولی خدا را شکر که زنگ آخر فارسی به داد ما می رسید. همیشه لبخند باریکی توی صورتش دیده  می شد.

از این نبود که وقت املا تقلبهای بچه ها را زیر سبیلی و یکی در میان رد می کرد، بیشترش مال زمانی بود که خیلی راحت این همه خوانده و نخوانده های مارا جمع میکرد توی یک تیوب خوشمزه و شکلاتی و می خواندیم و تکرار می کردیم: لقمان را گفتند : ادب ....

یادش به خیر!

پ.ن: تقدیم به آقای دهناد

روزنامه نگار قهرمان است؟

شاید شما هم از آن دسته آدمهای ایده آل پسند باشید – نوشتم ایده‌آل پسند تا کسی انتقاد شدید نکند- که برای یاد گرفتن مفاهیم یک حوزه حسابی سخت‌گیر باشید و در همان ابتدای ورود به حوزه‌ای بخواهید منابع زیادی را بخوانید و یا مرور کنید تا در آینده نزدیک با یک برنامه اساسی موفق به خواندن تمام آنها بشوید. با اینکه می‌دانید آدم به دلیل محدودیت زمانی به عنوان قوی‌ترین دلیل، انتخابگر است. البته بهترین راهی که خودم زیاد از آن استفاده کرده ام داشتن یک دید کلی با مرور منابع است. اما حرفم این نیست...

ادامه مطلب ...

مشکلات وبلاگهای مدیریتی- ارزیابی 360 درجه

تا چند وقت پیش یعنی تا آنجایی که دیگر چشم کار نمیکند بلکه خاطره های نشخوار شده یاری می کند، وبلاگهای مدیریتی پر محتوا و توانمند بودند. متنوع و کاربردی و نزدیک به ادبیات بومی مدیریتی به نظر می رسیدند. 

ماشاء الله به این روزها که خشم و خشونت عمومی، خویشش را فرو کرده توی این بیابان و دارد شخم می زند. 

نوشته ها فقط شده اند توصیه های اخلاقی - Moral - ساده که بشود با آن تلقینات مرده ای خندان و امیدوار به فردا را برای ترفندهای جدید کاری، آماده کرد. 

خیلی از این نوشته ها فقط همان یک دو سه های مدیریتی هستند که به لفظ به فارسی ترجمه شده اند ولی حتی خیلی وقتها برای مترجم نیز عمق و معنا پیدا نکرده اند. اصلا خیلی از این بسته های مفهومی مدیریتی در دنیای پست مدرن دارد کاملا عوض می شود. آن وقت ما فوق لیسانس و دکتراهای مدیریتی داریم که دارند نظریات قرن 10 امی را تحت لینوکس مطالعه می کنند. 

به قول خیلی ها - مثلا همین آقای خشایار دیهیمی- دلیل ناتوانی مدیرها و مشاوره های مدیریتی به صورت اکثریت - بی سوادی ایشان و تجربی برخورد کردن است. سهم عمده ای که از این قشر طلب می شود پاسخ گویی به نیازهای فلسفه اخلاقی به معنی واقعی کلمه است. این نیاز مخصوصا برای جامعه ای که با یک اکثریت معقولی - از لحاظ کمی- به مباحث دینی فرصت استراحت داده و تنها توصیه های سعدی و حافظ و نور دور دستی از مدرنیته ی اخلاقی را در دوست مشاهده می کند، یک مساله حیاتی است. باید بعضی حداقلهای فلسفه اخلاق به نوعی مطرح و بحث بشود. مواردی کاملا پایه و بدون طیف که کمک بکنند افراد در زندگی روزمره شان خیلی سقراطی تکه های بحث  اخلاق را مدیریت کنند. و بعد این یافته ها یک پیش زمینه ای خواهد شد برای برپا کردن هر نوع تفکر منطقی از جمله اسلامیات و غیره. به نوعی که فقاهت زدگی معکوسی که بدون تحلیل و تهی باشد به نوعی برداشت طالبانی از قضیه در اکثریت منجر می شود که برای تفکر اسلامی مطلوب نیز خطرناک است. این حاشیه ها بماند برای بعد...

اما مشاوران مدیریت ما به طور عمومی از جریانهای پست مدرن فلسفی که تاثیر و امضایش را در خیلی از زمینه های مدیریتی مثل بازاریابی می شود دید، فاصله ی اساسی دارد. 

بله سطح بحث گاهی در سطح  اساتید حوزه های مدیریتی در یک کنفرانس آموزشی شاید این باشد که من پاور پویینت به کسی نمی دهم، خوب نهایت آدمی که از زیر دست چنین آدمی بر می خیزد همان می شود که مدیریت مثل یک سخنرانی دنباله دار چندین سال یک سمتی را در جایی خواهد داشت. 

 حق هم دارند. در سرزمینی رشد کرده اند که مصداق جدایی دانش آکادمیک از زندگی بارها بزرگتر از توهماتی مثل جدایی دین از سیاست و دیگر افاده و ادعای مربوطه ی آدمهاست. جایی که به راحتی می شود بی سوادی و تیز بازی را گرفت و رفت بهترین ها را، تحصیلات، کار، پول، اغلب شانیتهای اجتماعی و غیره را به صورت حریصانه و ناامن تعقیب می نمایند. 

به همین مناسبت این روزها خیلی سخت می روم یک وبلاگ مدیریتی را باز می کنم که مطالب پلو خورشتی در دلش نباشد. البته از دل خون خیلی از این دوستان خبر دارم. آدم اگر همیشه عرصه ی روح متعالی بود که اصلا آدم نبود. یک قسمت زیادی از روح و جسم ما توی جایی مثل اینجا گیر کرده است که توصیفش از بدیهیات گفتن است و عقلا مکروه است. 

باقی بقایتان. اینها را گفتیم تا وزنه سنگین نوشتن در این زمینه ها را تکانی داده باشیم و به قول دوستان از فاز صفر ماجرا کمی راه افتاده باشیم. 


پ.ن: 

این نوشته به معنی نفی معدود وبلاگهایی که نگارنده های آنها با تمام سختی کار و مسئولیت و زندگیشان، واقعا برای پیشبرد فضای مشاوره تلاش می کنند، نیست. 

فهرست کتاب های ترجمه شده بهترین آثار کلاسیک - کارا کتاب

آ


آنا کارنینا (لئو تالستوی) ترجمه سروش حبیبی
آئورا (کارلوس فوئنتس) ترجمه عبدالله کوثری
آدم اول (آلبر کامو) ترجمه منوچهر بدیعی
آبروی از دست رفته کاترینا بلوم (هاینریش بل) ترجمه شریف لنکرانی
آدم کجا بودی؟ (هاینریش بل) ترجمه ناتالی چوبینه
آزادی یا مرگ (نیکوس کازانتاکیس) ترجمه محمد قاضی
آخرین وسوسه مسیح (نیکوس کازانتاکیس) ترجمه صالح حسینی


الف



امید (آندره مالرو) ترجمه رضا سیدحسینی
اعتماد (آریل دورفمان) ترجمه عبدالله کوثری
ابله (فئودور داستایوسکی) ترجمه سروش حبیبی
انفجار در کلیسای جامع (آلخو کارپانتیه) ترجمه سروش حبیبی
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری... (ایتالو کالوینو) ترجمه لیلی گلستان
انتظارات بزرگ (چارلز دیکنز) ترجمه ابراهیم یونسی
اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک) ترجمه عبدالله توکل
اولیس (جیمز جویس) ترجمه منوچهر بدیعی
امریکایی آرام (گراهام گرین) ترجمه عزت الله فولادوند
از چشم غربی (جوزف کنراد) ترجمه احمد میرعلایی


ب


بابا گوریو (انورو دو بالزاک) ترجمه م.ا. به آذین
بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو) ترجمه مهدی سحابی
بازار خودفروشی (ویلیام ثکری) ترجمه منوچهر بدیعی
بازگشت بومی (تامس هاردی) ترجمه ابراهیم یونسی 
بازمانده روز (کوزوئو ایشی گورو) ترجمه نجف دریابندری
بانوی دریاچه (ریموند چندلر) ترجمه کاوه میرعباسی
ببیت (سینکلر لوئیس) ترجمه منوچهر بدیعی
نیمه شب  ترجمه مهدی سحابی
برادران کارامازوف (فئودور داستایوسکی) ترجمه صالح حسینی
بیوه ها (آریل دورفمان) ترجمه رضا سیدحسینی
بیابان تاتارها (دینو بوتزاتی) ترجمه سروش حبیبی
بیگانه (آلبر کامو) ترجمه امیرجلال الدین اعلم
بودنبروک ها (توماس مان) ترجمه علی اصغر حداد
بیلی باد (هرمان ملویل) ترجمه احمد میرعلایی
به یاد کاتالونیا (جورج اورول) ترجمه عزت الله فولادوند
بیلی بتگیت (ای. ال. دکتروف) ترجمه نجف دریابندری


پ


پدرو پارامو (خوان رولفو) ترجمه احمد گلشیری
پدران و پسران (ایوان تورگنیف) ترجمه مهری آهی
پوست انداختن (کارلوس فوئنتس) ترجمه عبدالله کوثری
پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی) ترجمه نجف دریابندری


ت


تونیو کروگر (توماس مان) ترجمه رضا سیدحسینی
تس دو برویل (تامس هاردی) ترجمه ابراهیم یونسی


ج


جاده تنباکو (ارسکین کادول) ترجمه رضا سیدحسینی
جان شیفته (رومن رولان) ترجمه م.ا. به آذین
جان کلام (گراهام گرین) ترجمه پرتو اشراق
جنگ و صلح (لئو تالستوی) ترجمه سروش حبیبی
جنگ آخر زمان (ماریو بارگاس یوسا) ترجمه عبدالله کوثری
جنایت و مکافات (فئودور داستایوسکی) ترجمه مهری آهی
جن زدگان (فئودور داستایوسکی) ترجمه سروش حبیبی
جود گمنام (تامس هاردی) ترجمه ابراهیم یونسی


چ


چرم ساغری (انورو دو بالزاک) ترجمه م.ا. به آذین
چشم های بازمانده در گور (میگل آنخل آستوریاس) ترجمه سروش حبیبی
چهره هنرمند در جوانی (جیمز جویس) ترجمه منوچهر بدیعی


خ


خاطرات پس از مرگ براس کوباس (ماشادو دآسیس) ترجمه عبدالله کوثری
خانواده تیبو (روژه مارتن دوگار) ترجمه ابولحسن نجفی
خانواده من و باقی حیوانات (جرارد دارل) ترجمه گلی امامی
خانه بی حفاظ (هاینریش بل) ترجمه ناتالی چوبینه
خانه قانون زده (چارلز دیکنز) ترجمه ابراهیم یونسی
خداحافظ گاری کوپر (رومن گاری) ترجمه سروش حبیبی 
خشم و هیاهو (ویلیام فاکنر) ترجمه صالح حسینی
خوشه های خشم (جان اشتین بک) ترجمه شاهرخ مسکوب


د


داستان دو شهر (چارلز دیکنز) ترجمه ابراهیم یونسی
دنیا پرفکتا (بنیتو پرث گالدوس) ترجمه کاوه میرعباسی
دنیای قشنگ نو (آلدوس هاکسلی) ترجمه سعید حمیدیان
دور از مردمان شوریده (تامس هاردی) ترجمه ابراهیم یونسی
دل تاریکی (جوزف کنراد) ترجمه صالح حسینی


ر
رگتایم (ای. ال. دکتروف) ترجمه نجف دریابندری


ز


زندگی در پیش رو (رومن گاری) ترجمه لیلی گلستان
زنده ام که روایت کنم (گابریل گارسیا مارکز) ترجمه کاوه میرعباسی
زمین انسانها (آنتوان سنت اگزوپری) ترجمه سروش حبیبی
زیردست (هاینریش مان) ترجمه محمود حدادی
زوربای یونانی (نیکوس کازانتاکیس) ترجمه محمد قاضی


ژ


ژان کریستف (رومن رولان) ترجمه م.ا. به آذین
ژان باروا (روژه مارتن دوگار) ترجمه منوچهر بدیعی
ژرمینال (امیل زولا) ترجمه سروش حبیبی
ژان دوفلورت (مارسل پانیول) ترجمه سروش حبیبی


س


سالامبو (گوستاو فلوبر) ترجمه احمد سمیعی (گیلانی)
سرنوشت بشر (آندره مالرو) ترجمه سیروس ذکاء
سوربز (ماریو بارگاس یوسا) ترجمه عبدالله کوثری
سر هیدرا (کارلوس فوئنتس) ترجمه کاوه میرعباسی
سگ سفید (رومن گاری) ترجمه سروش حبیبی
سقوط (آلبر کامو) ترجمه شورانگیز فرخ
سیمای زنی در میان جمع (هاینریش بل) ترجمه مرتضی کلانتریان
سفر به انتهای شب  ترجمه‌ی فرهاد غبرایی


ش


شیدایی لل و. اشتاین (مارگریت دوراس) ترجمه قاسم روبین
شازده کوچولو (آنتوان سنت اگزوپری) ترجمه ابولحسن نجفی


ص


صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز) ترجمه بهمن فرزانه


ض


ضدخاطرات (آندره مالرو) ترجمه ابولحسن نجفی – رضا سیدحسینی


ط


طاعون (آلبر کامو) ترجمه رضا سیدحسینی
طبل حلبی (گونتر گراس) ترجمه سروش حبیبی


ع


عامل انسانی (گراهام گرین) ترجمه احمد میرعلایی
عقاید یک دلقک  (هاینریش بل) ترجمه شریف لنکرانی


ف


فاتحان (آندره مالرو) ترجمه سیروس ذکاء
فرشته آبی (هاینریش مان) ترجمه محمود حدادی


ق


قاضی و جلادش (فریدریش دورنمات) ترجمه محمود حسینی زاد
قول (فریدریش دورنمات) ترجمه عزت الله فولادوند


ک


کنسول افتخاری (گراهام گرین) ترجمه احمد میرعلایی
کوه جادو (توماس مان) ترجمه حسن نکوروح
کیفر آتش (الیاس کانتی) ترجمه سروش حبیبی


گ


گفت و گو در کاتدرال (ماریو بارگاس یوسا) ترجمه عبدالله کوثری
گرینگوی پیر (کارلوس فوئنتس) ترجمه عبدالله کوثری
گتسبی بزرگ (اسکات فیتزجرالد) ترجمه کریم امامی
گردابی چنین هایل (جین ریس) ترجمه گلی امامی
گزارش یک مرگ (گابریل گارسیا مارکز) ترجمه لیلی گلستان
گور به گور (ویلیام فاکنر) ترجمه نجف دریابندری


ل


لرد جیم (جوزف کنراد) ترجمه صالح حسینی


م


مرگ در آند (ماریو بارگاس یوسا) ترجمه عبدالله کوثری
مرگ در ونیز (توماس مان) ترجمه حسن نکوروح
مرگ قسطی (لوئی فردینان سلین) ترجمه مهدی سحابی
مرگ آرتمیو کروز (کارلوس فوئنتس) ترجمه مهدی سحابی
مدراتو کانتابیله (مارگریت دوراس) ترجمه رضا سیدحسینی
مردی با کبوتر (رومن گاری) ترجمه لیلی گلستان
میدان ایتالیا (آنتونیو تابوکی) ترجمه سروش حبیبی
موش و گربه (گونتر گراس) ترجمه کامران فانی
موبی دیک (هرمان ملویل) ترجمه پرویز داریوش
مسیح بازمصلوب (نیکوس کازانتاکیس) ترجمه محمد قاضی
مقلدها (گراهام گرین) ترجمه محمدعلی سپانلو
مسخ  ترجمه‌ی صادق هدایت


ن


نفرین ابدی بر خواننده این برگها (مانوئل پوئیگ) ترجمه احمد گلشیری
نایب کنسول (مارگریت دوراس) ترجمه قاسم روبین
نادیا (آندره برتون) ترجمه کاوه میرعباسی
نازارین (بنیتو پرث گالدوس) ترجمه کاوه میرعباسی
ناتور دشت با ترجمه‌ی محمد نجفی



و


وداع با اسلحه (ارنست همینگوی) ترجمه نجف دریابندری


ه


هواردز اند (ادوارد مورگان فارستر) ترجمه احمد میرعلایی


ی


یعقوب کذاب (یورک بکر) ترجمه علی اصغر حداد
یک جفت چشم آبی (تامس هاردی) ترجمه ابراهیم یونسی


منبع: کارا کتاب 

آگهی استخدام روزنامه همشهری و ضمیمه رایگان آن

آگهی استخدام روزنامه همشهری و ضمیمه رایگان آن. اصولا جوانان زیادی وقت خود را با خرید پر خواننده ترین روزنامه ایران یعنی همشهری تلف می کنند. آگهی استخدام روزنامه همشهری زیر نظر سازمان آگهی های روزنامه همشهری و از اولین مراجع آگهی ها و به خصوص آگهی های استخدام هستند. 

و در حقیقت به بخش پایینی روزنامه توجه می نمایند:

تا بگیرم جاب خوبی از برای آبروی آمنه 

می خریدم روز و شب روزنامه، ای جان ننه! 

الغرض بودم برای آگهی ها، من کنه 

در نهایت بعد این روزا و سالای دراز منگنه 

نکته ای از درز آرشیو شد به رویم روزنه 

واقعا که معرفت  دارد فقط همشهری از پایین تنه 


روزنامه همشهری پر فروش ترین روزنامه ایران است که  آگهی استخدام روزنامه همشهری از آن هم مهمتر و در زمینه استخدام افراد بخش فعالی در ضمیمه رایگان روزنامه همشهری با نام آگهی استخدام روزنامه همشهری وجود دارد. 


آگهی استخدام روزنامه همشهری

عکس: آگهی استخدام روزنامه همشهری 

فیس بوک ایرانی چیست؟

نوشته حاضر در بحث با دوست عزیزم امید مجابی حاصل شده است: 
به نظر یکی از نهادهای اجتماعی در ایران که به شکل مجازی دارد کارکردی حقیقی از خود نشان می‌دهد را فیس بوک نامیده ایم.   
اما تند نرویم. فیس بوک واقعا چیست؟ 
یکی از مهترین کارکردهای جهانی فیس بوک همانا ابزاری عمومی برای پیگیری حال و روز دوستان و آشناهاست. البته این شبکه اجتماعی علاوه بر این به طور عجولانه‌ای در کار ایجاد کارکرد سطح بالاتری به نام اطلاع رسانی خبری نیز وارد شده‌اند. نمونه ملاکی که این بزرگترین کشور مجازی با جمعیتی حدود 900 میلیون نفر را به نقد می‌کشد، نبودن رفتار مشتری مداری در ارائه خدمات جدید مانند تایم لاین و همچنین سیاستهای Governmental در جهت اعمال تفکر – دنیا دیگر جایی خصوصی نیست- می‌باشد. این شبکه‌ی اجتماعی به طریق به نظر اشتباه، مجری سیاستهای فضای مجازی غیر سالمی از این جهت است و به نظر می‌رسد به زودی با دنبال کردن روال کنونی، نخبه‌های جوامع مختلف را از خود به راند. فیس بوک به تمامی محیطی برای بازرگانی و فروش اطلاعات افراد است که متاسفانه مقادیر زیادی از بار پدیده‌هایی مثل وبلاگ  و سایت را نتوانسته‌است پوشش بدهد. به عنوان نمونه دارای آرشیو و دسته بندی مطالب در زمینه‌های مختلف نیست و اصلا بجز استاتوس نویسی و گذر جریان رودخانه‌ای مجازی بیشتر به جایی برای در آب انداختن و فراموش کردن تبدیل شده است. 

سایتهای دانلود ایبوک - خبرنامه دانشجویان ایران


نام سایت
                                                توضیحات
یک منبع مناسب در زمینه دانلود کتابهای علمی
شما می توانید در این سایت به جستجو و دانلود کتاب در مباحثی نظیر برنامه نویسی، مهندسی، موضوعات علمی، داستانی و … بپردازید.
وب سایتی که از طریق آن علاوه بر یافتن کتب مختلف، قادر به دانلود مجله های معروف حهان نیز می باشید.
در آن می توانید کتاب های مختلفی را در زمینه کامپیوتر بیابید. مزیت این سایت، دسته بندی ایده آل آن است که علاوه بر داشتن ۱۲ دسته اصلی، شامل ۱۵۰ زیر دسته مختلف است که جهت یافتن کتاب مورد نظرتان بسیار مفید خواهند بود.
کتاب های مختلفی را در زمینه مهندسی و علوم کامپیوتر را می توانید در آن بیابید.
وب سایتی جهت به اشتراک گذاری فایل ها با فرمت برنامه های مختلفی نظیر Word، Excel، PowerPoint و PDF می باشد.
یکی از وب سایت های معروف در زمینه دانلود کتاب های رایگان است!
کاربران این وب سایت به مبادله کتاب ها، آموزش های ویدیویی و سایر موارد این چنینی به صورت رایگان در آن می پردازند.
شامل ۹ دسته بزرگ در زمینه کتاب های بازرگانی، مهندسی، سخت افزار، برنامه نویسی و … می باشد که قابلیت دانلود به صورت رایگان را دارا می باشد.
اگر پاکت پی سی دارید احتمالا این وب سایت برای شما بسیار مناسب است چرا که فرمت کتاب های آن هماهنگ با دستگاه هایی نظیر همان است.
دیتابیسی نه چندان کامل در کلیه زمینه ها
شامل کتاب های مختلفی در زمینه های رایج است.
کلیه کتاب های موجود در این وب سایت، کتاب هایی هستند که به صورت قانونی امکان دانلود را دارند.
داروخانه کتاب
لیست بیش از ۳۰۰۰۰ کتاب رایگان موجود در سطح نت!
در کلیه زمینه ها
دیتابیسی شامل بیش از ۳۳۰۰۰ کتاب الکترونیک در فرمت های مختلف.
کتاب های مورد نظرتان را پیدا کنید، بخوانید و برای دیگران به اشتراک بگذارید.
بیش از ۲۹،۰۰۰ کتاب رایگان در دسترس وجود دارد.
سایت رایگان کتابهای الکترونیک که در آن شما می توانید کتاب کاملا رایگان دانلود کنید.
دسترسی به هزاران کتاب که بسیار عالی دسته بندی شده اند.
کتاب های مختلف در زمینه های کسب و کار، کامپیوتر، مهندسی، تجارت آزاد، پادکست ها و … موجود می باشد.
           KnowFree
۱۱۰۰۰ کتاب الکتورنیک در دسته بندی های مختلف
دانلود رایگان کتابهای وب سایت در زمینه هایی مانند کامپیوتر، IT، برنامه نویسی زبان، توسعه نرم افزار، آموزش و طراحی پایگاه داده ها در قالب فایل PDF و CHM.
این سایت بدرد نویسندگان جوانی می خورد که تمایل دارند بازخورد مطالب خود را توسط مخاطبان ببینند.
پلت فرمی که برای نویسندگان جدید آزمون مهارت های نوشتن خود را توسط خوانندگان واقعی فراهم می کند.
موتور جستجوری فایل های pdf
شما می توانید در میان عنوان، نویسنده و توضیحات، نام نویسندگان، تاریخ اضافه شده، میانگین رتبه، رده، فرمت سند، بستر های نرم افزاری PDA و گزینه های زبان جستجو کنید.
جستجو و دانلود کتاب در زمینه های مختلف
کتابخانه دیجیتال با قابلیت های جالب برای خواندن کتاب در محیط سایت
تمام کتاب ها را می توان بدون ثبت نام دریافت کنید. این کتابهای الکترونیک قانونی و منحصرا برای Bookboon نوشته شده
این سایت حاوی لیست بزرگی از کتابهای رایگان در موضوعات مختلف است.
همانطور که از نام نشان می دهد موتور جستجوی PDF یک ابزار برای پیدا کردن کتابهای آنلاین رایگان است.
شما می توانید تعدادی از کتابهای الکترونیک رایگان قابل دانلود از این سایت دریافت کنید.
دانلود کتابهای الکترونیک رایگان بیش از ۲۰۰،۰۰۰ عنوان طبقه بندی شده را در فرمت PDF، CHM، HTML
ین سایت حاوی لیست بزرگی از کتابهای رایگان در موضوعات مختلف است.
یک موتور جستجو است
دانلود محبوب ترین کتابها به صورت رایگان
ایجاد شبکه اجتماعی گرداگرد یک کتاب و دعوت دوستان برای دیدن آن
دیتابیسی شامل ۱۴۵۷۱ کتاب الکترونیک
کتابهای رایگان را به دسته های مختلف تقسیم شده است. طیف وسیعی از کسب و کار، هنر، محاسبات و آموزش و پرورش.
لیست نه چندان کامل از کتابهای رایگان
          PDF Gallery
گالری از کتابهای مختلف از دسته های مختلف

مرغ سحر چیست؟ - مرغ سحر ناله بس کن

مرغ سحر مرغی است که از صبح تا شب دچار کج فهمی‌ها و بد رفتاریهای زیادی می‌شود. از تولید کننده که جسد بی جان او را زیر کولر سر حال آورده و با منت فراوان با او برخورد کالایی کرده است شروع کنیم. بعد می‌رسیم به مصرف کننده که سرمای وجود چنین موجود نازنینی را به جای می‌خرد ولی تا وقتی آن کلوخه‌ی یخ را در دست بگیرد و یا از پشت ویترین مرغ فروشی- چه اسم کریهی- به آن قد و بالای نازنین نگاه کند که زیر کارد شاگرد مغازه در حال کبابی شدن است، هیچ سرمایی هم نیست. بعد همان آقا یا خانم خانه را در نظر بیاورید که در یک سحر گاه، این سیمرغ به بند آمده را به شکل خاطره‌ای محو از توی ته مانده‌ی بشقاب جمع می‌کند تا  این هویت از دست رفته را برای خیابان خوابها به تناسخ بگذارد. البته ماجرا به همین برگرداندن روح به جسم نیمه جان این موجود برای موش‌ها و آدمها ختم نمی‌شود. به نظر سیاستمداران بسیاری از این افسانه یاری خواهند گرفت تا به راستی به این موجود حیات سیاسی دوباره‌ای اعطا نمایند و هنر دوستان از استادشان اجرای دوباره‌ای با نام و خاطره مرغ سحر درخواست نمایند. مرغ سحر اصولا اهل اداهای صبحگاهی است. یک روز با دوستانش قرار می گذارد و ورزش می کند چون وزارت بهداشت تاکید می کند مرغهای کم وزن باید خورده شوند و از مرغهای با وزن بالا باید پرهیز کرد. روزی هم هست که وزارت بازرگانی جمع وزنی صادرات مرغ را توی بوق و کرنا می کند. اینقدر از جمع وزنی مرغها می گوید که مرغ سحر و بقیه ی دوستانش به لمیدن و استراحت بیشتر صبحگاهی و خوردن جانک فود تمایل بیشتری نشان می دهند. مرغ سحر زن سالار کاملی است که دست بر قضا اهل هنر هم هست و گاهی با صدای زیر و دلفریبش سعی می کند عده ی بیشتری از هواخواهنش را سرگرم کند. مرغ سحر یک اشکال اساسی دارد. او و دوستدارانش به شدت اهل روزمرگی هستند. مرغ سحر زمانی کافه نشینی را تجربه کرده است اما دلش برای آن روزها تنگ نمی شود. مرغ سحر کارهایش را زور رسیده است. الان یک بچه دارد که تمام چیزش است. بقیه اش می ماند پس انداز کردن برای سفرهایی که قرار است توی تعطیلات برود کوش آداسی و آنتالیا و  استانبول و هر جای دیگری که با همین چند میلیون تومان می تواند سیر کند. مرغ سحر ید بیضایی برای سفرهای آنچنانی یعنی چند ده میلیونی اروپایی ندارد برای همین توی سرمای روزهای عادی کار بال به زیر پر خود می زند و همیشه در حال حساب و کتاب لازم برای ذخیره ی پولی حسابی به جهت سفرهای چند روزه اش در تعطیلات است. مرغ سحر چون از موهبت مادری برخوردار است خودش را به صورت نسبی و معقولی خوش بخت به حساب می آورد. یک مادر نمونه که قرار و مدارش با خوش بختی آن چیزی است که در بال رسش قرار خواهد گرفت. 


سایتهای استخدام و کاریابی- -iran talent- همشهری-estekhdam- استخدام- کاریابی

سایت راهنما- نیازمندیهای همشهری استخدام


روزنامه همشهری به جهت سازمان عریض و طویل آگهی‌ها و سابقه ی طولانی ارائه سرویس‌های نیازمندیها علی الخصوص فرصتهای شغلی و استخدامی افراد،پر مخاطب ترین روزنامه کشور است. به همین دلیل سایت این روزنامه با استفاده از ساختار مناسب اطلاع رسانی در زمینه آگهی‌های استخدامی عمومی و فرصتهای شغلی شرکتها در تهران و دیگر شهرهای کشور یکی از بهترین سایتهای کاریابی قلمداد می شود. شما می توانید در این سایت آگهی مورد نظر خود را طبق دسته بندی شغلی انجام شده به صورت عکس و یا متن مشاهده نمایید. یکی از امکانات دیگر این سایت امکان اضافه نمودن آگهی استخدامی مورد نظر به علاقه مندیهایتان است.

اما نقطه ضعف اساسی این سایت، نداشتن دسته بندیهای متنوع  با رویکردهای مختلف در زمینه استخدام است.


سایت ایران تلنت Iran Talent 


این سایت  به نظر قدیمی ترین سایت تخصصی آگهی های استخدامی و اطلاع رسانی فرصتهای شغلی است که به زبان انگلیسی مدیریت می‌شود. سایت ایران تلنت امکانات زیادی برای دسته بندی آگهی‌های استخدامی و فرصتهای شغلی برای کار جویان و کارفرمایان محترم دارد. این سایت همچنین  امکان بار گذاری رزومه کاری فرد کار جو در قالب  
Pdf  و word  را دارد. به علاوه این سایت دارای قابلیت رزومه سازی آنلاین خوبی است که می‌تواند به کاربر در زمینه ساختن رزومه آنلاین به شکل استاندارد کمک نماید. کارجویان و کارفرمایان می توانند با جستجوی رزومه در قالب نوع کار، زمینه کاری شرکت، موقعیت جغرافیایی کار و درجه اهمیت کار - اهمیت پست سازمانی – به کاربران این سایت خدمات بدهند. آگهی های استخدامی این سایت اغلب مربوط به شرکتهای خصوصی ایرانی و خارجی است و اغلب آگهیهای رسمی دولتی در آن دیده نمی شود.


سایت پرتال دانشگاهی


این سایت یک سایت عمومی و شلوغ در زمینه اطلاع رسانیهای دانشگاهی در کشور است که به آگهیهای استخدامی در زمینه های بیشتر حرفه ای و تخصصی نیز می پردازد. راحت ترین راه برای استفاده از این سایت استفاده از جعبه جستجو برای آگهی استخدامی مورد نظرتان است. مثلا اگر عبارت : استخدام MBA را وارد کنید. نتایج آگهیهای استخدامی در زمینه جذب افراد دارای تحصیلاتMBA می‌باشد. این سایت اخیرا به دسته بندی بهتری از آگهیهای استخدامی و فرصتهای شغلی دست زده است. به عنوان نمونه از عبارتهای کلیدی : استخدام بانکی- استخدام دولتی- استخدام کارشناس فروش- استخدام به شکل اسم یک شهر- استخدام کار پاره وقت  استخدام سراسر کشور و غیره دست زده است. یکی از محاسن انکار نشدنی این سایت فراگیر بودن آگهیهای استخدامی آن در کلیه مقاطع تحصیلی و فرصتهای شغلی است که با حوزه‌ی تمرکز حرفه‌ای توانسته است به این هدف دست یابد. یک راه دیگر استفاده از سایت استفاده از فید آگهی هایمورد نظر در زمینه ای خاص است. مثلا شما می توانید استخدام مدیر را به ایمیل خود اضافه نمایید تا در صورتی که آگهی استخدام مدیر در این سایت بار گذاری شد به طور روزانه در جریان  قرار بگیرید.


سایت linked in


این سایت در حقیقت یک شبکه اجتماعی برای ارتباطات حرفه ای است. در این شبکه اجتماعی شما می توانید رزومه آنلاین بسازید. همکاران خود را پیدا کنید. در فرومهای مختلف کاری در خارج از کشور و همچنین داخل کشور عضو شوید و مباحث را به شکل جداگانه ودر قالب ایمیل یا مستقیما با استفاده از سایت دریافت نمایید. این شبکه نیز این روزها مورد اقبال ایرانیانی که به فعالیت حرفه ای در زمینه‌های مختلف و اغلب فنی مهندسی می پردازند قرار گرفته است که به نظر اصلا نباید از آن غافل بود.


سایت استخدام


این سایت با طراحی خوب خود توانسته است در مدت زمان کمی بازدیدکنندگان زیادی داشته باشد. این سایت نیز مانند سایت پرتال دانشگاهی حاوی آگهیهای استخدامی به شکل دسته بندی شده با کلمات کلیدی، در خدمت علاقه مندان زمینه‌های استخدام و کاریابی قرار گرفته است. یکی از فعالیتهای مفیدی که این سایت به شکل مطلوبی تعقیب می‌نماید یادداشتهای مهمی در زمینه هایی با موضوعات زیر است:


مصاحبه شغلی و تجربه کارجویان



سایت بانکی - استخدام بانکها و موسسات مالی 



این سایت به صورت تخصصی به زمینه های اطلاع رسانی استخدام بانکها  و موسسات مالی سراسر کشور پرداخته است. شما می توانید با عضویت در این سایت کلیه ی آگهیهای استخدام بانکی، آگهیهای استخدام بیمه  آگهی استخدام موسسات مالی و اعتباری را دریافت و مشاهده نمایید. البته این سایت حاوی آگهیهای استخدامی در زمینه های حرفه ای دیگر نیز هست.

سایت جاب ایران http://www.jobiran.ir/

این سایت در روزگاری خیلی فعال تر بود ولی این روزها مشکلاتی دارد که امیدواریم رفع شود. مثلا هنوز قابلیت انطباق با بروزرهای جدید مانند فایر فاکس و کروم را ندارد. کاربران و کارفرمایان می توانند با عضویت در سایت و دریافت خبر نامه از این سایت استفاده نمایند.

 

سایتهای دیگر:


سایت کار ایران







موارد مرتبط که توصیه می کنم حتما برای استخدام بخوانید : 

تعریف آینده از دید ایده آلیستی که می خواست رئالیست باشد

من ایده آلیست هستم. ایده آلیستها درمان نمی شوند. در بهترین حالت ممکن است به جزیره خودشان رانده شوند و تا آخر عمر در آنجا بمانند. 

ایده آلیستها آنهایی هستند که گاهی بیشتر از آنچه که لازم است عمل گرا و به قول عامیانه اش - کتونی به پا - هستند. طوری که ممکن است یک اصفهانی به فرض بیش از حد دست و دلباز باشد و ترحم افراد را برانگیزد. ایده آلیستها مثل همه زندگی نمی کنند. می خواهند خیلی چیزها را عملیاتی ببینند ولی افسوس که همیشه فکر کردن و اندیشیدن را به عنوان یکی از محورهای عملی جهان لذت بخش تر می بینند. 

ایده آلیستها با اولین نورهای مدرنیه ای که شاید حتی در کودکی تجربه کرده اند خوشحال می شوند. افسوس که این شب با همین کورسوها روشن نمی شود. افسوس که نمی شود به همین راحتی نورِ دور مدرنیته را تفسیر کرد. ایده آلیستها گاهی به خاطر ایستادن وسط خیابان شب، زیر ماشین می روند. طوری که اصلا باورشان نمی شود، ماشین به آن بزرگی را ندیده اند. ایده آلیستها موجودات قابل ترحمی هستند که توی چرخ دنده های بزرگ زندگی گیر می کنند، در حالی که به بزرگی، سیاهی و سرعت این چرخیدن می خندند. 



در باره فیلم منهتن - تهران- Manhatan1979- وودی آلن -مریل استریپ

1- صحبت کردن درباره ی فیلمهای وودی آلن اصلا آسان نیست. چه رسد به اینکه وودی آلن را در اوج ولی در 30 سال پیش نگاه کنیم. منهتن از یک سو دارد نیویورک 1979 را نشان می دهد و از سویی به تهران 2012 نیز اشاره دارد. سرزمین  سیاه و کم فروغ ازدواجهای آدمهای بازنده. آیزاک - وودی آلن- نویسنده ای نیویورکی است که دوبار جدا شده و الان با 42 سال سن معشوقه ای 17 ساله دارد. چالش اصلی او با بازیهای زبانی خاص خود وودی آلن رسیدن به سن 18 و سپس 21 سالگی است. اما داستان به همین آسانی نیست. 


دوست متاهلش دل در گروی یک زن روزنامه نگار دارد. زنی که تنها دلیلش برای اخلاقی بودن فراوان، اهل فیلادلفیا بودن است و بس. همسر سابق وودی آلن از زنگی متاهلی شان مشغول نوشتن کتابی است که نهایتا زناشویی این مرد را وحشت ناک نشان می دهد. وودی آلن یک نیویورکر خسته و کودک است. پدری که در  هم پایگی با پسرش: اگر سریعتر بجنبد، می تواند عشق خوبی برای خودش دست و پا کند و صد البته در منطق نمایشی فیلم همانجا که دارد بیانیه می دهد، خلافش ثابت می شود. 


2- بسیاری از صحنه های سکانسهای ابتدایی به طرز حیرت انگیزی آدمهای ضد نور و خیابان و لوکیشنهای تیره و تاریکی را نشان می دهد که یکی دو تا نور در آن برای حفظ صحنه کافی است. حتی در برخی از موارد این بازی نورها ترجیح می دهد حقایقی را توی صفحه ی سیاه فیلم تعریف کند. دیالوگهای فیلم کاملا مخصوص به آدمی مثل وودی آلن است که بیانیه های هجوی درباره ی روشنفکری دارد. یکی از اوجها سکانس موزه پلانتاریوم - ستاره شناسی - است که با زن ژورنالیست صحبت می کند. حس کلی آیزاک که بر خلاف نیوتن قوانینش در داستان فیلم اضمحلال می یابند، مسخره بودن روابط آدمها با فضاهای علمی است. مسخرگی از موضوع از بین روندگی قوانین علمی حادث می شوند. این موضوع را از نوشتن کتابی درباره - ارزشهای از دست رونده - decaying values- توسط آیزاک در فیلم می توان ملاحظه نمود. و صد البته بارها گوشه و کنایه هایی به روشنفکرهای زمان خودش و با اسم بردن مستقیم از این آدمها می شنویم که واقعا جسارت وودی آلن را نشان می دهد. جایی اذعان می دارد : من دکتر روان شناسم را چامسکی اسم گذاری کرده ام، چون او با خط کشش انگار دارد به من فرمان می دهد. 

وودی آلنِ همیشه مضطرب و در  حال اشتباه یا مرور اشتباهات که مانند یک مرغ خانگی پر حرف است، نه تنها باعث ملال نیست بلکه لذتی دو چندان از پیش برد قصه به ما می دهد، در جاهای مختلف با زنجیره ای از لطیفه هایی که در باره زندگی واقعی و نگاه آدمهایی مثل اسکار فیتز جرالد، کی یر که گارد، برگمان خوب و غیره می گوید، استعاره های زیبایی از یک انسان آزاد می دهد که سرنوشتش به شکل غم انگیزی دل در گروی عشق دختری است که حال 18 ساله شده است و افق روشنی برای بودن در کنار هم دارند. 

به قول وودی آلن : سیگار را استنشاق نمی کنم، بلکه برای خوش تیپ به نظر رسیدن استفاده می کنم.

به نظر این موضوع هم قابل گفتگو نیست. در جایی که در موزه علوم می بینیم و می شنویم که به خانم روزنامه نگار یاد آور می شود: هیچ چیزی شناخته نشده که ارزش فهمیدن با ذهن را داشته باشد. هر چیز ارزشمندی را از راههای ورود دیگری می توان دریافت. این یک تصویر مشمئز کننده است. ... ما خیلی به مغزمان دروغ می گوییم. 

این بزرگترین نقد به تفکرات پوزیتیوستی آن موقع آمریکاست که در تاریکی یک موزه علوم و از زبان آیزاک دیویس می شنویم. 

زندگی مردم عسلویه- ماه عسل نفت، ماحصل نفت

سفرم از جایی شروع شد که پروازمان در فرودگاه عسلویه  به زمین نشست. از همان بالا معلوم بود که پشت رشته کوه‌هایی بلند، دشت همواری در کنار خلیج نیلگون فارس در بستری از تجهیزات فولادی آرمیده و عسلویه نام دارد. می‌دانستم عسلویه سرزمینی است که بزرگترین میدان گازی ایران  و خاورمیانه نیز هست. اینجا قطب صنعتی ایران است. جایی خواندم عسل اویه یا همان آب عسلی نام قدیمی اینجاست. برنامه‌های توسعه‌ی نفتی و گازی که حاصل آن صنایع بالا دستی نفت و گاز هستند در این منطقه به سرعت روزها و شبهایی که ما ممکن است خیلی آسوده خاطر در حال استراحت باشیم، پیش رفته‌اند. 

حاصل آن شهرکهای مسکونی فراوانی است که برای اقامت مهندسین و کارگران این ناحیه در کنار جاده‌های بی شمار ساحلی در حال رشد و بهره‌برداری است. با کنجکاوی فراوان از هواپیما پیاده شدم و به سمت گیت خروجی فرودگاه رفتم. وقتی گیت باز شد انگار سشوار روشنی را توی صورتم گرفته بودند. ناخود آگاه پا کند کردم و برگشتم. باورم نمی‌شد  اینقدر هوا گرم باشد. هر چه که روی سایتهای هواشناسی و گجتهای موبایلی در این زمینه دیده بودم جلوی چشمم آمده بود. عبارت نرم اپلیکیشن هواشناسی برای این روزهای تابستانی Hot blazing  بود که با همان بار اول آنرا دریافتم. بعدها شنیدم هوایی که باد دارد، بهترین هوا در مقایسه با روزهای شرجی است. روزهای شرجی هوا به مدت یکی دو روز یا بیشتر می‌ایستد. طوری که احساس می‌کنی داری میان قطره های بخار آب داغ در حال قدم زدن هستی. بعضی‌ها حتی با فقط ده دقیقه ایستادن در هوای داغ، مزاجشان کاملا به هم می‌ریزد و خیلی طول می‌کشد تا به حالت اول بازگردند. به هر ترتیب خودم را قانع کردم که باید ادامه بدهم. با تیم خبر نگاری به کمپ گاز پارس جنوبی می‌رویم تا استراحت کنیم و برای غروب که هوا کمی قابل تحمل ‌تر است، بیاییم گزارش بگیریم.  در همین نقل و انتقال با ماشین  با استوانه‌های ایستاده و خوابیده‌ای که بسیار بلند هستند بر می‌خورم. گاهی کره‌هایی فولادی مثل گوی‌های بخت آزمایی در کنار راه نمایان می‌شود. انگار این گویها از بس بخت جویندگان طلا را در این سرزمین نشان داده‌اند، مات و بی فروغ شده‌اند. همینجا بگویم، دستمزدها و حقوق کارگران و مهندسین در اینجا، اغلب به دلیل شرایط آب و هوایی سخت، کمی بالاتر از مناطق دیگر ایران است. به همین دلیل آدمهای ماجرا جویی که می‌توانند در چنین شرایط سختی کار کنند، به آب و آتش عسلی نفت و گاز می‌زنند تا بتوانند در مدت کمتری به شرایط اقتصادی بهتری دست یابند. به جهت شرایط سخت کارهای پروژه ها اغلب به صورت  اقماری تعریف می‌شود به این معنی که فرد بعد از مثلا 20 روز، 10 روزی را به مرخصی یا همان rest می‌رود. البته این اعداد برای کارهای سنگین‌تری مانند سکو به صورت 15 روز کار 15 روز استراحت است. چند روز که در میان آدمهای اینجا باشی، باور می‌کنی که اینجا خورشید زمین شرایطی را فراهم کرده است که آدمها برای  تعطیلات به قمر مخصوص خود در شهرشان می‌روند تا بار خستگی خود را کنار بگذارند. فضای این جا شدیدا مردانه است. اغلب کسانی که چه برای شرکت گازپارس جنوبی و چه برای پیمانکار کار می‌کنند را مردان جوانی تشکیل می‌دهند که اغلب با شرایط آب و هوایی و کاری اینجا کنار آمده‌اند. خانمها بیشتر به کارهای دفتری و غیر سایتی مشغول هستند. خیلی از این خانمها به همراه همسران خود به نوعی به این ناحیه مهاجرت نموده‌اند. به کمپ می‌رسیم. سالن غذاخوری و بعد قهوه خانه سنتی که اجازه می‌دهد چای تلخ یا شیرینی را کنار دوستان کاری‌ات بنوشی و سختیهای روزانه را دور بریزی. شوالیه‌ها در این ساعت کلاه خود ایمنی به سر ندارند و با همان دم پایی‌های راحت چای می‌نوشند. اما چهره‌های خسته‌ی آدمها نشان می‌دهد، همه برای چنین گردشهایی در فضای کمپ چندان آماده نیستند. به هر صورت دلتنگی و دوری از خانواده‌هایشان باعث می‌شود که گاهی به کنج خلوتی بروند و با محبوب خود راز و نیاز کنند.
اما زندگی اینجا با دمیدن صبح از سوار شدن سرویسهای اتوبوسی در ساعت 5 آغاز می‌شود. هنوز آفتاب نزده‌است که کارکنان سوار اتوبوسهایشان می‌شوند و طبق برنامه با حضور خورشید روی این هیولای فلزی که با لوله‌های قطور به هم پیوسته است، درسایت کاریشان  کارت می‌زنند. آفتاب بالا آمده است. لوله‌های بسیار قطوری که به راحتی یه آدم متوسط می‌تواند توی آن بنشیند و جوشکاری کند. این به نظرشاید سخت ترین کار اینجا باشد. برجهای بلند تقطیر مثل زیر دریایی‌هایی که سفید پوش و خبر دار ایستاده‌اند و گاهی تا 100 متر و بیشتر ارتفاع دارند در بین لوله‌ها مانند نگهبانان سایت شبانه روزشان را در حصار لوله‌ها به سر می‌برند. در کنار اینها گاهی مخازن استوانه‌ای بزرگی برای ذخیره مایعات مختلف ساخته‌شده‌اند. دیوارهایی آجری در اطراف این مخازن استوانه‌ای عظیم قرار دارند، که برای ایمنی و جلوگیری از نشت مواد در اثر شکستن مخزن برپاشده اند. گویی باغ تک میوه‌ای را با پرچین کوتاهی حصار کرده‌اند. در تمام سایت تجهیزات ضد آتش به شکل شیرهای آتش نشانی فشار قوی وجود دارد که به صورتهای دستی و یا اتوماتیک می توانند آتشهای احتمالی تجهیزات را خاموش کنند. آبفشانهایی که به هر روی اجازه‌ی  شکوه و شکایت را از لوله‌ها و سایر تاسیساتی که ممکن است علیه اپراتور بهره بردار طغیان کنند، را می‌گیرند. در برخی جاهای سایت که امکان نشت اسید وجود دارد، دوشهای آب با فشار زیادی تعبیه شده است تا هیچ تن خسته‌ای را فقط به جرم خستگی و اشتباه در خود نسوزند. روز به نیمه رسیده است و خیلی از هوای مات و گرفته‌ی اینجا معلوم نیست. به هر روی افراد برای ناهار به غذاخوری‌های سایتها می‌روند. روی میزها وجود آب لیمو و روغن زیتون یکی از ملزوماتیست که گرما وخستگی را بین دو نیمه کار سنگین از آدمها می‌گیرد. خصوصا اینکه برای ایمنی تردد و کار درسایت قوانین بسیار سفت و سختی وجود دارد. کفش کار و کلاه ایمنی اصول چنین دینی را تشکیل داده اند. اول ایمنی بعد کار. همینطور که ناهار در فضای آرام آدمها صرف می‌شود، صدای آدمها و تجهیزات ضعیف تری مثل اتوموبیلهایی که در سایت رفت و آمد می‌کنند، محو در صدای کمپرسورهای قوی به خاطرت می آید که انگار هر چیز خانگی و شهری در این فضا به نظر کوچک و غیر حرفه‌ای می‌نماید. بعدها وقتی لوله‌های نازک آب خانه‌مان را می‌دیدم لبخندی گوشه لبانم نقش می‌بست. هر نوع تعمیرکار خانگی برایم بازیگر بود تا یک آدم فنی واقعی. دوست داشتم جعبه اسباب بازی‌اش را باز کنم و ببینم چه جور اسباب بازیی را با خودش این خانه و آن خانه می‌برد. برای همین سر و صدای زیاد است که گاهی آدمها مثل نامه‌برهای قدیم توی سایت با دوچرخه این طرف و آن طرف می‌روند. 
عصر در گردشی دیگر کنار اسکله‌‌ای طولانی می‌رسیم. لیست گونه‌های جانوری اینجا با انواع پرنده‌ها، پر شده است.  اینجا همه چیز از لوله‌است. هر چیزی با لوله به دیگر وصل است. حتی اسکله نیز از این قانون مستثنی نیست. لوله‌ها دارند تعلق بستر اسکله را به آب سبز اطرافشان یاد آوری می‌کنند. 
برجهای تقطیر در عسلویه هر یک می‌تواند یادآور ستونهای با شکوه تخت جمشید باشد. وقتی با دژ نفتی – گازی برخورد می‌کنم و کارگری را روی لوله‌های عظیم‌الجثه می‌بینم، عظمت این تشکیلات وسیع را بیشتر درمی‌یابم. مردم در عسلویه از بومیان گرفته تا کارگران و مهندسان همه به رنگ آسمان منطقه، خاکستری مات. نه سیاه، نه سفید. اما دلهایشان آبیست زیرا هر یک از آنها خاطره آسمان شهرشان را در دل دارند. فراغ از خانواده سوزنده‌ترین گرمای آنجاست. سوزنده تر از خورشید و عرق ریزی روح در این دوری بسیار بیشتر از عرق ریزی جسمشان زیر آفتاب است. شرجی هوای آنجا قابل مقایسه با شرجی چشمهای کارگرانی نیست که مدتها از خانواده خود دور بوده‌اند. اما آنها حتی آه خود را 
پشت دود سیگاری که هر روز در خلوتشان توی ایستگاه مخصوص سیگار هنگام استراحت  از سینه به بیکران آبی آسمان بیرون می‌دهند، پنهان می‌کنند. یاد آور می‌شوم نام دیگر رنگ آبی در عسلویه خاکستری است. گاه آنقدر کارگران را در گیر کار می‌بینم که انگار جزئی جدا نشدنی از تاسیسات آنجا هستند. به جرات می‌توان گفت ارزش آب کنار نفت در گرمای منطقه دو چندان حس می‌شود. حال می‌خواهد آب شیرین باشد یا شور. دریا قلب تپنده‌ محیط زیست آنجاست. آب مایه حیات و نفت خون اقتصاد کشور است. 
کشتی‌های غول پیکر مثل ساعت و منظم مشغول بارگیری هستند. مانند خیلی از جاهای دیگر کمپ مردمان بومی اینجا به کارهایی مانند نطافت و باربری مشغولند. البته بعضی‌‌هایشان هم رفته‌اند و دوره دیده و فنی شده‌اند. ولی به طور کلی شهریت خیلی کمی را همان غروب و در راسته بازار عسلویه کشف می‌کنم. مغازه‌هایی که به تقلید از شهرهای بزرگ با بزک دوزکی بد سلیقه مایحتاج ساکنین فنی اینجا را اعم از کیف و کفش و لباس و لوازم بهداشتی و مصرفی می‌فروشند. البته مردمان اینجا مانند مهندسین و کارگران در غربت و قرابت در یک سرنوشت نفت و گازی شریک هستند. از این روی  پیمانکارانی که در میان خانه‌های بومیان ساکن شده‌اند به بهترین شکلی مورد میهمان نوازی ساکنان قرار می‌گیرند. بومیان روستاهای اطراف در برخی از موارد هنوز به کاشت گوجه و دیگر صیفی جات و یا ماهیگیری در پهنه دریا مشغولند. هرم گرمای عسلویه به سان روبنده و نقابی بر روی صورت زنان بومی دیده می‌شود. خلیج نای بند از بلعیدن بخشی از زمین توسط دریا منظره دلفریبی ایجاد کرده است. شاید حضور جنگل حرا و ریشه‌های درختانی که در جزر آب خودنمایی می‌کنند، به ریشه‌های عمیق مردمان این ناحیه پیوند دارد. گویی جغرافیای جنوب به جغرافیای شمال پیوند خورده است و میرزا کوچک خان میان تمام کارکنان نفت ریشه دوانده و هر یک از افراد آنجا برای سربلندی و سرافرازی ایران در برابر تمام مشکلات طبیعی و غیر طبیعی ایستادگی می‌کنند. فاصله‌های بیدخون و  بندر نخل تقی هیچ تاثیری در روند کاری افراد ناحیه نگذاشته است. در هر کدام خلیجی مصنوعی برای سکون یافتن لنجها از صید روزانه تعبیه شده است. البته در این ناحیه  در لنجهای بازرگانی نیز با همان  آدمها درپوشش لباس سنتی و عربی، شیخ‌هایی هستند که سنی و یا  شیعه بی هیچ تفاوتی به کار مشغولند. مردمان اینجا آرامش را از عظمت طبیعت دریافت کرده و در روح خود پرورانده‌اند. خانه ها با نمای بلوک و سیمانی و دیوار حیاط نسبتا بلند و کوچه‌های تنگ و بافت بومی اغلب بدون درختکاری، چهره‌ی سنتی بافت روستاهای عسلویه را به نمایش گذاشته‌اند. 
شب عسلویه باید از بالا خیلی زیبا باشد. تمام تجهیزات با ساقدوشهای فلزی‌شان آذین بندی شده اند. ساپورتهای فلزی که لوله‌های باردار را سر جای خودشان نگاه می‌دارند. کار اینجا شبانه روزی است. موقع تحویل شیفت آدمهای قبلی را می‌بینی که خسته و مانده با لبخندی محو دارند توی جایگاه امن و مخصوص سیگاریها در سایت سیگار پایان کارشان را می‌کشند. سیگار نیز یکی از آیین‌های جدانشدنی از اکثریت آدمهای اینجاست. خیره شدن به نور مشعلهایی که گازهای اضافی را دور از یک plant  می سوزانند، مثل نظافت هر روزه‌ی منزل، خبر از پایان یک شیف کاری موفق را می‌دهد. شعله‌هایی بلند که دل تپه‌های اطراف را روشن کرده است. بعضی پرسنل سایت خانه آرپاتمانی با متراژ متوسط و با قیمتهای متوسط افراد دارند.  
  از عسلویه‌که آمدم انگار شهر را برای باری دیگر کشف کردم. آدمهایی که بی کلاه و سرخوش توی خیابان راه می‌رفتند. اصلا هیچ کس قرار نبود با کسی هماهنگ باشد. اگر در خیابان چهره‌ای پخته از کار می‌دیدم به نظرم می‌رسید رازم را با او در میان بگذارم: آقا شما عسلویه بودید؟ فاز چند؟ من هم بودم؟ و بعد لبخندی که فقط شاید مخاطبت آنرا دریابد. 

منتشر شده در شانا 

سایت روزنامه خورشید و قند چهارپاره یادداشت سردبیر به شکل تندر

1- یکی از معقول ترین اتفاقهای روزانه برآمد آفتاب یا خورشید است. 

البته این دومی کمی هم به نظر ساده نمی رسد. مثلا روزنامه خورشید توانسته است با منابع مالی خوب و محکم از پشت کوه ها سر بر آورد و خواسته یا خدای نکرده ناخواسته به جمعیت روزنامه های عصبانی کشور اضافه شود. 

این اتفاق به گونه رعد آسا و با یادداشتهای سردبیری و بزن و بکوبهای تندر گونه ای اتفاق افتاده که به راحتی هر کسی تصور از آسمانی ابری و تیره دارد. آسمانی که اصلا به سختی بشود خورشید را در آن یافت. 


2- به جهت رفتار حرفه ای در برآوردن خورشید یا در آوردن روزنامه خورشید همینقدر کافی است که مطالب بخشهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، ماه رمضانی این روزنامه هنوز بعد از این همه روز انتشار فاقد نویسنده ی یادداشت نویس و حتی میرزا بنویسی است. باشد که مرزهای روزنامه نگاری مدرن در اینجا هم به آن سوی کوه ها، جایی که خورشید بر می آید، تلالوی حتی پست مدرن و به قول برادر ژاک دریدا ساختار شکنانه یابد. 


کتاب مشکلات فیلمنامه نویسی سیدفیلد- بنیاد سینمایی فارابی

باز هم بعد از کتاب هنر فیلمنامه نویسی این بار در سال 98 کتابی نوشته است که به نظر کمی دیر یعنی سال 90 توسط حمیدرضا گرشاسبی ترجمه شده است: چگونه مشکلات فیلمنامه را حل کنیم؟   ادامه مطلب ...